بیل مکانیکی همچنان مشغول است؛ ابرهای غبار را بلند میکند که گلو را میسوزاند و قطعاتی از زندگی را آشکار میسازد که تا پیش از آن از نظر پنهان مانده بود. پتوی گلگلی مانند پرچمی روی میلهای آهنی تاب میخورد. روی دیوار یکی از آپارتمانهای طبقه اول، نقاشی ژاپنی کاملاً صاف نصب است. از دل توده آوار، لکهای رنگی بیرون زده: کولاژی از عکسهای خانوادگی. شاید روی دیوار اتاقنشیمن پدربزرگ و مادربزرگ نصب شده بود. و اینک، شیئی فلزی، مچالهشده همچون کاغذی مچاله، که چند ثانیه طول میکشد تا بفهمی زمانی یک خودرو بوده.
ساختمان، که در اواخر دهه ۶۰ میلادی ساخته شده بود، اخیراً بازسازی اساسی شده بود، از جمله تقویت ستونهای اصلی. «ما برای این پروژه ۱/۵ میلیون شِکِل (حدود ۴۰۰٬۰۰۰ دلار) سرمایهگذاری کردیم»، «ینکی لوی» از هیئت ساختمان میگوید. «اگر ساختمان را تقویت نکرده بودیم، بیش از صد نفر کشته میشدند.»
لوی، که در طبقه اول زندگی میکرد، همسایه «میکی نحوم» (یکی از جانباختگان) بود. در آپارتمان بالایی، «میرُ (میرُو) واکنین» جان باخت. «اینها آدمهایی بودند که هر روز میدیدمشان»، او میگوید. بسیاری از نجاتیافتگان از معجزه سخن میگویند. اما خانواده لوی دلیل دیگری برای زندهماندن دارند: «کسی که جان ما را نجات داد، بروس اسپرینگستین بود، خواننده محبوبم از سن ۱۳ سالگی. چند روز قبل از اصابت موشک، با همسر و بچههایم به کنسرت او در پراگ رفتیم. برای همین کسی در خانه نبود. کنسرت فردای فاجعه برگزار شد و تصمیم گرفتیم با وجود همه چیز برویم، ولی بعد از یک ساعت سالن را ترک کردیم.» آنها ده روز بعد، با پرواز تخلیه از قبرس به اسقاطیل بازگشتند و اکنون در هتل «هِرودس» در تلآویو اقامت دارند.
بر اساس دادههای شهرداری، حدود ۲٬۰۰۰ نفر پس از اصابت موشک از خانههایشان در بات یام تخلیه شدند. ۱٬۱۵۰ نفر به هتلها – شش هتل در تلآویو و دو هتل در خود بات یام – منتقل شدند و دیگران هم فعلاً به شکل موقت جایی برای اقامت پیدا کردهاند. ۲۷ ساختمان، که حدود ۱٬۲۰۰ نفر را در خود جای داده بودند، آسیب جدی دیدهاند و احتمالاً باید تخریب شوند. ۸۵۰ نفر باقیمانده هم فقط در صورت تعمیر خسارات ناشی از موج انفجار – مانند شیشههای شکسته، کرکرههای خراب و درهای کندهشده – میتوانند به خانههایشان برگردند.
کیپور، در حالی که راننده نظامی بین جبهه سینا و ارتفاعات جولان بود، به اینجا بازگشت. اینجا لباس نظامیاش را پس از جنگ اول لبنان کنار گذاشت؛ همانجایی که تا شهر جونیة در شمال بیروت پیش رفت. اینبار اما جنگ به خانهاش آمد.
وقتی هفته گذشته به مناسبت یکماهگی فاجعه به آنجا رفتیم، آپارتمانش دیگر وجود نداشت. چند روز پیش، بیل مکانیکی آن را با چند ضربه از میان برد. یتسخاکیان هنوز موفق شده بود ببیند که چگونه دیوار بیرونی آپارتمانش مثل مقوایی نازک پایین کشیده میشود. «بعد دیدم آشپزخانهام، مایکروویو، یخچال – همهشان نو بودند. کمد اتاق خواب آویزان در هوا. قلب آدم فشرده میشود.»
