‹مـٰاهِ مَـڹ›
یه کلمه بگید تا چند سطری براتون بنویسم راجبش ..
امید″
گفت: آدم تا پیر نشده دوست داره به خواسته هاش برسه و الا سر پیری که آدم حوصلهی خودشم نداره رسیدن به آرزو مثل یه جک میمونه .
زل زدم توی مردمک چشم هاش و دست هاشو گرفتم..
صدامو صاف کردم و گفتم:
آدمی که منتظره سن و سال سرش نمیشه. آدم منتظر یک روز مونده به مرگشم اگه برسه به خواستش خوشحاله.
وقتی خواستهای داری رهاش نکن،
منتظرش بمون.
مطمئن باش خدا بنده هاشو منتظر نمیذاره..
حتی اگه توی پیری یعقوب باشی و برسی به یوسفت شکرگزاری؛
چشیدن طعم تلخِ انتظار، شیرینیِ وصال رو برات دلچسب میکنه حتی اگه یه آدم درمونده و پیر باشی:)
منتظر باش؛
یه منتظر واقعی ..
‹مـٰاهِ مَـڹ›
یه کلمه بگید تا چند سطری براتون بنویسم راجبش ..
رفتنت″
دست و پای بیهوده زدن، توی اقیانوس دوست داشتن تو بدتر رمق شنا کردن رو از من میگیره.
آب سرده، رفتنت سرده، نبودنت سرده.
اما یه اقیانوس همیشه اعماقش گرمه..
لحظه ای که فکر میکنم به نبودنت، به اعماق اقیانوس سفر میکنم، بعد گرم میشم و میبینم چقدر تو همهی ابعاد زندگیمو در بر گرفتی.
نبودنت منجمدم نمیکنه اگه بری،
آخه با نبودنت، خودتو بیشتر بهم هدیه میدی و من هر لحظه بیشتر دلگرمم به فکرایی که از تو پیشم دارم.
با همهی این حرفا،
من سرمای بودنتو به گرمای نبودت ترجیح میدم؛
میشه نری:)؟
‹مـٰاهِ مَـڹ›
یه کلمه بگید تا چند سطری براتون بنویسم راجبش ..
شکلات تلخ″
شکلاتی که تو بهم دادی رو از کیفم در میارم.
بازش میکنم و میذارمش روی زبونم.
ابروهام گره میخوره به هم؛
تلخِ.
تصویر شیرین لبخندت وقتی که شکلات رو بهم دادی توی ذهنم مجسم میشه ولی شکلات تلخ تر از لبخندته.
شکلات تموم میشه و تلخیِ طعمش هنوز توی کاممه.
تو شیرینی!
برعکس شکلاتت، بر عکس حرفات، بر عکس قول هات.
تو شیرینی حتی وقتی تلخِ طعم بودنت توی زندگیم.
بودنت شیرینه، برعکس طعم شکلاتی که چند روز پیش بهم دادی:)
بودنت شیرینِ،
و همین کافیه.
هدایت شده از ʜɪᴅᴅᴇɴ ᴘᴍ
زینب :
من اگه پسر بودم تورو به خاطر خودت ن به خاطر قلمت حتما میگرفتم 🗿
‹مـٰاهِ مَـڹ›
زینب : من اگه پسر بودم تورو به خاطر خودت ن به خاطر قلمت حتما میگرفتم 🗿
ولی من خیلی خوشحالم که پسر نیستی،
اخه اگه پسر بودی معلوم نبود چطور آشنا بشیم باهم:)🤍″
گرفتن پیشکش مسلمون🗿.
‹مـٰاهِ مَـڹ›
یه کلمه بگید تا چند سطری براتون بنویسم راجبش ..
حساضافی بودن″
یه شبایی تا صبح مدام منتظرم یه نفر بیاد و بگه:
«فلانی؟ چرا تا این موقع شب بیداری؟
میخوای حرف بزنی اگه حالت بده؟»
ولی نه خبری از پیامی هست و نه حتی کسی میدونه چی دارم میکشم از زندانی که با فکرهام برای خودم ساختم.
وقتی به تو و رفتار هات فکر میکنم، میبینم نه..
من حتی راضیم کسی سراغمو نگیره، ولی باهام سرد نباشه!
حتی اگه دوسمم نداره،
سرد نباشه باهام.
من راضیم هیچکس توی زندگیم باهام صمیمی نباشه ولی همهی آدما گرم باشه رفتار هاشون باهام..
من راضیم به تنهایی اگه قراره آدما باهام سرد باشن
آخه سرما خوب نیست!
مرده رو قبل از خاک کردن سردخونه میبرن، خاک سرده؛
من از سرما بیزارم..
