وسط اینهمه روزمرگی؛
لااقل یه صلوات برای فرج بفرستید ببینه بابا مهدی بیادشیم :)❤️🩹
#اللهمصلیعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
هدایت شده از روزنگار
دوشنبه؛ ۱ آبان ۱۴۰۲
من آدمِ آسمان و ریسمان بافتن بودم؛ هنوز هم هستم. همه چیز میگویم؛ الا حرفی که باید بزنم. همیشه میخواهم حریمی میان من با آدم های زندگیام باشد. ولی با تمامِ این ویژگیهایم؛ سعی کردم به بعضی آدم های زندگیام مستقیم و بدون مقدمه بگویم: که چقدر دوستشان دارم.
آدم ها همیشه بخاطر دوستداشتنی هایشان، دست به کار های عجیب و غریب میزنند. درست مثلِ من!!
ولی امشب بهجای ابراز مستقیم علاقهام؛ همهی دوستداشتنی های قلبم را درون وجودم به آغوش گرفتم و آهسته به تکتکشان درِ گوشی گفتم:
دوستت دارم :)🫀.
#روزنگار
‹مـٰاهِ مَـڹ›
دوشنبه؛ ۱ آبان ۱۴۰۲ من آدمِ آسمان و ریسمان بافتن بودم؛ هنوز هم هستم. همه چیز میگویم؛ الا حرفی که ب
روزنگار امشبم باشه اینجا؛
واسه ی همهی اونایی که دوسشون دارم و چند وقتیه یادآوری نکردم بهشون.
؛🌿-
همهی ما یک آوینی درونمان میخواهیم؛
که هنگام سختی ها در گوشمان بگوید:
دنیا؛ سیارهی رنج است :).
آقای دولابی رحمت الله گفتند که:
هنگامی که به یاد امام حسین(؏)میافتید،
تردیدی نداشته باشید که آن حضرت هم به یاد شما است🫀:).
آخه آقای امام حسین؛
من کیم که تو اینقد بهش عزت میدی؟
آخه نکش منو با خوبیت قربونت برم :)
#یکتکهکتاب
بعد از رفتنش مدتی با خودم خلوت داشتم. زندگی زیبای مان را مرور کردم.تمام روز هایی که با مجید گذشته بود. کسی که تمامِ خواست من از این دنیا بود؛ بزرگترین معلمی که داشتم. او بنده بودن را به من یاد داد.صبر را هم. اینکه راضی باشم به رضای خداوند بزرگ. گاهی در آینه به موهایم نگاه میکنم که یک شبه سفید شدند.
«چقدر خسته است...باید بجنبم تا خوابش نبرده چای خوش طعمی برایش ببرم. مجیدِ من! بیا کمی کنار من بنشین. میخواهم مست شوم با تو. با همان گل های مریمی که دوستشان داشتی :).»
[ او مرگ را کشت؛ معصومه خسروشاهی ]
وَٱصبِر لِحُکمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعيُنِنَا وَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ؛دربارۀ فرمان پروردگارت صبورى كن كه تو در حفاظ مايى و هنگامى كه برمى خيزى، پروردگارت را تسبيح و حمد گوى🤍!