بوسیدمش ز دور و چنین مستم از غرور
گر بوسه بر لبش بگذارم چهها کنم (:
گفتم به قول خویش وفا کن ، جواب داد
کِی قول دادهام که بخواهم وفا کنم ؟
بیم فراق دارم و باید به شوق وصل
شب تا سحر نماز بخوانم ، دعا کنم ..
اشکی نماندهاست که جاری کنم ز چشم
جانی نماندهاست که دیگر فدا کنم (:
بیتابی نکنید تا بگذرد ،
چارهاندیشی قبل از سپری شدن آنها ؛
فقط رنجتان را بیشتر میکند .