خانواده «ابرابانل» یکی از دهها خانوادهای است که دیگر خانهای برای بازگشت ندارند: مادر، «هدَر ناعمی» (۳۷ ساله)، مسئول ارتباط با مردم در شرکت خدمات پزشکی «نَتَلی»؛ پدر، «یائیر موشه» (۴۵ ساله)، تکنسین در راهآهن اسقاطیل؛ و سه فرزندشان – «هَرئِل یعقوب» (۱۰ ساله)، «بنایا اسحاق» (۴ ساله) و «ایتان داوید» (۲ ساله). آنها یازده سال در طبقه نهم ساختمان اجارهنشین بودند. «ما مارس ۲۰۱۴، درست بعد از عروسیمان، به این ساختمان نقل مکان کردیم»، هَدَر میگوید.
در ماه گذشته، آنها در هتل TLV Seven در تلآویو، روبهروی پارک چارلز کلور اقامت دارند. سه کودک در لابی هتل بازی میکنند و شاد بهنظر میرسند، اما نباید اشتباه کرد: آنها هنگام اصابت موشک در خانه بودند و هنوز در شوک هستند. «بنایا مدام میپرسد: ‘مامان، امروز هم آژیر داریم؟’»، هدر میگوید. «وقتی از او میپرسند چه اتفاقی برای خانهتان افتاد، میگوید: ‘خانه من منفجر شد’. هَرئِل قبلاً برای لکنت زبان تحت درمان بود و درست یک ماه پیش از فاجعه، درمان موفقیتآمیز داشتیم. حالا دوباره لکنت پیدا کرده. برگشت به نقطه صفر.»
او هم همچنان درگیر لحظات وحشتناک آن شب است: «شبها خواب ندارم. فقط کافیست چشمهایم را ببندم و همه چیز برمیگردد. فریادها، خون، همهچیز شکسته. بعد ناگهان از خواب میپرم، مطمئن میشوم بچهها کنارم هستند. تقریباً از اتاق خارج نمیشوم، هیچجا نمیروم. شنبه اولی که در هتل بودیم، اصلاً نتوانستم از رختخواب بیرون بیایم. با گریهای هیستریک گذشت.»
وقتی آن شب را تعریف میکند، صدایش میلرزد: «آژیر خطر به صدا درآمد، و به پناهگاه طبقهای رفتیم، که در واقع شفت مرکزی ساختمان بود. حدود ۲۵ دقیقه آنجا ماندیم تا اعلام کردند میتوانیم برگردیم. وقتی برگشتیم، هَرئِل گفت: ‘مامان، میترسم. میخوام پیش شما بخوابم.’ گفتیم باشه. بنایا هم گفت: ‘منم میخوام پیشتون بخوابم.’ قبول کردیم. من، شوهرم و دو بچه در تخت خوابیدیم. ایتان را هم در گهواره کنار تخت گذاشتم. فقط ۱۸ دقیقه گذشت که ناگهان انفجار عظیمی ما را پرتاب کرد. به شوهرم فریاد زدم: ‘زندهای؟’ گفت: ‘تو زندهای؟’ با هم فریاد زدیم: ‘بچهها کجا هستند؟’ همهجا تاریک بود. ناگهان شنیدم: ‘مامان، مامان!’ دیدم همه بچهها زندهاند. آنها را از اتاق بیرون کشیدم و با هم دویدیم به پناهگاه. همهمان خونآلود بودیم: پای من، شکم هَرئِل، سر بنایا، سر ایتان و موشه. هنوز هم همه بدنم درد میکند، بهسختی میتوانم بچهها را بغل کنم.»
سربازان فرماندهی جبهه داخلی آنها را از پناهگاه بیرون آوردند و نه طبقه را با پای پیاده پایین بردند. «بیهیچ چیزی بیرون آمدیم. تمام لباسهایی که حالا تنمان است از کمکهای مردمی در هتل است. اسباببازیها، کتابها، پلیاستیشن سونی – هیچچیز نمانده. انگشتر الماسی که مادربزرگم برای عروسیام هدیه داد و گوشوارههایی که پدرم برایم خریده بود – همه از بین رفتند. کمتر از یک سال پیش، مبل تازه خریده بودیم، کولر عوض کرده بودیم. اتاق هَرئِل را آبی رنگ زده بودیم – همانطوری که مدتها میخواست. حالا، در سن ۳۷ و ۴۵ سالگی، باید زندگیمان را از نو بسازیم.»
