‹مـٰاهِ مَـڹ›
ما را غمِ هجرانِ تو بد واقعه ای بود؛ ‹چه خوبه شنیدن صدایشما؛عزیزِجانم(:′› #جان_فدا
چهل روز تا تو:)؛
روز بیست و دوم به نیتِ شهید محمودرضا بیضایی🫀!
‹مـٰاهِ مَـڹ›
ما را غمِ هجرانِ تو بد واقعه ای بود؛ ‹چه خوبه شنیدن صدایشما؛عزیزِجانم(:′› #جان_فدا
چهل روز تا تو:)؛
روز بیست و سوم به نیتِ شهید بابكنوری هریس🫀!
هدایت شده از مُـؤَثِـر
نوشته بود :
امروز دوتا جوون عراقی اومده بودن شهرمون ،
خواستم سراغت و ازشون بگیرم بغضم نزاشت . .
نشستم وسطِ خیابون گریه کردم:)🥲
توی دعای عرفه یه قسمتی از دعا امام حسین خطاب به خدا میگه:
خدایا؛
تو نزدیکترین کسی هستی که خوانندت″.
داشتم به این جمله فکر میکردم و از خودم پرسیدم: به چه مرحلهای میرسه انسان که لحظه های سختی بیشترین غمی که میاد سراغش اینه که چرا هیچکس نیست الان باهاش حرف بزنم، یا بغلش کنم، یا آرومم کنه با حرفاش؟
در صورتی که توی اکثر دعاها و هر قسمت قرآن که میخونیم، خدا تاکید کرده نزدیکترینِ به بندههاش و تنها راه فقط اینهکه صداش کنیم″
یادمه یه نفر همیشه بهم میگفت:
کاری نداشته باش من سرم شلوغه یا نیستم؛ فقط زنگ بزن کاریم داشتی یا پیامم بده همونوقت میام هرجا بگی. تو فقط صدام کن من در خدمتم الساعه!!
هربار وقتی اینو بهم میگفت با خودم میگفتم: عجب آدم مهربونیه فلانی.
و واقعاً اینجوریم بود!
هربار فقط صداش باید میکردم تا خودشو برسونه.
دست تقدیرمهر و محبت اون آدمو متوجه یه کس دیگه ای کرد.
الان که خوب میبینم؛
خدا همیشه داره میگه تو فقط منو صدام کن؛ من بقیشو حل میکنم.
منتهی فرق خدا با اون آدم اینه که؛
خدا، خداست و اون آدم مخلوق همین خدا :)′
نیازی نیست کار خاصی انجام بدیم؛
فقط لازمه که خدارو؛
صداش کنیم :)″
آره خلاصه ..
[ #زینبِبهار| حوالیِ نیازمندیِ حضورت؛ برای معبود؛ ۱۱ تیر ۱۴۰۲ ]
‹مـٰاهِ مَـڹ›
ما را غمِ هجرانِ تو بد واقعه ای بود؛ ‹چه خوبه شنیدن صدایشما؛عزیزِجانم(:′› #جان_فدا
چهل روز تا تو:)؛
روز بیست و چهارم به نیتِ شهید حمید سیاهکالی🫀!
‹مـٰاهِ مَـڹ›
ما را غمِ هجرانِ تو بد واقعه ای بود؛ ‹چه خوبه شنیدن صدایشما؛عزیزِجانم(:′› #جان_فدا
چهل روز تا تو:)؛
روز بیست و پنجم به نیتِ شهید محمد هادی ذوالفقاری🫀!
هدایت شده از ϙᴜᴇʀᴇɴᴄɪᴀ
و خدا سر را آفرید که روی گردن باشد؛
نه در زندگی بقیه!