تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من
من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم؛
تو مثل ماهِ برکه ای و من غریق مست شب
دوباره تو، دوباره من، شناوری، شناورم
شبی بخواب دیدمت، میانِ تنگِ کوچه ها
قدم زنان، قدم زنان، تو را به خانه می برم
خوب که فکر میکنم،
و تا جایی که بیاد دارم،
من همیشه زنده بودم ام.
اما زمان کمی از همهی زنده بودنم را
صرف زندگی کردن، کردهام :)
#زینبِبهار