eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
716 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_نود ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ بعد از بله گفتن کمیل فضای اتاق را صلوات ها و بعد دست
﴾﷽﴿ ❤️ ❂○° °○❂ سمانه و صغری از دانشگاه خارج شدند و به سمت کمیل که به ماشین تکیه داده بود رفتند،سمانه خندید و گفت : ــ جان عزیزت بسه دیگه صغری،الان کمیل گیر میده که چقدر بلند میخندید ــ ایش ترسو سمانه چشم غره ای برایش رفت و به سمت کمیل رفتند،کمیل با دیدنشان لبخندی زد و گفت: ــ سلام خدا قوت خانوما صغری سلامی کرد و گفت: ــ خستم زود سوار شو ترسو خانم سمانه با تشر صدایش کرد ولی اون بدون هیچ توجه ای سوار ماشین شد. ــ خوبی حاج خانم سمانه به صورت خسته کمیل نگاهی انداخت و گفت: ــ خوبم حاجی شما خوبید؟ کمیل خندید و دست سمانه در دست فشرد،سوار ماشین شدند. کمیل از صبح مشغول پرونده بود و لحظه ای استراحت نکرده بود،وقتی مادرش به او گفته بود که سمانه را برای شام دعوت کرده بود،سریع خودش را به دانشگاه رساند،تا سمانه و صغری در این تاریکی به خانه برنگردند. به خانه که رسیدند،مثل همیشه سمیه خانم دم در ورودی منتظر آن ها بود ،با دیدن سمانه لبخند عمیقی زد و به سمتش رفت ــ سلام خاله جان ــ سلام عزیز دل خاله،خوش اومدی عروس گلم سمانه لبخند شرمگینی زد و خاله اش را در آغوش گرفت،صغری بلند داد زد: ــ نو که اومد به بازار کهنه شده دل آزار کمیل دستش را دور شانه های خواهرش حلقه کرد و حسودی زیر لب گفت. سمیه خانم گونه ی سمانه را بوسید و گفت: ــ سمانه است،عروس کمیل میخوای تحویلش نگیرم لبخند دلنشینی بر لب های سمانه و کمیل نقش گرفت. با خنده و شوخی های صغری وارد خانه شدند، کمیل به اتاقش رفت ،سمانه همراه سمیه خانم به آشپزخانه رفت،سمیه خانم لیوان ابمیوه را در سینی گذاشت و به سمانه داد ــ ببر برا کمیل ــ خاله غذا اماده است؟ ــ نه عزیزم یه ساعت دیگه اماده میشه ــ پس به کمیل میگم بخوابه آخه خسته است ــ قربونت برم،باشه فدات سمانه لیوان شربت را برداشت و به طرف اتاق کمیل رفت ،در زد و وارد اتاق شد،با دیدن کمیل که روی تخت دراز کشیده بود،لبخندی زد و روی تخت نشست،کمیل می خواست از جایش بلند شودکه سمانه مانع شد. ــ راحت باش ــ نه دیگه بریم شام سمانه لیوان را به طرفش گرفت ــ اینو بخور،هنوز شام آماده نشده تا وقتی که آماده بشه تو بخواب ــ نه بابا بریم تو حیاط بشینیم هوا خوبه سمانه اخمی کرد و گفت: ــ کمیل با من بحث نکن ،تو این یک هفته خیلی خوب شناختمت،الان اینقدر خوابت میاد ولی فکر میکنی چون من اینجام باید کنارم باشی کمیل لبخند خسته ای زد ــ خب دیگه من میرم کمک خاله تو هم بخواب ــ چشم خانومی ــ چشمت روشن سمانه به طرف در رفت و قبل از اینکه بیرون برود گفت: ــ یادت نره ابمیوه اتو بخوری. کمیل خیره به سمانه که از اتاق بیرون رفت بود،حس خوبی داشت از اینکه کسی اینگونه حواسش به او هست و نگرانش باشد. ✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری --------------------------------------------------- 😉 هر شب از ڪانال☺️👇🏻 📚❤️| @masjed_gram
#مهدے_جان به رو سیاهی من نگاه نکن و به دستهایم که خالی و گنهکارند قلبم را ببین که هر روز، صبح و شام تو را می خواند.‌😔❤️ صبحی که یاد تو در آن شکفته می شود #سلام_بر_مهدی 🌼 🌼🌼 @masjed_gram
