#انتخاب_همسر
💠 10 توصیه برای ازدواج موفق دختران و پسران
▫️1. قرار نیست زندگی بعد از #ازدواج، مدینه فاضلهای باشد که تمام نیازهایتان را برآورده کند و شما را صددرصد خرسند و خوشحال کند. نه، اینطور نیست. داشتن یک زندگی متاهلی خوب و موفق، مستلزم از خودگذشتگی، فداکاری، صبر، درک متقابل و بخشندگی است. عدهای میگویند: آن جوانی که نمیخواهد از غرور و خودخواهی و صفات بد خود عقبنشینی کند، همان بهتر که برای همیشه مجرد بماند.
▫️2. ازدواج، بهترین فرصت برای رشد روحی و رسیدن به کمال است. لازم است که در این زندگی، هر روز به فکر پیشرفت اخلاقی باشید .
▫️3. اشکالی ندارد اگر در ماههای اول زندگی ناخواسته، اشتباهاتی از شما سربزند. اما سعی کنید هرچه زودتر از این شرایط بیرون بیایید و از اشتباهاتتان درس بگیرید و هرگز آنها را تکرار نکنید. عملکرد شما در سال پنجم و دهم ازدواج، باید متفاوت از سال اول باشد.
▫️4. یک مرد واقعی میتواند #عاشق یک زن شود، با او ازدواج کند و تا آخر عمر پایبند او باقی بماند. یک زن واقعی هم میتواند به عشق چنین مردی احترام بگذارد و در سایه علاقهای که در دل به آن مرد حس میکند، دلسوزانه به ساختن یک زندگی خوب و شیرین با او بپردازد.
▫️5. عشق تنها یک حس نیست. عشق به معنای تعهد و دلسپردگی است. چشمانتان را باز کنید تا با چاشنی عشق و معیارهایی که برایتان اهمیت دارد، به سمت زندگی جدید بروید؛ اما وقتی رفتید، برای هر مشکلی، حتی بدترینها، بهدنبال راهحل باشید و از طلاق دوری کنید. همواره به فکر استحکام بخشیدن به نهال نوپای زندگی دونفرهتان باشید، نه شکسته شدن آن.
▫️6 . اگر در گذشته با افراد دیگری روابط عاطفی داشتهاید، برای همیشه آنها را فراموش کنید. داشتن روابط حتی در فضای مجازی هم میتواند براحتی عواطف و احساسات را تحریک کند و این خیانت به همسر است. بشدت از آن حذرکنید.
▫️7 . زبان یکدیگر را یاد بگیرید.
▫️8 . ما جذب افرادی میشویم که از ما متفاوتند و در عین حال، با آنها احساس نزدیکی میکنیم. پس بعد از ازدواج، سعی نکنید تفاوتهایی را که همسرتان با شما دارد از بین ببرید و او را شبیه خود کنید. این کار، او را به شخصیتی تبدیل میکند که برای شما جذاب نیست.
▫️9. پیش و پس از ازدواج درباره زندگی متاهلیتان با پروردگار متعال راز و نیاز کنید و از او خواهش کنید راه درست را نشانتان دهد. آن کس که در روزهای شادی و غم همواره یار شما باقی میماند، تنها اوست.
▫️10. خوشبختی را فدای مادیات نکنید. در هر مرحله از زندگی که به گذشته نگاه کنید، خاطرات خوش به امور معنوی مربوط میشوند و نه پولی که خرج کردهاید.
❤️🍃🌸🌺🌷🌺🌸🍃❤️
💍 @masjed_gram
komeil-maysamtammar.mp3
زمان:
حجم:
8.31M
🎤 باصدای : #میثمالتمار
#دعای_کمیل
❣️اللهم عـجل لوليڪ الفـرج❣️
🌻مهدی جانم،آقای من، هر کجا امشب دعای کمیل بنا کردید یاد ما هم باش😔
•🎙• @masjed_gram
#پروفایل
رجب بهانه ای است برای دوستی با خدا،لحظه هایتان سرشار از این دوستی
🌹حلول ماه مبارک رجب را به تمامی شما همراهان عزیز تبریک عرض مینمایم
ما رو از دعای خیرتان فراموش نکنید
#ماه_رجب
🌺
✨🌺 @masjed_gram
#تلنگر
🔰🔰 ما باید بشینیم و واقعا تکليفمون رو با خودمون روشن کنیم ..
💠💠 باید ببینیم هدف اصلی و نهایی از فعالیتهامون، این دنیاست یا اون دنیا ..
👈 خدا میگه :
🌐💠⚜⚜💠🌐
🌴 سوره هود آیه ۱۵ 🌴
🕋 مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ
🤑 ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺯﻳﻨﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ، (ﻧﺘﻴﺠﻪ) ﺍﻋﻤﺎﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻄﻮﺭ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻰ ﺩﻫﻴﻢ
ﻭ ﭼﻴﺰﻯ ﻛﻢ ﻭ ﻛﺎﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ!