«خیلی شانس آوردیم که هَرئِل خواست پیش ما بخوابد»، هَادَار میگوید. «همین نجاتش داد. روی تخت خودش، درست همانجایی که سرش را میگذارد، یک قطعه بتنی بزرگ افتاده بود. خانواده برای من از همه مهمتر است. اینکه همهمان زندهایم، نعمتی است از جانب خدا. ولی حالا باید همه چیز را با ده انگشت از نو ساخت. و این سخت است، چون روان آدم شکسته است، بدنم درد دارد، و دیگر آن آدم سابق نیستم. همیشه آدمی فوقالعاده شاد بودم. دیگر نیستم. حالا فقط غمگینم.»
درد فقط برای خودشان نیست، بلکه برای همسایههایی است که جان باختند. «ما تقریباً همهشان را میشناختیم: افرات (سرنگا)، بلا (اشکنازی)، میرو، میکی – خدا بیامرزدشان. روز قبل از حادثه، میرو را دیدیم. بچهها را میدید، با آنها دست میداد، حرف میزد. پسرم بچههای اوکراینی که کشته شدند را هم میشناخت – مادربزرگ یلنا سوکولُووا، دخترش ماریا پشکورووا و نوهها آناستازیا (۸ ساله)، پسرعمویش کنستانتین (۱۰/۵ ساله) و ایلیا (۱۵ ساله). این فقط یک ساختمان نبود. یک خانواده واقعی بود.»
در کنار درد عاطفی، آنها با بوروکراسی هم دستوپنجه نرم میکنند. هنوز غرامت وسایل خانه را از اداره مالیات دارایی دریافت نکردهاند. غرامت خودرو را احتمالاً در هفتههای آینده خواهند گرفت. «همان شب بعد از تخلیه، شوهرم گفت: ‘بیا حداقل ماشین را برداریم.’ ساعت ۷ صبح برگشتیم، به یکی از نیروهای پیکود هاوف (فرماندهی جبهه داخلی) گفتیم: ‘آمدیم ماشین را ببریم. زیر ساختمان پارک شده.’ او نگاهی به ما انداخت و گفت: ‘چه ماشینی؟ ماشینی در کار نیست. له شده مثل پیتا.’»
موشه: «یکی از ساکنان، در خانهاش یک چمدان پر از دلار داشت. دیوانهوار دوید داخل ساختمان و همه فکر کردند کسی را میخواهد نجات بدهد. اما نگذاشتند برود بالا. من مطمئنم آخرش چمدان را پیدا کرد. مبلغی بود که میتوانست کل ساختمان را از نو بسازد.»
بر اساس اطلاعیهای از سوی اداره مالیات دارایی، از اول اوت، ساکنان باید هتل را ترک کرده و خودشان خانهای برای اجاره پیدا کنند. دولت تا سقف مشخصی اجاره پرداخت خواهد کرد. ولی پیدا کردن آپارتمان با قیمت معقول تقریباً غیرممکن شده است. «ما دنبال آپارتمانی با پناهگاه هستیم، هیچ گزینه دیگری را قبول نمیکنیم»، او میگوید. «قیمتها غیرواقعی شدهاند. مالکان سوءاستفاده میکنند و میگویند: الآن وقتشه، آهن داغه، باید کوبید.»
عکسِ بقایای ماشین خانواده ابرابانل نشان میدهد که دیگر چیزی از آن باقی نمانده. «واقعاً له شده بود، مثل نان پیتا»، یویآو کرن، گزارشگر، در کپشن عکس نوشته است.
برویم سراغ «الی یتسخاکیان»، ۷۱ ساله، بازنشسته شهرداری رماتگان، که تنها زندگی میکرد. وقتی آژیر خطر به صدا درآمد، به پناهگاه طبقه رفت و حتی پس از اعلام پایان خطر نیز آنجا ماند. «بعد از اصابت موشک، صدای زنی را از طبقه دهم شنیدم که فریاد میزد: دارم میسوزم. هر بار که به آن فکر میکنم، بدنم مورمور میشود.»
