#رهبر_معظم_انقلاب
🔹 جامعهی اسلامی دایما باید صیرورت و تحول وجود داشته باشد، تا در این تزریقات بیگانه یا رسوبات گذشته، افراد استحاله نشوند.
۱۳۸۶/۱۲/۲۲
#تحول
@MF_khanevadeh
✨خداوند در قرآن میفرماید "فرزندان خود را از فقر نکشید، ما به شما رزق میدهیم"، حال اگر کسی مرتکب سقط جنین شود از نظر قرآن "قاتل" است.
💢سقط در دوران عقد بهخاطر ترس از آبرو، ترس والدین از عدمتأمین مخارج فرزند و... از جمله ترسهای واهی سقط هستند.
✨خدای متعال بهزیبایی در قرآن کریم میفرماید:
⬅️ "ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَكِینٍ" یکی از نشانههای خدا این است که نطفه را در جای مناسبی قرار میدهد؛
⬅️ "ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً" سپس به خون بسته تبدیل میشود که همان تقسیم میتوز است که در آن یک سلول به دو، چهار، هشت و... تقسیم میشود؛
⬅️ "فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً" بعد غضروف تشکیل میشود؛
⬅️ "فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا" سپس استخوان بهوجود میآید؛
⬅️ "فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا" بعد از آن گوشت روییده میشود؛
⬅️ "ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ" و در انتها خدای متعال میفرماید آفرین بر این خلقت!
💠 خداوند متعال مخلوق خود را دوست دارد و دلایل اقتصادی از جمله نداشتن خانه و ماشین، سقط جنین را توجیه نمیکند؛
✅ جنین یک موجود زنده است و اگر کسی بههرنحوی جلوی حیات آن را بگیرد، طبق احکام شرعی باید دیه بدهد.
💢ترکیب اسپرم و تخمک ابتدای شکلگیری جنین است و
⬅️ اگر در این حالت جنین سقط شود، فرد مشمول پرداخت دیه میشود که میزان آن معادل 20 مثقال طلا است؛
⬅️ اگر خون بسته شد مبلغ دیه 40 مثقال خواهد بود؛
⬅️ اگر غضروف روییده شود، 60 مثقال
⬅️ و وقتی که جنین از لحاظ جسمی کامل شود، میزان دیه به 100 مثقال طلا افزایش می یابد.
#سقط_و_قتل_جنین
@MF_khanevadeh
♦️اولین گفتوگوی تلویزیونی رئیسی با مردم، امشب بعد از خبر ۲۱
🔹اولین گفتوگوی تلویزیونی رئیس جمهور امشب پس از اخبار سراسری ساعت ۲۱ از شبکه اول سیما پخش میشود.
@MF_khanevadeh
نشر مجدد
مــــــــهــــــم👌🏻
درمحاوراتمون مراقب باشیم
⇦تفاوت
ایشااللـہ ، انشااللـہ و انشاءاللـہ
درڪجاست
•[ ایشاالله: ]•
⇦یعنے خدا را بـہ خاڪ سپردیم.
(نعوذبالله) (استغفرالله) .
•[ انشااللہ : ]•
⇦یعنے ما خدا را ایجاد ڪردیم.
(نعوذبالله) (استغفرالله)
•[ ان شاءالله: ]•
⇦یعنے اگر خداوند مقدر فرمود.
(بـہ خواست خدا) .
#تلنگر
@MF_khanevadeh
‼️مصرف پولِ عزاداری
🔷س 5596: اگر پولی برای اطعام عزاداران جمع شده باشد ولی به جهتی نتوان آن را در ایام عزاداری مصرف کرد، تکلیف این پول چیست؟
✅ج: برای اطعام در عزاداری سال بعد استفاده کنند و یا با اجازه صاحبان وجوه، در موارد دیگر مصرف کنند.
#احکام_عزاداری #مصرف_پول_عزاداری
@MF_khanevadeh
❤️🍃❤️️
#همسرداری
☑️❌مردا هم همینطوراین اشتباه بزرگی است
☑️مرد سکوت می خواهد
👈پس سکوت را به او هدیه دهید
☑️زن دلجویی،توجه و صحبت کردن می خواهد
👈پس کنارش باشید و توجه را به او هدیه دهید
👱👩زن و مرد باید بدانند با روش های متفاوتی از یکدیگر دلجویی کرده و از هم حمایت و پشتیبانی کنند.