➖➖🚥➖➖🚥➖➖
🌴 سوره هود آیه ۱۶ 🌴
🕋 أُولَٰئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ
🔥 (ﻭﻟﻰ) ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ، ﺟﺰ ﺁﺗﺶ، ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ
🌪 ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ (ﺑﺮﺍﻯ ﻏﻴﺮ ﺧﺪﺍ) ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ
🚯 ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻋﻤﻞ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺑﺎﻃﻞ ﻭ ﺑﻰ ﺍﺛﺮ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ!
🌐💠⚜⚜💠🌐
🌸 دوستات اشتباه نکنید، منظور این نیست ک برای زندگی دنیایی تلاش نکنید، اتفاقا باید برای آباد کردن دنیا زحمت کشید و تلاش کرد
🌺 و اتفاقا خدا بهمون یاد داده ک ابتدا حسنات را در این دنیا بخوایم:
👈 ربنا آتنا فی الدنیا حسنه
🔰 ولی صحبت سر اینه ک اگه فقط و فقط بچسبیم به این دنیا و هدف اصلی این دنیا باشه،،
💠 از هدفی ک ما براش خلق شدیم و خلیفه الله شدن،فاصله میگیریم
✳️ و خدای مهربون،برای اینکه ما دوباره در مسیر هدفمون قرار بگیریم، در دنیای دیگه ، مثل یک طبیب از مداواهای دردآور استفاده میکنه ک در اینجا از لفظ " آتش " براش استفاده شده..
قرارگــاهفرهـــنــــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_بیست_چهارم ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ ــ سمانه خاله برا چی میری،الان دیگه نتایج انت
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_بیست_پنجم
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
سمانه وکمیل خیره به تجمع کنار دانشگاه،که دانشجویان ،پوستر به دست ،ضد نامزدی که رئیس جمهور شده بود، بودند.
سمانه شوکه از دیدن بچه های بسیج بین دانشجویانی که تظاهرات کرده بودند،خیره شد.
سمانه یا خدایی گفت و سریع در را باز کرد،که دستی سریع در را بست،سمانه به سمت کمیل برگشت که با اخم های کمیل مواجه شد.
ــ با این تظاهراتی که اتفاق افتاده،میخواید برید؟؟
ــ یه چیزی اینجا اشتباهه،ما به بچه ها گفتیم که نتایج هر چیزی شد نباید بریزن تو خیابون اما الان...
خودش هم نمی دانست که چرا برای کمیل توضیح می دهد ،به پوستر و بنرها اشاره کرد؛
ــ ببینید پوسترایی که دستشونه همش آرم بسیج و سپاه داره،اصلا یه نگاه به پوسترا بندازید همش توهین و تهمت به نامزدیه که الان رئیس جمهوره،وای خدای من
دیگر اجازه ای به کمیل نداد و سریع از ماشین پیاده شد.
از بین ماشین ها عبور کرد و به صدای کمیل که او را صدا می زد توجه ای نکرد.
چندتا از دخترهای بسیج را کنار زدو به بشیری که وسط جمعیت در حال شعار دادن بود رسید،و با صدای عصبانی فریاد زد:
ــ دارید چیکار میکنید؟؟قرار ما چی بود؟مگه نگفتیم هیچ کاری نکنید
بشیری با تعجب به او خیره شده بود
ــ ولی خودتون ..
سمانه مهلت ادامه به او نداد:
ــ سریع پوستر و بنرارو از دانشجوها جمع کنید سریع
خودش هم به سمت چندتا از خانما رفت و پوسترا و بنرها را جمع کرد.
نمی دانست چه کاری باید بکند،این اتفاق ،اتفاق بزرگ و بدی بود،می دانست الان کل رسانه ها این تجمع را پوشش داده اند.
،متوجه چندتا از پسرای تشکیلات شد ،که با عصبانیت در حال جمع کردن ،پوستر ها بودند،نفس عمیقی کشید چشمانش را بست وسط جمعیت ایستاد و سعی کرد میان این غلغله که صدای شعار و از سمتی صدای جیغ و فریاد آمیخته بود ،تمرکز کند،تا چاره ای پیدا کند چطور این قضیه را جمع کنند،اما با برخورد کسی به او بر روی زمین افتاد ،از سوزش دستش چشمانش را بست ،مطمئن بود اگر بلند نشود،بین این جمعیت له خواهد شد، اما با صدای آشنایی که مردمی که به سمتش می آید را کنار می زد تا با او برخورد نداشته باشند چمشانش را باز کرد .
