رفقا!
برای سلامتی ایت الله رئیسی و همراهانشون دعا کنید.
صلوات نذر خانم ام البنین کنید .
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش ..
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ
#یکتکهکتاب
_ همه اهل مشهد دلشون الان اینجاست، اونوقت من بذارم برم؟
+آخه همه که تازه داماد نیستن، همه که شب خطبه عقدشون نیست، همه که نوعروس منتظر توی خونه ندارن.
_شاید... اما همه غیرت دارن. میبرم و اگر امشب اتفاقی برای کسی توی حرم بیافته، فردا چه جور روم میشه بیام زیارت و بگم آقا اومدم خطبه خوندم و رفتم؟ مگه میشد؟ خطبهی عثد نخوندیم، اما اگر هم میخوندیم فرداروز همون عروس نو نمیگفت غیرتت کجا بود که توی اون هیاهو کارت رو انجام دادی و مولامون و زوارش رو تنها گذاشتی و خانه اومدی؟ ها؟ چی جواب باید میدادم برار؟
+ چه غیرتی!
_ موندن اگه اسمش غیرت هم نباشه، تنها گذاشتن مولا بیغیرتیه...دوستی اولاد رسول خدا این نیست که فقط واسه عزاداریشون علم به دوش بگیری و نذری بدی. وقتی صحن و سرا و حرممولا و جون زوارش در خطره، وقتی حرف روحانی و علما ایستادنه، من هم باید خودی نشون بدم. نشیم عینهو اهل کوفه که امامشون رو تنها گذاشتن. عینهو یاران امام حسین تو کربلا بمونیم کنار مولامون ...
[ اوسنهی گوهرشاد؛ سعید تشکری ]
‹مـٰاهِ مَـڹ›
#یکتکهکتاب _ همه اهل مشهد دلشون الان اینجاست، اونوقت من بذارم برم؟ +آخه همه که تازه داماد نیستن،
میخواستم شب ولادتت تمامش کنم.
نشستم و خواندمش.
از تاریخ بود، از تو و صحن سرایت، از گوهرشادت که تا ابد در کنارت ماند و صحن و سرای به نامش شد دلخوشی ما زائران :)
آقای امام رضای من؛
امشب برایت شهر دلم را آزین بستم.
بیا گرد و غبار چراغانی های وجودم را بگیر ..
‹ بتکان از سر و رویم غم دلتنگی را🫀›
این کتاب رمانی تاریخی از بانو گوهرشاد بود و همچنین سرکی کشیده بود به زمان رضاشاه پهلوی.
بخوانیدش؛
هرچیز که بوی رضا بدهد رضایت بخش جان و روح است :))
صبح جمعهی ۱۳ دی تکرار شد.
با همون صدا ها
همون گریه های مامان
همون غم
همون درد
دیدم این مشهد چرا هی بیقراری میکند
جای باران، سیل در این شهر جاری میکند
دیر فهمیدم که او اندر فراق خادمش
عزم خود را جزم دارد گریه زاری میکند :))