خودت را به خواندن
زیارت آل یاسین
عادت بده،
تا نگاهِ محبتآمیزِ
امام زمان عج الله را
به خودت حس کنی .
-استادپناهیان
نشست رو به رویم. دست گذاشت روی زانو هایم که در آغوش گرفته بودمشان. خیره شد در چشمانم. اقیانوس در چشم هایش بود. بیکران بود. انگار هر موج که در چشمانش تکان میخورد، طنین صدای غمش همان موقع محکم بر قلبم میکوبید.
از عظمت اقیانوس چشم هایش گریه ام گرفت. شرمنده بود و شرمندگیاش مثل آدم های معمولی نبود. یک شرمندگی خیلی بزرگ در نگاهش بود. من گریه میکردم و دریای چشمان او بود که پر تلاطم میشد. لبخند میزد و با همان نگاه سراسر شرمندگی نگاهم میکرد. با هر نگاهش، اشک هایم با جوشش بیشتری بر مسیر گونه هایم روان میشد.
آهسته قربان صدقه اش رفتم و گفتم که قربان نگاهت بروم.
صدایم را شنید و بدون هیچ حرفی لبخند زد.
گفتم: بمیرم و شرمندگیات را نبینم و باز او لبخند زد.
دوباره زمزمه کردم و گفتم که بسیار دوست میدارمت و اینبار دستش را بالا آورد و پدرانه دستی بر سرم کشید.
گفتم: غمت بر جانم و دیدم که دارم بی اختیار برایش اشک میریزم.
از مقابلم برخواست. دست بر کمر گرفت و بدون هیچ حرفی با چشمانش خداحافظی کرد. خمیده خمیده از در بیرون رفت و من به چشم دل دیدم که جانم به همراهش میرود.
اشک ریختم و اشک ریختم.
انگار جز گریهکردن برایش، هیچ چیز سوز دلم را کم نمیکند.
دوستش میدارم، بسیار تر هرکس و هرچیز؛
و میدانم که بیشک این دوستداشتن، روزی رو سپیدم میکند.
[ #زینبِبهار| برای غم شرمندگیات عزیزِدلم :))؛ از دیداری که دیشب مهمان چشمان دلم شد؛ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ ]
هدایت شده از •اَبوتراب•
شهید به کسی میگویند که از دنیا بزرگتر شده .
- عین صاد