- به توکل اسم تو -
شعرم را خواند و بلافاصله بعدش پرسید:
زینب، برای چه کسی شعر میگویی؟
مخاطب غزل های عاشقانهات کیست؟
کمی درنگ کردم و با لحن ابهامانهای گفتم ″نمیدانم !
و بعد برایش شروع به خواندن این بیت کردم:
- به دست آورده ام گیسوی معشوقی خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را :)) -
دروغ چرا؟
راستش را بخواهید یک وقت هایی خودم هم نمیفهمم مخاطب شعر هایم کیست.
فقط بعد از هربار خواندنشان میبینم چقدر غم داشتم که توانستم با واژه هایش شعر بسرایم.
او نباید ازمخاطب شعر هایم میپرسید.
شاید بهتر بود بپرسد:
مشوّق شعر هایم کیست؟
آنوقت قطعاً بدون معطلی میگفتم:
« غم؛
مشوق شعر هایم یک غمِ طولانیست »
همین . .
[ #زینبِبهار| نمیدانم نوشت؛ بماند از پریشانی امشب؛ ۱۰ اسفند ماه ۱۴۰۲ ]
در نهایت چه تو بری پای صندوق رأی،
چه نری،
یکی انتخاب میشه ..
لااقل برو و نذار اونی که تو دوسش نداری بیاد بالای کار و گند بزنه به مملکت!
اگر هم گوشتو با حرف های مجری ها و افراد رسانههای غربی و ماهواره ها پر کردی از این جمله که ″اینا خودشون از قبل انتخاب کردن یکیو″،
باید بگم اگر انتخاب کرده بودن و حکومت دیکتاتوری بود؛
اینقدر رهبر مملکت با هر روش و زبونی مردم رو دعوت نمیکرد برای رأی دادن.
در ثانی یچیزی بهت میگم؛
روش فکر کن.
کشور ما تنها کشوریه که از اون اول تا آخر حکومتش شیعه دست گرفته کارو؛
اگر واقعاً دوست دار امیرالمومنینی
برای کشورت که الان زیر ذره بین تموم کشور های دنیاست،
برو رأی بده.
من این چند روز اصلا حوصله حرف زدن نه دارم و نه داشتم؛
ولی وظیفم بود بیام بگم امشب اینارو ..
بچه ها؛
ما برای امنیت این کشور هیچ کاری نمیتونیم بکنیم و الان تنها اتفاقی که میتونه مارو سهیم کنه در بدست اومدن امنیت این کشور؛
رأی دادنه !
کاری نداشته باش بابا و مامانت رأی میدن یا نه، رفیق و همکلاسیت رأی میده یا نه، فامیل و همسایه رأی میده یا نه.
یه توکه پا فردا پاشو برو نزدیک ترین شعبه رأی ریزی شهرت؛
و با خدا معامله کن.
به نیت یه شهید حاضرشو توی صحنه و رأی بده؛
خودتو دست کم نگیر.
قطره قطره جمع گردیم؛
وانگهی دریا میشیم و کشورو میسازیم !