او از پناهگاه بیرون رفت و درِ آپارتمانش را باز کرد: «ویرانی محض». یکی از نیروهای پیکود هاوف از پشت به او گفت: «برو پایین، الان ساختمون فرو میریزه». «گفتم: ببین من چه شکلیام؟ با گرمکن، تیشرت و دمپایی. همینطوری رفتم پایین. طبقه سوم بودم که یکی از سربازها مجروحی را از آپارتمانی بیرون آورد و به دست من داد و گفت: ‘ببرش پایین.’ به مجروح گفتم: ‘گیلی، تویی؟’ گفت: آره. از بچگی میشناختمش.»
در طبقه همکف ساختمان، چند مغازه بود. پدرش آنجا یک بقالی راه انداخته بود. «من همه قدیمیها را میشناختم. بلا، از طبقه سوم، که کشته شد، یکی از مشتریهای دائمی ما بود. ۹۴ ساله بود. شوهر ۱۰۰ سالهاش نجات پیدا کرد.»
الان در هتل آرنا، نزدیک ساحل بات یام، اقامت دارد. «وقتی شروع کردند به فرستادن مردم به هتلهای تلآویو، گفتم: من تمام عمرم اینجا بودم، تو تلآویو چیکار کنم؟» میگوید. «اوایل تنها کسی بودم از ساختمانمان که اینجا بود. چند روز پیش یکی دیگر آمد، و امروز خانواده دیگری آمد که قبلاً در هتل رمتهایال بودند. بچهشان در بات یام مدرسه میرفت، پدر خانواده در ریشون لتسیون کار میکند. فکرش را بکن چه کابوسی است این رفتوآمدها در ترافیک.»
«تقریباً هیچچیز از خانهام را نتوانستم نجات بدهم. فقط عکس پدر و مادرم را از زیر آوار بیرون آوردند، همین. حالا که با تو حرف میزنم، آرامم. ولی هفته اول، دوم… پر از اضطراب بودم. شبها خوابم نمیبرد. یک مددکار اجتماعی آمد اینجا و گفت: حرف بزن، خالی کن. کمکم بهتر شدم. ولی هنوز هم وقتی ساعت ۱۲ شب میرم تخت، تلویزیون روشن میکنم، و طول میکشه تا بخوابم. اگه یه موتور با صدای بلند رد بشه، از تخت میپرم. بعدش دیگه کی میتونه بخوابه؟»
در نخستین روزش در هتل، وقتی برای ناهار به سالن غذاخوری رفت، با چند مهمان مذهبی روبهرو شد و داستانش را تعریف کرد. آنها گفتند: «الآن نماز عصر و مغرب داریم، بیا، دعای شکرگزاری پس از نجات از خطر بخوان.» او رفت به کنیسه هتل و آن دعا را خواند. «و خوب، الحمدلله. الان دیگه شکایتی ندارم. هرچی بود، فقط اموال بود.» غرامت خودرویش را دریافت کرده و حالا منتظر غرامت اثاثیه منزل است. «هرچی بدن، بدن. فقط بدن دیگه.»
ینکی لوی، ۵۳ ساله، همان کسی که با رفتن به کنسرت بروس اسپرینگستین از مرگ نجات یافت، نزدیک به ۳۰ سال است که کارمند شهرداری است، پدر سه فرزند و پدربزرگ نوزادی سهماهه. آپارتمان خانوادهاش همان واحدی بود که همسرش در آن بزرگ شده بود. آنها حدود شش سال پیش به ساختمان نقل مکان کردند.
«نیمهشب در پراگ از خواب پریدم، اخبار را باز کردم و دیدم نوشته: موشک به سمت اسقاطیل شلیک شده. چند دقیقه بعد، پسرم گفت: ‘بات یام رو زده’. وقتی اولین عکسها از محل حادثه منتشر شد، فهمیدم به ساختمون خودمون خورده. چون در هیئت ساختمان بودیم، تمام شب با ارتش و پلیس در تماس بودیم تا بهشون بگیم کدوم واحد متعلق به کیه، شماره تلفنها، مشخصات ساکنان. واقعاً در پراگ یک اتاق عملیات راه انداخته بودیم.»
یکی از دوستانش که در شهرداری کار میکند، برایش عکسی فرستاده از اعضای زاکا (سازمان امداد اضطراری) و پیکود هاوف که روی زمین نشستهاند و با دستان خالی، سنگبهسنگ را میگردند تا اجساد را پیدا کنند. «مثل زمانی که در محور فیلادلفی (در غزه) بودند. تازه اون موقع میفهمی که کشور تو همون چیزی نیست که فکر میکردی.»