حیرت زده به اطرافش خیره شده بود ،با تعجب به دنبال شخصی که مردم اطرافش را کنار زده بود می گشت، اما اثری از او پیدا نکرد،ولی سمانه مطمئن بود صدای خودش بود.
صدا ،صدای کمیل بود .....
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_بیست_پنجم ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ سمانه وکمیل خیره به تجمع کنار دانشگاه،که دان
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_بیست_ششم
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
رویا آب قندی به دست سمانه داد؛
ــ بیا بخور ضعف کردی
سمانه تشکری کرد و کمی از آن را خورد وبا عصبانیت گفت :
ــ فقط میخوام بدونم کی این برنامه رو ریخته
ــ کار هرکسی میشه باشه
ــ الان میدونی چقدر وجه بسیج و سپاه خدشه دار میشه
اشاره ای به لپ تاب کرد و گفت:
ــ بفرما ،این سایتای اونور آب و ضد انقلاب ببین چه تیترایی زدن
عصبی مشتی بر میز کوبید و گفت:
ــ اصلا میخوام بدونم،این همه نیرو داشتیم تو دانشگاه چرا باید من و تو و چندتا از آقای تشکلات اون وسط دانشجوهاروجمع کنیم،اصلا آقای سهرابی و نیروهاش کجا بودن؟؟میدونی اگه بودن ،میتونستیم قبل از رسیدن نیرو انتظامی و یگان ویژه ،بچه هارو متفرق کنیم،اصلا بشیری چرا یدفعه ای غیبش زد
ــ کم حرص بخور،صورتت سرخ شد ،نگا دستات میلرزن
ــ چی میگی رویا،میدونی چه اتفاقی افتاد،دانشجوای بسیج دانشگاه ما کل اوضاع کشورو بهم ریختن،کل جهان داره بازتاب میکنه فیلم وعکسای تظاهراتو
ــ پاشو برو خونه الانشم دیر وقته ،فردا همه چیز معلوم میشه
سمانه خداحافظی کرد و از دانشگاه خارج شد ،هوا تاریک شده بود،با دیدن پوسترها روی زمین و مردمی که بی توجه ،پا روی آرم بسیج و سپاه می گذاشتند،بر روی زمین خم شد و چندتا از پوسترها را برداشت و روی سکو گذاشت،به دیوار تکیه داد و چشمانش را بست و زیر لب زمزمه کرد:
ـ کار کی میتونه باشه خدا...
***
ــ سمانه،سمانه،باتوم
سمانه کلافه برگشت:
ــ جانم مامان
ــ کجا میری ،امشب خواستگاریته میدونی؟؟
ــ بله میدونم
ـــ پس کجا داری میری ساعت۹ میان
ــ من دو ساعت دیگه خونم .خداحافظ
سریع از خانه خارج شد و سوار اولین تاکسی شد.
از دیشب مادرش بر سرش غر زده بود که بیخیال این رشته شود،آخرش برایش دردسر میشوداما او فقط سکوت کرد،صغری هم زنگ زد اما سمانه خیلی خسته بود و از او خواست حضوری برایش توضیح دهد.
کنار دانشگاه پیاده شد و سریع وارد دانشگاه شد،دفتر خیلی شلوغ بود،رویا به سمتش آمد :
ــسلام ،بدو ،جلسه فوری برگزار شده کلی مسئول اومده الان تو اتاق سهرابی نشستن
ــ باشه الان میام
سمانه به اتاقش رفت ،کیفش را در کمد گذاشت ،در زده شد قبل از اینکه اجازت ورود بدهد،خانمی چادر و بعد آقای کت و شلواری وارد اتاق شدند ،سمانه با تعجب به آن ها خیره شد،نمی توانستند که مراجع باشند و مطمئن بود دانشجو هم نیستند.
ــ بفرمایید
ــ خانم سمانه حسینی؟
ــ بله خودم هستم !
ــ شما باید با ما بیاید
سمانه خیره به کارتی که جلوی صورتش قرار گرفت ،لرزی بر تنش نشست و فقط توانست آرام زیر لب زمزمه کند:
ــ نیروی امنیتی
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
1_22898120.mp3
زمان:
حجم:
1.22M
#دعــاے_عهـــد
🎤 محسن فرهمند
📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را
💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم
قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح
[🍃\•⛅️] @masjed_gram
🎉🎈
💚
#ماه_رجب ماه خصوصیهاست ..!
#ماه_رمضان ماه عمومیهاست .
کسی که ماه رمضان درِ خداوند متعال
برود زیاد هنر نکرده. اما اگر کسی
ماه رجب بلند شد و #عبادات ماه رمضانش
را آغاز کرد، او به صورت ویژه
تحویل گرفته میشود .
| #اسـتاد_پناهـیان |
#رجبماهخصوصیهاست
#واینجاشرحعشقست
💚 @masjed_gram