eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
533 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
بخونیم ایها العزیز؟
خدا را شكر، آهی هست، گاهی همدمی دارم در اين هنگامه‌ی بی همدمی، شادم غمی دارم ..
مخواه از من كه با اشكی بريزم هيبت خود را كه روی شانه‌های خسته‌ام ارگِ بَمی دارم
هوای بی کسی بعد از تو آن‌سان آدمم كرده كه در هر خانه‌ای پا می‌گذارم مَحرمی دارم!
برای سيب دادن دستِ مردم، شاخه خم كردم شما دست كجی دارید و من دست خَمی دارم
كويری با تفاخر گفت: دريا بوده ام روزی .. تو اما قطره‌ای! گفتم: اقلاً من نَمی‌دارم!
چيَم جز «اشک و آه و خشم و غربت؟» پس رهايم كن كه با اين «آب و باد و خاک و آتش»، عالمی دارم
•حسین زحمتکش !!
رعشه افتاده به تنم. نه می‌خواهم بخوابم و نه از بیدار بودن چیزی نصیبم می‌شود. در یک حالت خلسه به سر می‌برم. در افکار و احساساتم بسته است. از آن حالت های خنثی و نامطلوب و نفرت انگیز که نه میتوانی به دوششان بکشی و نه دور بیندازی‌شان. نه تنها حوصله‌ی حرف زدن نیست، که حتی دیدن و شنیدن و تحمل کردن کوچک‌ترین چیزها هم سخت است. دوست ندارم غر بزنم، اما هرچه فکر کردم هیچ پناهی جز بلند بلند فکر کردن در صفحه کیبورد این گوشی وامانده پیدا نکردم. نوشتن همیشه تسکین بوده، به امید تسکین دارم می‌نویسم. فاقد محتوای فاخر و دوست‌داشتنی. شاید چرندیات و خزعبلات هم بتوان نامیدشان. در سرم هزار برنامه و هدف جولان می‌دهد، اما همین که می‌خواهم انجامشان دهم انگار جانم به لب می‌رسد. چه مرگم است نمی‌دانم. ماه را می‌بینم در آسمان، انگار او هم حوصله‌ام را ندارد. غرق رویای نجف می‌شوم. به آن قشنگی های خانه‌ی پدری می‌روم. انگار وقتی اسمش می‌آید روزنه‌ی امیدی درونم هویدا می‌شود. می‌خواهم ذوق کنم که درد دوری می‌آید و مثل بختک روی سرم آوار می‌شود. پس کی به وصال این شهر گرم و دوست‌داشتنی می‌رسم؟خدای ابوتراب بهتر می‌داند. می‌نشینم به انتظار دست مهربان تقدیر، شاید فرجی شود. گفتم فرج؛ حیف است دعا نکنم. .. این دعارا می‌کنم و همه‌ی واژه هایم را سرکوب می‌کنم. باز من ماندم و نیمه شب و مهتاب و پنجره‌ی اتاق و یک آه از دوری نجف .. براستی که هیچ چیز در عالم تلخ تر از هجران و انتظار نیست. - خدا افزون کند در هجر تو صبر کم مارا - [ | کمی ژولیده نویسی؛ نمی‌دانم نوشت؛ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ]
همیشگی نیستم؛ زمستانم، یک زمستان سرد ..
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
#زینبِ‌بهار همیشگی نیستم؛ زمستانم، یک زمستان سرد ..
دوست دارم این شب‌بخیر بماند از من: شبت به آسودگی؛ غمت به فرسودگی ..