سؤال خبرنگار: شکایتهایت از کیست؟
جواب لوی: «اول از همه از اداره مالیات دارایی. به ما گفتند که برای وسایل خانه، ۱۰۰٪ غرامت میگیریم – یعنی ۸۵٬۰۰۰ شِکِل (حدود ۲۳٬۰۰۰ دلار) برای زوج، ۱۸٬۰۰۰ شِکِل برای هر بچه، و ۸٬۰۰۰ برای نوزاد. من این مبلغ رو گرفتم. ولی گزارش کارشناس بیمه خانهام میگوید ارزش وسایل خانه من، با احتساب طلا و ساعتهای گرانقیمت، ۶۳۸٬۰۰۰ شِکِل بوده. ولی من نمیتونم از شرکت بیمه شکایت کنم، چون خسارت از نوع حمله دشمن محسوب میشه. مگه تقصیر منه که موشک توی سالن خونهم افتاده؟ شاید باید همه طلا و پول و اشیای قیمتی رو همیشه همراهم میداشتم، چون تو یه کشور دیوونه زندگی میکنم.»
او ادامه میدهد: «دو تا ماشین داشتم. هنوز پیداشون نکردن. زیر آوارن. باید برم پیش دفتر اسناد رسمی و تعهدنامه امضا کنم تا شاید بهم خسارت بدن. فعلاً بیماشینم. چرا نمیتونم از اداره مالیات دارایی ماشین جایگزین بگیرم، مثل شرکتهای بیمه؟ حالا هم میگن تا اول اوت باید از هتل بریم یا درخواست استثنا بدیم. فقط منم یا واقعاً این جمله تهدیدآمیزه؟»
سؤال: شهرداری چهکار میکنه؟
جواب: «شهرداری فوقالعاده عمل میکنه. شهردار، صبیکا بروت، نمیپرسه هر کس چی میخواد، بلکه فکر میکنه هر کس به چی نیاز داره. میدونه که باید الآن ما رو با چتر حمایتی اجتماعی بپوشونه، و همزمان تلاش میکنه با وزارتخانهها راهحل بلندمدت پیدا کنه.»
یکی از پیشنهادهایی که در حال بررسی است، این است که دولت حق مالکیت زمین را از ساکنان بخرد، و در کنار غرامتی که بابت آپارتمان به آنها میپردازد، هر خانواده بتواند بدون آنکه مجبور باشد سالها منتظر بازسازی بماند یا بین آپارتمانهای اجارهای سرگردان شود، خانه جدیدی برای خودش بخرد. «ما چهل واحد بودیم»، یَنکی لوی میگوید. «اگر مجبور باشیم ساختمان را از نو بسازیم، هرکسی ساز خودش را میزند. یکی این سازنده را میخواهد، یکی آن پیمانکار را. این میتواند بیست سال طول بکشد.»
عکس ۹ قربانی حادثه بات یام، روی دیوار یادبود نصب شده است.
«بابا زنگ زد: “زندهام”»
در حال حاضر، ینکی و خانوادهاش در هتل هِرودس تلآویو، مقابل ساحل گوردون ساکناند. حدود صد نفر از آوارگان بات یام در این هتل اقامت دارند، در کنار کسانی که از رمتگان تخلیه شدهاند. پشت میزی که شهرداری بات یام در لابی هتل قرار داده، «مایا سگال»، نماینده بخش خدمات اجتماعی شهرداری نشسته – کسی که در شرایط عادی، مربی نوجوانان در معرض خطر است.
او میگوید: «دارم به آوارگان کمک میکنم و آنها را به نهادهای مربوطه وصل میکنم. مردم میپرسند: پولمان کی میرسد؟ اگر خانهمان سالم اعلام شده ولی هنوز تعمیر نشده، چه کنیم؟ ما در شهرداری سه نوع دستهبندی داریم: قرمز، زرد و سبز – بسته به شدت آسیب. تلاش میکنیم به همه کمک کنیم. مثلاً من اینجا زوجی ۹۰ ساله دارم که پرستارشان فرار کرده و تنها ماندهاند. مرد، سکته مغزی کرده و کاملاً ناتوان است. آنها روز اول اوت باید از هتل بروند. و این فقط یک نمونه است. اداره مالیات دارایی باید راهحل بدهد، ولی خیلی آهسته عمل میکند.»
