اولین باری که دلت میشکنه ،
اولین باری که یه تلخی رو توی زندگیت مزه
میکنی ،
اولین باری که با درد آشنا میشی ..
فریاد میزنی ، حال بدتو به همه نشون میدی
درون و بیرونت با هم آوار میشه ،
به غریبه و آشنا متوسل میشی
واسه درد و دل کردن و آروم شدن .
تهش اینه که هربار توی آینه ضعیف ترین
موجود دنیا رو میبینی .
از خودت و احوال پریشونت بیزار میشی ،
یه مدت که بگذره ..
دوز دردا و تلخیا و شکست ها که بره بالاتر ،
زخم های عمیق تر رو که حس کنی .
کم کم ساکت میشی و میریزی تو خودت
یه نقاب درجه یک برای خودت انتخاب میکنی
و میزنی به صورتت .
میشی شادترین نسخه ای که خدا میتونست
ازت بسازه .
من بهت نمیگم همه چی درست میشه ،
من انقدر کنارت میمونم تا همه چی رو درست کنیم .
نمیدونم حالم
رو کدوم نت موسیقی جا مونده
که هراهنگی گوش میدم
هیچکدوم حالم رو خوب توصیف نمیکنه ..