‹مـٰاهِ مَـڹ›
یه کلمه بگید تا چند سطری براتون بنویسم راجبش ..
روحِ خسته″
میدونی چیه؟
آدم نیاز داره گاهی در خونهی مغزشو ببنده و پناه ببره به تنهاییش؛
نیازداره یکم فراموش کنه همه چیز و همهکسو و به خودش برگرده.
جسم که خسته میشه میخوابه؛
استراحت میکنه.
روح چی؟
مدتیه خستم. خودم نه، روحم خستس.
انگار سال هاست کالبدمو گم کردمو و از گشتن خسته شدم.
دلم میخواد به یه خواب عمیق برم؛
خوابی که اجازهی پرواز به روحم بده.
تنها خوابی که میتونه روحمو به پرواز در بیاره، خوابیدن کنج حجرههای حرم شماست.
آقای امام رضا:)
‹مـٰاهِ مَـڹ›
یه کلمه بگید تا چند سطری براتون بنویسم راجبش ..
امام زمان″
یه صبح هایی وقتی از خواب بیدار میشم، حالم غیر طبیعی خوبه.
اونقدر حالم خوبه که هرکس میبینتم فکر میکنه دیوانه شدم.
بعد میشینم و فکر میکنم به دلیل این حالِ خوبم!
یاد تو میفتم؛
تویی که صبح و شب برای خوب شدن حال کسایی دعا میکنی که شاید در هفته یکبارم به یادت نباشن.
تویی که شاید اگه نبودی، حال خوبیم نبود.
به تو فکر میکنم!
به بودنت،
به داشتنت،
به غیبتت،
به نبودنی که خیلی وقته بودنت رو پنهان کرده.
کاش برگردی ..
آقای دعاهای پنهانی؛
#اللهمعجلالولیکالفرج.
‹مـٰاهِ مَـڹ›
یه کلمه بگید تا چند سطری براتون بنویسم راجبش ..
رفیق:)″
آدم نیازداره به اینکه وقتی یه اتفاق خوب براش میفته، ذوقشو با یکی تقسیم کنه.
نیاز داره وقتی حالش بد میشه، یه نفر باشه که به وجودش پناه ببره.
هرکسی دلش میخواد یه روزایی بی دلیل با یه نفر بره و کل شهر و راه بره ..
وجود بعضی آدما مثل مکمل میمونه،
وقتی میان میشن نیمِ دیگرت.
این آدما میتونن در قالب مادر یا پدر باشن،
در قالب خواهر یا برادر باشن، در قالب استاد و معلم باشن،
یا حتی میتونن یه دوست و رفیق باشن:).
‹مـٰاهِ مَـڹ›
یه کلمه بگید تا چند سطری براتون بنویسم راجبش ..
سایه ماه″
چیزی مثل نبودنت،
مثل جای خالیِ غیبتت در عصر حاضر.
تو خورشید پنهان در پشت کوههایی،
بارانِ مانده در گلوی ابرهایی،
طراوت ریشهی شاخهی خشکیده در زمینی،
سایهی تاریک ماهی در شب های مهتابی.
تو حسِ قشنگِ انتظاری هستی که میدانم به پایان میرسد و تنها نگرانی ام کفاف دادن عمر است برای رسیدن به وصالت..
تو امامِ دلسوزی هستی که جای نبودنت را هیچ بودنی جز آمدنت نمیگیرد:).
‹مـٰاهِ مَـڹ›
یه کلمه بگید تا چند سطری براتون بنویسم راجبش ..
سیدالانبیاء″
به تو چه نسبت میدهند را نمیدانم.
تو قوت قلب دخترانی هستی که اگر نبودی، رسمجاهلِ روزگار آنان را زنده به گور میکرد.
طراوتِ بهار از مهربانیت سرچشمه میگیرد و جهان اگر نورِ هدایت تو را داشته باشد گلستان میشود.
برکت وجودِ توست و از تو نشأت میگیرد تمامِ خیر های جهان که تو رحمت جهانی:).
‹مـٰاهِ مَـڹ›
یه کلمه بگید تا چند سطری براتون بنویسم راجبش ..
گریه:)
گریه میکنم!
ولی نه بخاطر اینکه نمیتونم از خودم دفاع کنم،
بخاطر اینکه تنها پناه من در برابر اتفاقات پیرامونم گریهست.
گریه مثل یه سلاح میمونه،
سلاحی که شاید نتونه تورو از پا در بیاره ولی قطعا میتونه شعله های خشمتو کم کنه.
آدما وقتی گریه میکنند یعنی یه درد اونقدر تموم وجودشونو دربر گرفته که
مهار کردنش از دستشون خارج شده و گریه براشون مثل یه تسکینه.