مایا سگال، ۲۹ ساله، خودش هم از آوارگان است. سه ماه پیش، پس از طلاق، همراه پسر سهسالهاش به خانه والدینش نقل مکان کرده بود – خانهای که چسبیده به ساختمانی بود که هدف اصابت مستقیم موشک قرار گرفت.
او تعریف میکند: «آن شب، ما پیش خالهام در حولون بودیم، و پدرم تنها در خانه بود. آژیر آمد، او به پناهگاه رفت. وقتی گفتند میتوان بیرون آمد، برگشت خانه و رفت دستشویی – درست همان لحظهای که موشک اصابت کرد. کل حمام روی سرش فرو ریخت. واقعاً معجزه شد که زنده ماند. نمیدانم چطور موفق شد از آنجا بیرون بیاید. ساختمان سهطبقه بود، ۷۰ سال قدمت داشت، خانه کودکیام بود – نابود شد.»
«پدرم با یک گوشی غریبه زنگ زد و گفت: “زندهام.” رفتیم دنبالش، دیدیم بدون کفش، بدون عینک، با سگمان ایستاده. بردندش بیمارستان – فقط کمی از سرش زخمی شده بود، اما آسیب روانی شدید بود.»
«الآن من و والدینم، هر سه در هتل هِرودس هستیم. پدر و مادرم ۵۲ سالهاند – هنوز جوان، ولی در شوکاند. تمام زندگیشان را از دست دادند. حتی یک قاشق هم برایشان نمانده. باید همه چیز را دوباره بخرند و تا زمان بازسازی، خانه اجاره کنند. خود من هم دنبال خانهام. اما از زمان جنگ، قیمت اجاره سر به فلک کشیده. بهجای اینکه صاحبخانهها کمک کنند و با کسانی که همه چیزشان را از دست دادهاند کنار بیایند، از فرصت استفاده میکنند و اجاره را بالا میبرند.»
سؤال: پسرت چطور است؟
جواب: «خیلی مضطربه. چند وقت پیش با قطار سفر میکردیم. یکدفعه گفت: مامان، اگه آژیر بیاد، کجا باید بریم؟»
سؤال: چه جوابی دادی؟
جواب: «هیچ جا.»
سازمان مالیات در پاسخ به این گزارش اعلام کرد:
«از آغاز جنگ با ایران، حدود ۵۰٬۰۰۰ پرونده خسارت مربوط به آسیبهای مالی به صندوق جبران خسارت ارائه شده است. برای مقایسه، در کل بازه زمانی بین ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، مجموعاً حدود ۷۵٬۰۰۰ پرونده ثبت شده بود. این یک رویداد بیسابقه در چنین بازه زمانی کوتاهی است، و بنابراین مدت زمان رسیدگی به پروندهها طولانیتر از حالت معمول است.
اقامت در هتلها حداکثر تا ۱ اوت ۲۰۲۵ امکانپذیر خواهد بود، مگر در موارد استثنایی. نمایندگان صندوق جبران خسارت در هتلها حضور دارند و به هر فردی کمک میکنند تا راهحل مناسب خود را پیدا کند. همچنین کمیتههای ویژهای تشکیل شدهاند که با حداکثر حساسیت و تخصص، هرگونه درخواست تمدید اقامت در هتلها را بررسی خواهند کرد.
صندوق جبران خسارت سقفی برای میزان اجاره تعیین نکرده و براساس این اصل عمل میکند که آپارتمان جایگزین باید ویژگیهایی مشابه آپارتمان آسیبدیده داشته باشد – ترجیحاً در همان منطقه. ما افزایش قیمت اجارهبها را در نظر میگیریم. سقفهای تعیینشده فقط مربوط به اثاثیه منزل هستند و بر اساس ترکیب خانوادگی محاسبه شدهاند. قانون مالیات بر دارایی، آثار هنری، جواهرات، عتیقهجات و پول نقد را پوشش نمیدهد. طبق قانون، صندوق جبران خسارت خودروی جایگزین در اختیار نمیگذارد، بلکه تنها بر اساس قیمت روز حادثه، غرامت پرداخت میکند.»
