eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
532 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
بریم نماز اول وقتمون از دست نره؛ دنیا اگه بدردمون می‌خورد که مارو زیر خاکش دفن نمی‌کردن :).
آخرین روز از پاییز امساله؛ زیاد صلوات بفرستید سنگین کنید بارِ خوبی هاتونو.
دلش به درد می‌آمد و هیچ نمی‌گفت. کاسه‌ی صبرش لبریز شده بود.با خودش گفت: بار و بنه ام را جمع می‌کنم و به نجف بر می‌گردم :). ملجأ و پناهی نداشت، جز عمه‌اش. راهی حرم شد. سرش را به شبکه های ضریح چسباند و گفت: « بانو، کره از کارم باز کن.عمه جان، تورا به اجدادت دستم را بگیر و راه خلاصی از این مخمصه برایم بفرست. بانو، تحمل فقر را دارم، تحمل درد را دارم، تحمل زحمت و سختی و مصیبت را دارم، اما تحمل زخم زبان و کنایه را نه. عمه جان، صبر بر زخم زبان سخت است و من دیگر نمی‌توانم تحمل کنم. این کنایه ها را، این نگاه های غضب آلود را دیگر تاب نمی آورم. کفران نعمت است اگر بگویم که از کنارتام می‌روم، اما چه کنم؟» عبایش را روی سرش کشید و به پهنای صورت اشک می‌ریخت ... [ شهاب دین؛ زهرا باقری ]
به ضمیمه‌ی همه‌ یلداهایی که گذشت و تو نیامدی، این بار امیدوار تر از همیشه چشم انتظار بهار آمدنت هستم؛ پدر :). [ ؛ برای آمدنت؛ به امید دیدنت یابن الحسن ]
بخونیم از مامان عارفه‌ی عزیزم که وجودش مثل فاطمه هاش قشنگه :)؛
پیچیده است در همه عالم صدای تو یا ایهالعزیز؛ دوعالم فدای تو
هرجا قدم گذاشتی آباد و سبز شد! خِضری و هست دست فلک، زیر پای تو
چشمی که چشمه شد، تو در آن رخ نمودی و هرجا دلی شکست شد آنجا سرای تو
ما صف کشیده ایم تو پا در رکاب شو ای شب شکن...کجاست طلوعِ ردای تو :)؟
یلدای انتظار به سر میرسید اگر یک قاچ از دل همه میشد برای تو :))