تغییرات مــــردها همیشه از درونشون شروع می شه
اما تغییرات زن ها همیشه از بیرونشونه
👈اولین کاری که یک زن در زمان غصّه خوردن انجام ميده،عوض کردن ظاهرشه.
@MF_khanevadeh
2.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 راهکار حفظ خانواده
#سخنران: حجت الاسلام عالی
@MF_khanevadeh
🔻
📚 #تربیت_فرزند
*۵ رفتار که بچه ها از والدین کپی برداری می کنند.*
۱- از رفتار شما بزرگترها با والدینتان الگو می گیرند و همان رفتار را با شما خواهند داشت.
۲- اگر قصد فریب آدم های اطراف را داشته باشید و حرف تان با عملتان یکی نباشد حتی اگر احساس نشود کودکان به شدت تاثیر میگیرند و مثل خود شما می شود.
۳- مسائل مربوط به پول و مدیریت مالی را از شما کپی می کنند و الگو می گیرند
۴- نظم و انضباط در کارها را از شما الگو می گیرند پس اگر پرخوری د د می خوابید یا صورتحساب و بدیهای تان را به موقع پرداخت نمی کنید فرزندتان هم اینچنین می شود.
۵- کودکان از سخاوت و بخشندگی شما هم الگو می گیرند اینکه با رضایت قلبی به دیگران کمک کنید در فرزندتان نیز این چنین می شود و از این موهبت بهرهمند میشود.
@MF_khanevadeh
2.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📞 تماس #امام_حسین با شما
📌 جواب شما به این تماس چیه؟
📲 پیشنهاد_دانلود
🎥 #کلیپ_مهدوی
#محرم
✾✨•🖤•✾•🖤•✨✾
@MF_khanevadeh
@Ostad_Shojaeارتباط موفق_46.mp3
زمان:
حجم:
11.84M
🎙 #ارتباط_موفق ۴۶
☜ استمرار پیوندهای شما، اصلاً برپایهی خصوصیات شخصی شما، استوار نیست!
☜ بلکه ↓
محور اصلی استمرار هر رابطهای، خصوصیاتِ شخصیتیِ طرفین است.
💠 چنانچه بعضی خصوصیات شخصیتی شما، در دایرهی عوامل کاهنده قدرت جذب محسوب میشوند؛
❌ شما باید جراحی شوید ❌
🔸 #استاد_شجاعی 🎤
🔸 #دکتر_فرهنگ
@MF_khanevadeh
4.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نگاهی کوتاه به زندگی مرحوم سرلشکرفیروزآبادی
یادش گرامی وراهش پررهرو
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@MF_khanevadeh
✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
📚 کتاب #نامیرا (قسمت نوزدهم) عبدالله بن عمیر وسایل سفر را جمع می کرد و بر اسبان و شتران می گذاشت. ا
📚 کتاب #نامیرا (قسمت بیستم)
پای برکه ای کوچک، آتش بلندی برپا بود و عبدالله بن عمير و ام وهب پای سفرهای مختصر شام می خورند. عبدالله ناگهان صدای سم اسبی به گوشش رسید، سواری نزدیک شد و گفت:
سلام برادر، من مسافری هستم از راهی دور؛ می خواهم به کوفه بروم، از راه آمده مطمئن نیستم. یکباره اسبش که پیدا بود راه درازی را یک نفس آمده بود نقش زمین شد و سوار را بر زمین زد. سوار که دست کمی از اسب نداشت، پایش زیر اسب ماند و فریاد کشید و از حال رفت. عبدالله زیر بغل مرد را گرفت، کمی بعد به حال آمد و وقتی خود را پیدا کرد، سراسیمه به سینه اش دست کشید و از وجود چیزی در زیر لباسش مطمئن شد. مرد دوباره از حال رفت. ام وهب گفت:
پیداست چیز گرانبهایی با خود دارد.
عبدالله در حالی که به مرد مینگریست و می اندیشید، کم کم به خواب فرو رفت و دوباره رویایی را دید که پیش تر دیده بود. همان غبار و دود و آتش و برق تیز شمشیرها و نیزه هایی که بالا و پایین می رفتند و خون آلود می شدند. خیمه هایی که در آتش میسوختند، اسبانی که بر جنازههای بیسر می تاختند، سرهایی که بدون بدن افتاده بودند، کودکانی که از شلاق ها می گریختند،
یکباره عبدالله وحشت زده چشم باز کرد. ام وهب گفت:
این مرد تنهاست! تاکنون ندیده ام از مردی تنها و خسته این گونه بترسی
عبدالله گفت:
ترس!؟ نه! من از او نمی ترسم. اما حضور او مرا از چیزی می ترساند. دوباره همان کابوس، خدایا این چه دلشورهای است که سینه ام را میدرد
عبدالله به مرد گفت: از کوفه چه میخواهی؟
من همان میخواهم که همهی اهل کوفه میخواهند
عبدالله گفت: پس تو هم خبر حملهی مسلم و یارانش را به قصر ابن زیاد شنیده ای!