📆 تقویم روزانه
🌺 امروز : چهارشنبه
🌞 ٢۵ تیر ۱۴٠۴ هجریشمسی
☪️ ٢٠ محرّم ۱۴۴٧ هجریقمری
✝️ ١۶ ژوئیه (جولای) ۲۰٢۵ میلادی
🕎 ٢٠ تَموز ۵۷۸۵ عبری
🌍 مناسبتهای میلادی
✍ انجام آزمایش #ترینیتی (اسم رمز اولین آزمایش سلاح هستهای) توسط ارتش آمریکا، بهعنوان قسمتی از پروژهٔ منهتن، و آغاز #عصر_اتم. (١٩۴۵م)
👈 #رابرت_اوپنهایمر یهودی، طراح اصلی بمبها بود.
📚 بیشتر بدانیم:
📖 روچیلدها، انرژی هستهای و بمب اتم
👉 https://jscenter.ir/jewish-and-science/jewish-science/7171
📖 آلبرت اینشتین و بمب اتم
👉 https://jscenter.ir/other-topics/jewish-celebrities/16800
📖 پشتپردهٔ راز بمب اتم چهکسی است؟
👉 https://jscenter.ir/jewish-methods/jews-and-politics/18538
🗓 تذکّر ضروری: این تقویم، تنها به ذکر مناسبتهای مرتبط با #یهود میپردازد.
💳 «اندیشکده» تنها با #کمکهای_مردمی اداره میشود. برای این منظور، شمارهٔ کارتی در قسمت توضیحات کانال اعلام شدهاست.
💎 صفحاترسمیاندیشکدهٔمطالعاتیهود:
👉 https://zil.ink/jscenter
✅ اندیشکدهٔ مطالعات یهود:
🇮🇷👉 @jscenter
10.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 روایت مهراب قاسمخانی از سانسور حقیقت در فیلم اوپنهایمر
📚 بیشتر بدانیم:
📖 فیلم اوپنهایمر؛ تلاش برای توجیه جنایت اتمی آمریکا
👉 https://jscenter.ir/jews-and-the-media/jews-and-hollywood/20834
🎬 هالیوودیسم :
🇮🇷👉 @hollywoodism
21.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 جنگ امروز، #جنگ_شناختی است!
💥 قدرتِ عقل در مقابلِ وَهم
💥 راهِ ابطالِ سِحر شیطان
💥 کارِ اصلی موسی ع در برابر ساحران
💥 جنگ زمینی و جنگ شناختی
💥 سنخِ جنگهای آخرالزمانی
🎙 حجةالاسلام عابدینی
🎬 یهود مدیا :
🇮🇷👉 @jewishmedia
📆 تقویم روزانه
🌺 امروز : پنجشنبه
🌞 ٢۶ تیر ۱۴٠۴ هجریشمسی
☪️ ٢١ محرّم ۱۴۴٧ هجریقمری
✝️ ١٧ ژوئیه (جولای) ۲۰٢۵ میلادی
🕎 ٢١ تَموز ۵۷۸۵ عبری
🌍 مناسبتهای میلادی
1⃣ مرگ #آدام_اسمیت فیلسوف، پدر علم اقتصاد مدرن و از نظریهپردازان اصلی نظام #سرمایهداری مدرن (١٧٩٠م)
2⃣ مرگ #لشک_کولاکوفسکی فیلسوف یهودی لهستانی و جاسوس سیا (٢٠٠٩م)
📚 بیشتر بدانیم:
📖 روشنفکران بزرگ در CIA
👉 https://jscenter.ir/slave-jews/muslim-zionism/5610
3⃣ قتل #نیکلای_دوم آخرین #تزار روسیه و خانوادهاش بهدست #بلشویکها (١٩١٨م)
📚 بیشتر بدانیم:
📖 روچیلدها، تزار و بلشویکهای یهودی
👉 https://jscenter.ir/jewish-methods/jews-and-politics/6355
🗓 تذکّر ضروری: این تقویم، تنها به ذکر مناسبتهای مرتبط با #یهود میپردازد.
💳 «اندیشکده» تنها با #کمکهای_مردمی اداره میشود. برای این منظور، شمارهٔ کارتی در قسمت توضیحات کانال اعلام شدهاست.
💎 صفحاترسمیاندیشکدهٔمطالعاتیهود:
👉 https://zil.ink/jscenter
✅ اندیشکدهٔ مطالعات یهود:
🇮🇷👉 @jscenter