eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
533 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اتاق ِ۴۷۰ .
حس میکنم دارم می‌میرم از قلب درد ، میشه دعا کنید ؟
در خلسه ام. از آن هایی که ناگهان دلت می‌گیرد، زمین و زمان دست به دست هم می‌دهند تا با غم نابودنت کنند، صدایت در نمی‌آید، کنایه هارا می‌شنوی و سعی داری به خودت نگیری، خودت را به بی‌خیالی میزنی. هنذفری را بر میداری. با شوق به سمت پلی لیستِ محبوبت می‌روی، روی یکی از آهنگ ها میزنی و چشمانت را می‌بندی. صدایی نمی‌آید. دستت را روی دکمه‌ی کم و زیاد گوشی می‌گذاری، صدارا تا ته بالا می‌بری! همچنان ولی صدایی نمی‌آید. سیم هندزفری را جابه جا می‌کنی، صدا قطع است. در آن لحظه انگار غم هفت آسمان بر سرت می‌ریزد. در یک لحظه به درونت می‌روی؛ می‌بینی که آنجا هم صدایی نمی‌آید. همه‌ی صداها قطع شده؛ میخواهی از این اوضاع اسفناک داد بزنی و شروع به گله و شکایت کنی، اما حتی حنجره ات هم یاری نمی‌کند. تنها می‌شوی، تنهای تنهای تنها . و زیر لب از خود می‌پرسی: ′چه شد که به اینجا رسیدم؟′ [ | نمی‌دانم نوشت؛ چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۲ ]
هدایت شده از [ تائب ]
هنگامی که تو نماز میخوانی ، من آنچنان با عشق و توجه به تو گوش میکنم که گویی همین یک بنده را دارم اما تو چنان غافلی که گویی هزاران خدا داری :) - امضاء : خدا .
عزیزِ دور از من .. من دعا می‌کنم؛ و تو برایم آمین بگو.
دارد دلِ ما از تو تمنایِ نگاهی
محروم مگردان دلِ ما را ‌،
که روا نیست ..
هدایت شده از ♡نـــــورا(: ♡
داشتم یه پادکست گوش میدادم ، راجع به ترمیم خودمون بعد از تموم شدن یه  رابطه ی عاطفی ، این جمله اش خیلی منو نجات داد ، میگفت‌ : وقتی حستو به کسی از دست میدی ، تازه میفهمی هیچ فرقی با بقیه نداشت ، این حس تو بوده که باعث میشده خاص به نظر بیاد . 🌱
واسه مامانم دعا می‌کنید؟
قشنگ گفت: ‹تا همیشه و تا ابد؛ الله اکبر🇮🇷›
هدایت شده از ‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- بیست‌تومنِ‌ممد مبارک😂 -
هو رب الوحید؛ ______ در هیاهوی دنیا، گوشه‌ی خلوتی پیدا کرده ام و خود را در حصار تنهایی محبوس کرده ام. از اول نمی‌خواستم کسی را پس بزنم، چه کنم که رفته رفته تغیر کردند آدم های زندگی ام؟ از اولش هم آدمی نبودم که تاب ناراحتی اطرافیان را داشته باشم؛ اما کم کم آدم ها کاری می‌کردند که در برابرشان تمام خود را پنهان کنم و بشوم کسی که از من خیلی دور بود، کسی که آنها بیشتر می‌پسندند، حتی اگر راه و رسمش غلط باشد. آدم وقتی درد به استخوانش می‌رسد، برایش مهم نیست چه می‌شود. می‌خواهد فقط پی تسکین برود، به هرقیمتی که شده دوایی پیدا کند و خود را تسلی دهد. مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد. شده بودم آدم گزیده؛ از آن هایی که دیگر اعتمادی برایش نمانده تا حرف آدم هارا باور کند. همه می آیند و تا آرنج دستان عسلی در دهانت میگذارند، بعد که عسل را خوردی تورا به بردگی می‌گیرند و میخواهند ارث پدری‌شان را از تو طلب کنند. انگار همه عادت کرده اند با دوز و کلک اهدافشان را عملی کنند. مدت هاست که صداقت شسته شده و سادگی را باد از روی بند جمع کرده و با خود به ناکجاآباد برده. دیگر نه کسی درست محبت میکند، نه کسی با خیال آسوده می‌تواند محبت بپذیرد. با این اوضاع، چگونه باید چون موج رها باشم؟ با این دریای طوفانی، چگونه باید اعتماد بر تکه چوب کنم و سوار بر موج ها شوم؟ نه، نمی‌شود. چاره این است که یا صبر کرد و نشست به انتظار سکون و آرامش، یا همچون همه، دل به دریا زد و غرق شد در جهالت. من هم دلتنگم، این بار نه دل‌تنگ کسی؛ که دل‌تنگ بازگشت به آن معصومیت کودکی ام. برای خود، برای همه. الهی؛ دستی بکش و تنظیماتمان را به کارخانه‌ی خلقتت برگردان. ما نمی‌خواهیم بد باشیم، مشکل این است که راه خوب بودن را گم کردیم. رو به راه‌مان کن :). [ | نمی‌دانم نوشت؛ یک‌شنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ ]
چقدر این ماه شعبان قشنگه :)