1_22898120.mp3
1.22M
#دعــاے_عهـــد 🎤 محسن فرهمند 📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را 💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح [🍃\•⛅️] @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
👌 #دانستنیهــــــــاے مهــــ📝ــــدویت.! 🔷 #چکیده_سخنرانی 🌹وظایف فردی در #دوران_غیبت ✍....وظایف فر
مهــــ📝ــــدویت.! 🗞 🔹وظایف فردی در دوران غیبت 2 ✍....یکی از مهم‌ترین وظایفی که در واقع از لوازم یک منتظر از لوازم اصلی یک مومن است که این مسئله را دنبال بکند بحث تجدید عهد و وفای به عهد با حضرت ولی عصر علیه السلام است. 🔹 در روایات و آیات بسیاری یک عهدی مطرح شده که مفاد آن عهد خیلی شفاف در زیارت سرداب مقدس آن‌جا ذکر شده که عهد آن عهد همان عهدی است که ما عبودیت داشته باشیم در صراط مستقیم الهی منتها تحت ولایت معصوم با رهبری یک رهبر الهی آن عهد این بود که وَ هُوَ عَهْدِی إِلَیْكَ وَ مِیثَاقِی لَدَیْكَ ... فَأَبْذُلُ نَفْسِی وَ مَالِی وَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ جَمِیعَ مَا خَوَّلَنِی رَبِّی بَیْنَ یَدَیْكَ. 💠این ‌که انسان تمام سرمایه‌های خودش را تسلیم ولی خدا بکند اموال ما سرمایه‌های ماست علم ما مهارت‌های ما قدرت ما آبروی ما فرزندان ما خانواده‌ی ما این‌ها سرمایه‌های ماست تمام این سرمایه‌ها را و امکاناتی را که در اختیار او است این‌ها را اگر می‌خواهد برکت پیدا کند رشد بکند اگر می‌خواهد این‌ها بماند این‌ها را تسلیم ولی خدا بکند. 🔶 ما سرمایه‌هایمان یک جایی باید خرج بکنیم بالاخره باید یک جایی به کار ببریم اگر خرج ولی خدا کردیم شکرش را به‌جا آورده‌ایم طبیعتا رشد می‌کند این‌ها زیاد می‌شود علم ما را اگر علم ما را در این مسیر به کار بردیم ثروتمان را در راه رضایت خدا و ولی‌اش به کار بردیم آبرویمان را خرج کردیم برای خدا و جایی که ولی‌اش رضایت دارد این‌ها زیاد‌تر می‌ شوند این‌ها بیشتر می‌شود. و الا اگر نه هدر می‌روند و خرج شیطان می‌شوند . 💠یک آقایی می‌گفت من یک انگشتری داشتم خیلی وابسته به آن داشتم علاقه به آن داشتم یک مرتبه یکی از رفقا به من گفت این انگشترت را یادگاری به من بده گفتم نه هر چه اصرار کرد گفتم نه رفتم دستشویی وضو بگیرم برگردم بیایم با خنده بهش گفتم انگشتری که در راه خدا ندادیم چاه توالت از ما گرفت. 🔶 بالاخره این طوری است آدم در راه خدا ندهد یک راه دیگر باید خرج شود چه بسا خرج اولیاء شیطان می‌شود. 👤از بیانات حجت الاسلام عالی 🌼 🌸🌼 @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠تقدیم به شهیدی که خالکوبی اش را خود خدا پاک کرد ‌ شهید مدافع حرم #مجید_قربانخانی، شهیدی که توسط تروریست ها پیکر مطهرش سوزانده شد. شهیدی از نسل امروز، آری #حر شدن، پاداشش قهرمان شدن و #شهادت است. 🌹 🕊🌹 @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃زیارٺ حضرٺ ولی عصر (؏ـج) در روز 🔻چند دقیقہ وقتتون رو نمیگیره ... ⚠️برای امام زمان وقت بذاریم ...😔 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 [🌼] @masjed_gram
📸 💠غبار روبی مسجد در آستانه ی رسیدن به ماه مبارک رمضان 🔹مسجد امام محمدباقر ‹علیه السلام› 🔸کارگروه قرارگاه فرهنگی_جهادی باقرالعلوم 🔰 @masjed_gram
