‹مـٰاهِ مَـڹ›
-
- بخوان؛
از زبانِ قلمِ از هوش رفتهام -
بچه ها همیشه خالص ترین احساسات را دارند، این را وقتی که با حال پریشان به کلاس رفتم فهمیدم.
هرکدامشان سعی داشت به نحوی مرا خوشحال کند. یکی نقاشی دفترش را هدیه داد و دیگری به آغوشم گرفت.
وقتی به خانه بازگشتم خوب بودم، خوب تر از همیشه!!
دوست داشتن وقتی از عمقِ جان باشد، به دل مینشیند.
بچه ها عمیق ترین اقیانوس هایخلقتاند :).
این را وقتی که حالم خوب بود و از کلاس به خانه بازگشتم، فهمیدم.
- الهی؛
نگیر از ما پاکیِ کودکانهی درونمان را :) -
[ #زینبِبهار| برای بچهها که عمیق ترین احساسات را دارند؛ ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ ]
دارم میرم پیش بابا رضا؛
بگو اگه حرفی داری تا بهش بزنم :)
https://daigo.ir/pm/L5KjLr
‹مـٰاهِ مَـڹ›
دارم میرم پیش بابا رضا؛ بگو اگه حرفی داری تا بهش بزنم :) https://daigo.ir/pm/L5KjLr
غم داره حرفاتون :)
حسرت میخورم به حالتون که اینقدر قشنگ حرف میزنید با امامتون :)
بابا رضا؛
میشه یکم حرف بزنم باهات؟
فردا قراره راه بیفتم و بیام پیشت.
اونقدر لبریزم از حرف که موندم وقتی نگاهم گره خورد بهت؛ کدومشو اول بگم؟
خوبه اول کربلامو بخوام؟
وقتی یه نفر از کربلا تعریف میکنه؛چقدر تنها میشم درونم.
نه تصویری، نه خاطره ای، نه یادی، نه صدایی ..
هیچیِ هیچی :)
آخه من که کربلا نرفتم تصدقت بشم!
بابا رضا؛
میشه راضیم کنی؟
خستم؛
خیلی خسته!
از خودم، از فکرام، دلتنگیام، آدمای غلط زندگیم، انتخاب های اشتباهم؛
از همه چیز خستم بابا رضا ..
راضیم کن.
میبینی چند وقته دل شوره دارم؟
آرومم کن.
بابا رضا؛
بغلم کن :)
فوری ..
تا قبل اینکه از دست برم!!