@zekrroozane ذکرروزانه@zekrroozane ذکرروزانه - صلوات شعبانیه(سماواتی).mp3
زمان:
حجم:
10.6M
مُسْتَكِينا لَكَ مُتَضَرِّعا إِلَيْكَ رَاجِيا لِمَا لَدَيْكَ ثَوَابِي ..
در حالي كه دلشكسته و نالان درگاه توام و به پاداش تو اميدوار(:🤍″
‹مـٰاهِ مَـڹ›
سید رضا نریمانی4_5814267713027050950.mp3
زمان:
حجم:
42M
- إِلَهِی إِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَیَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ
اى خدا اگر من لایق رحمتت نیستم،
تو لایقى که بر من از فضل و کرم بى پایانت جود و بخشش کنى :)❤️🩹
بسته به حوصله و حالتون
یکیشونو گوش بدین.
این روزای آخر ماه شعبان،
نکنه جا بمونیم از بخشش خدا :))
#یکتکهکتاب
صاحب اصلی محسن،
کس دیگری بود که خون بهای او بود و تمام سهم من،
همان خاطره هایی است که برایم باقی مانده؛ پس باید تا زنده ام،
وسط این خاطرات قدم بزنم و تا دلم همراهی میکند، برای تنهایی خودم گریه کنم، اشک بریزم، ضجه بزنم تا باران بگیرد؛
حالا فرقی نمیکند از آسمان یا از چشمان خسته و نزار من :).
[ شنبه آرام؛ محمد مهدی بهداروند ]
هدایت شده از ϙᴜᴇʀᴇɴᴄɪᴀ
چهل و دو″
من وقتی حالم بده زیر لب به خودم میگم: زینب؛
شهادتین بگو.
اینو میگم و بعدش
شروع میکنم به گفتن شهادتین.
تا میرسم به اشهد ان علیا ولی الله؛
قلبم آروم میگیره و روحم شادی تزریق میشه بهش.
و از من این یادگاری بمونه براتون:
هرموقع حالتون بد شد؛
شهادتین بگین :).
ابوتراب خوب میدونه وقتی گِلِ درونیمون آلوده شد؛ با چی درستش کنه.
الکی نیست که ابوترابی؛
بابای قلبِ خاکی و آلودهی من :)
#اینروزهایمن؛
در به در میگردم در کوچه های این شهر؛
شاید نامی، نشانی از تو پیدا کنم.
اما هرچه زمان رو به جلو میرود، من بیشتر به تنهایی میرسم.
انگار هرروز بیشتر درون سینه ام نبودنت خالی میشود.
هر بار میخواهم خود را با چیزی سرگرم کنم!
حیف که در نهایت با قطره اشکی که از چشمانم به روی دستانم می افتد، به خود میآیم.
صبح ها را به امید دیدنت شب میکنم و شب ها با انگیزهی رویت روی ماهت در خواب، میخوابم.
میخوابم؟
نه عزیزِ من؛
تو خواب را از سر و رویم تکاندی.
از شبی که به غمت مبتلا شدم، خواب درستی به چشمانم نیامده!
انگار در بیداری ام و چشمانم را بسته ام؛ صداها را میشنوم، اما خود را به خواب زده ام تا کسی از سرخی چشمانم سوال نکند.
من آدمِ نقش بازی کردن های مخفی ام.
همه میبینند، همه تحسین میکنند، همه دوست دارند، همه شاد میشوند،
و در نهایت آن که با خودش دست و پنجه نرم میکند،
من هستم !
دارم نوشته ام را کش میدهم، تا بیشتر با تو حرف بزنم.
نمیدانم میخوانی ام یا نه !
اگر میخوانی،
کاش ببینی نبودنت چگونه درد را تزریق کرده درون کلماتم.
اگر هم که نمیخوانی،
آمدم بگویم:
ما به خلوت با تو ای آرامِ جان آسوده ایم :))
همین ..
راستی؛
صدایم کن.
دلتنگت هستم؛
خیلی زیاد!
شببخیر؛
عزیزِ غریب و پنهان و دور از دیده ام!
[ #زینبِبهار| برای تو، حضرتِ پنهان از دیده؛ سهشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ]
پ.ن
دعایت میکنم،
تا دعایم کنی؛
#اللهمعجلالولیکالفرج.