eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
533 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
چقدر خوب شد آری، نگاهتان به من افتاد همان دقیقه که چشمم درست کنج گهرشاد
بدون وقفه به باران امان گریه نمی داد هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت
چنان که باید و شاید غزل غزل نشدم مست که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است
من این نگاه عوامانه را نمی دهم از دست اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت؟
دوباره اشک خداحافظی رسیده به دامن دوباره لحظه‌ی تردید بین ماندن و رفتن :))
و باز مثل همیشه در آستانه‌ی در من ـ کبوترانه زمین گیر می شوم به هوایت
سکوت کرده دوباره جهان برای من و تو نبود و نیست صدایی به جز صدای من و تو ..
و می روم به امید دوباره های من و تو میان این همه غوغا میان صحن و سرایت
•سید‌حمیدرضا‌برقعی !!
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
جایی دنج‌تر از ایون های صحن گوهر شاد هم هست(:؟
اون روز یه جوری شاکی و پر بغض رفتم حرم؛ که تا رسیدم به گیت ورودی که خادما میگردن اشکام سرازیر شد. وقتی گشتنم و دیدن هیچی جز یه دریا اشک ندارم، گفتن بفرمایید برید. با قدم های تند و گام های بلند، خودمو رسوندم گوهرشاد. نشستم توی حجره‌ی روبه‌روی گنبد، و زدم زیر گریه.. فقط گریه می‌کردم؛ هیچی نمیتونستم بگم! یکم بعدش مداحیِ صدیق الشهید رو پلی کردم؛ و گریه کردم! به صدای زائرات گوش کردم؛ و گریه کردم! آسمون نم نم شروع به باریدن کرد؛ و گریه کردم! اون روز من با زبون اشک هام فقط حرف زدم :) اون روز چنان مستمند و هراسان اومدم حرم، که هرکس نگاهم می‌کرد بلند بهم می‌گفت: التماس دعا دختر جون! ولی هیچ‌کس نمیدونست همون لحظه چقدر خودم ملتمس دعا بودم و اصلا اومده بودم حرم که تو دعام کنی؛ آخه از دست من کنترل همه چیز خارج شده بود، مثل همین الان :) آقای امام رضا؛ دعام کن!