eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
533 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
الحمدالله بابت وجود یسری آدم ها. بچه ها خیلی وقتا خدا رزقای زندگیمون رو پنهان میکنه توی کلام و وجود یسری آدم ها ..
حیدریا سلام سلام🌝💚 حدود سه هفته تا غدیر مونده و ما قصد داریم روز غدیر پخش اطعام داشته باشیم توی سطح شهر و مناطق محروم :)) سهم هر غذا حدودا ۴۵ هزار تومان میشه.. هررررر مبلغی واریز کنید مشکلی نیست؛ توی ثواب شریک بشین ولو با هشت هزار تومن. گزارش پخش غذاها هم همین‌جا گذاشته میشه ان شاءالله 💚! دعای امیرالمومنین پشتیبان زندگی‌تون :))
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
حیدریا سلام سلام🌝💚 حدود سه هفته تا غدیر مونده و ما قصد داریم روز غدیر پخش اطعام داشته باشیم توی سطح
بچه ها دست یاری برسونید این بنر پخش بشه :) پیام رسان های دیگه هم کانال یا گروه دارید بفرستید
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
با توجه به شبهه‌دار [ حرام ] بودن درآمد حاصل از همستر و امثالهم که به صورت نرخ فردایی* تعیین میشن، این مال زندگیتون رو درگیر می‌کنه، تحصیلتون رو تحت شعاع قرار میده، برکت تصمیماتتون رو می‌بره، رزق اشک بر اهل بیت رو ازتون میگیره، در ریشه و رفتارتون تأثیر میزاره، طبق یکی از سخنرانی‌های آیت الله جوادی آملی، نه تنها در خودتون، بلکه در ادامه‌یِ نسلتون هم تأثیر‌گذاره! پس زندگیتون رو تباه نکنید سرش...
واژه کم نیست؛ واژه گردان کم است. نمی‌گویم نویسنده؛ می‌گویم واژه گردان. به آن علت که کلمات بالا و پایین می‌روند. بر چرخ‌وفلک نشستن یک حرف است، بازی کردن با آن یک حرف دیگر. واژه‌گردان که باشی خوب می‌دانی چه بنویسی؛ واژه گردان ها شاد می‌نویسند با قلمی که جوهری غمگین دارد. واژه گردان بودن هنر می‌خواهد؛ نوشتن را همه بلد اند. باید خوب بلد باشی که کجا کلمات را به نوک‌قله ببری برای تیر شدن در کمان آرش، و کجا به قعر چاه برای نجات یوسف! واژه گردان که باشی از فرسودگی نوشته هایت مویه نمی‌کنی، چرا که چرخ روزگار هم چون واژه گردانی‌ست. حالا نشسته ام و تمرین واژه گردانی می‌کنم. اصلاً این همه آسمان و ریسمان بافتم تا بگویم: امشب واژه هایم را گردانده ام دور سرت؛ کاش بلا گردان روز های آشفته ات باشم. [ | نمی‌دانم نوشت؛ چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ]
هدایت شده از "خیابان نجف"
روز خود را به غم و هجر و فغان شب کردم یاد ایوان نجف سوختم و تب کردم ..
ایها الشباب؛ ؟
شکسته اند قلم ها و بسته اند دهان ها نشسته اند قدم ها و خسته اند توان ها
نبرده راه به جایی خیال از تو سرودن چه ساکنند زمان ها، چه الکنند زبان ها
چه حاجتی به بیان‌ست آنچه را که عیان‌ست که شرح عمرِ کم‌ت نیست در توان بیان ها
کم از شکوه تو گفتند راویان احادیث نشسته داغ عظیمی میان سینه ی آنها