مرد جا خورد
مسلم دست به تیغ برده؟! چرا منتظر ورود امام نشد؟! ام وهب گفت: ابنزیاد هانی را کشت و راهی جز جنگ برای کوفیان نماند
عبدالله حالا كاملا دریافته بود که مرد غریبه، مسافری عادی نیست. پرسید:
تو که هستی مرد؟! مرد ملتمس رو به عبدالله برگشت. گفت: اسبت را به من بفروش هر بهایی بخواهی میدهم.
مرد گفت: شما در این بیابان چه می کنید؟
عبدالله گفت: «ما به فارس بازمی گردیم، تا شاهد جنگ میان مسلمانان نباشیم.»
مرد گفت:
شما از چه می گریزید؟! اگر همهی ما کشته شویم، بهتر از آن است که مردی چون یزید را بر جایگاه رسول خدا ببینیم.»
عبدالله مبهوت ماند وگفت:
من اسبم را به تو می دهم فقط به شرطی که بگویی تو کیستی؟!»
من بندهای از بندگان خدا هستم که به یگانگی او و رسالت محمد شهادت داده ام و اکنون حسین را امام و مولای خویش قرار دادم تا یقین کنم که آن چه می گویم و آن چه می کنم، جز سنت رسول خدا نیست، حتی اگر به بهای جانم باشد.»
عبدالله بر سر مرد فریاد کشید:
مسلمانی ات را به رخ من مکش! که من با مشرکان بسیاری جهاد کردم؛ و جز برای خدا و رسولش شمشیر از نیام بیرون نکشیدم.
مرد خونسرد گفت: لعنت خدا بر آنان که ایمان شما را بازیچه ی دنیای خویش کردند؛ و وای بر شما که نمی دانید بدون امام، جز طعمهای آماده در دست اراذلی چون یزید و ابن زیاد هیچ نیستید؛ حتی اگر برای رضای خدا با مشرکان جهاد کنید. آیا بهتر و عزیزتر از قرآن و حسين، یادگاری از پیامبر بر روی زمین باقی مانده است؟
عبدالله به سوی او رفت. گفت: من هم پسر فاطمه را شایسته تر از همه برای خلافت مسلمانان می دانم، اما در حیرتم که حسین چگونه به مردمی تکیه کرده که پیش از این، پدرش و برادرش، آنها را آزموده اند و اکنون نیز با فریب ابن زیاد به پسر عقیل پشت کردند و هانی را تنها گذاشتند.
مرد آرام گفت: آیا حسین اینها را نمی داند؟!
اگر می داند، پس چرا به کوفه می آید؟
مرد گفت: او حجت خدا بر کوفیان است که او را فراخواندند تا هدایت شان کند.
عبدالله گفت: «چرا در مکه نماند، آنها نیاز به هدایت ندارند؟»
مرد گفت: «آنها که برای حج در مکه گرد آمده اند، هدایت شان را در پیروی از یزید می دانند و یزید کسانی را به مکه فرستاد تا امام را پنهانی بکشند، همان طور که برادرش را کشتند. و اگر امام را در خلوت می کشتند، چه کسی می فهمید، امام چرا با یزید بیعت نکرد؟
خواست برود رو به عبدالله برگشت و گفت:
و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم. ومن حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می خواهم. و من حسین را برای دنیای خویش نمیخواهم، که دنیای خود را برای حسین می خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟
و رفت. عبدالله برگشت و اسب خویش را آورد و مرد را صدا زد:
صبر کن، تنها هرگز به کوفه نمی رسی! مرد ایستاد و افسار اسب را گرفت و گفت: بهای اسب چقدر است؟ دانستن نام تو! مرد سوار بر اسب شد: من #قيسبنمسهرصیداوی هستم، فرستاده ی حسین بن علی!
و تاخت. عبدالله مانند کسی که گویی سالها در گمراهی بوده و تازه راه هدایت را یافته بود، به زانو نشست و سرش را میان دستها گرفت.
ادامه دارد..
@MF_khanevade