📸 💠غبار روبی مسجد در آستانه ی رسیدن به ماه مبارک رمضان 🔹مسجد امام محمدباقر ‹علیه السلام› 🔸کارگروه قرارگاه فرهنگی_جهادی باقرالعلوم 🔰 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🌷با زیر بغل از پله های اداره کل آموزش و پرورش بالا و پایین می رفت. آمدم جلو و سلام کردم. گفتم: آقا ابرام چی شده؟ اگه کاری داری بگو من انجام میدم. 🌷گفت: نه، کار خودمه. بعد به چند اتاق رفت و امضاء گرفت. کارش تمام شد. می خواست از ساختمان خارج شود؛ پرسیدم: این برگه چی بود. چرا اینقد خودت رو کردی؟! 🌷گفت ی بنده خدا دوسال معلم بوده اما هنوز مشکل داره کار او را انجام دادم. پرسیدم از بچه های جبهه است؟ گفت فکر نمی کنم اما از من خواست براش این کارو انجام بدم.من هم دیدم این کار از من ساخته است برای همین امدم. 🌷بعد ادامه داد آدم که می تواند باید برای بنده های خدا انجام دهد. مخصوصا این مردم خوبی که داریم. هرکاری که از ما ساخته است باید برایشان انجام دهیم. نشنیدی که حضرت امام فرمودند مردم ما هستند.... 🕊|🌹 @masjed_gram
👳🏻امام جماعت مسجدی در ونک (یکی از محله‌های تهران) از قبل انقلاب تعریف میکرد: 👱‍♀روزی خانمی نیمه برهنه و بی حجاب و آرایش کرده با دست و سینه باز نزد من آمد و مسأله ای درمورد ارث پرسید! 🗣گفتم خانم من هم می‌خواهم از شما مساله‌ای بپرسم؛ اگر جواب دادید من هم جوابتان را می‌دهم! 😳با تعجب پرسید: شما از من؟ 🔸گفتم: بله... 🔹گفت: بفرمایید! 💁🏻‍♂گفتم: شخصی در محلی مشغول خوردن غذاست؛ غذا هم بسیار خوشبو و مطبوع است! 😔از قضا گرسنه‌ای از کنار او می‌گذرد. از دیدن غذا و شنیدن بوی خوش آن پایش از حرکت می‌ایستد! جلوی او می‌نشیند تا شاید تعارفش کند ولی مرد هیچ اعتنایی نمی‌کند! 👨شخص گرسنه تقاضای یک لقمه می‌کند اما او می‌گوید: غذا مال خودم است و نمی‌دهم! هر چه او التماس می‌کند، این به خوردن ادامه می‌دهد! خانم؛ این چگونه آدمی است؟؟ 😠گفت: این شخص خیلی بی‌رحم است! از شمر بدتر است! 💁🏻‍♂گفتم: گرسنه دو جور است: یکی گرسنه شکم، یکی گرسنه ! 🙋🏻‍♂ یک جوان ، وقتی یک خانم نیمه برهنه و زیبا را می بیند که همه نوع عطرها و آرایش های مطبوع و دلکِش را دارد! هرچه با او راه می‌رود تا شاید خانم یک توجهی به او کند و مقداری روی خوش نشان بدهد، آن خانم اعتنا نمی‌کند! 🙋🏻‍♂جوان اظهار علاقه می‌کند ولی زن محل نمی‌گذارد! بعد از هزاربار خواهش و تمنا، زن می‌گوید: من نیستم و حاضر نخواهم بود با تو صحبت کنم!😔 جوان با تمام وجود التماس می‌کند ولی زن ذره‌ای توجه نمی کند! ☝️به نظر شما این زن چگونه آدمی است؟؟ 🙆🏻آن خانم کمی که فکر کرد، بلند شد و رفت! 👮فردا درب منزل صدا کرد! رفتم در را باز کردم؛ دیدم سرهنگی ایستاده و اجازه ورود می‌خواهد؛ وقتی وارد اتاق شد گفت: من شوهر همان خانم دیروزی هستم! 🙎‍♂وقتی که با او کردم خواهش کردم باشد اما هرچه خواهش و تهدید کردم زیر بار نرفت! 🌸دیروز ناگهان آمد و از من چادر خواست! نمی‌دانم شما دیروز به او چه گفتید!! ماجرا را برایش تعریف کردم؛ 🌼او هم بسیار تشکر کرد و رفت... 📚منبع: کتاب حیا و خودآرایی و نقش آنها در سلامت روان زن قرارگـــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعــــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
زیارت ال یاسین.mp3
2.51M
زیارت 🎤با صدای محسن فرهمند نام تو را میبرم قلبم غریبی میکند چشم انتظاری در دلم درد عجیبی می کند تعجیل در ظهور 14 مرتبه ☄اللہم عجل لولیک الفرج☄ •🎙• @masjed_gram