eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
532 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
از روی همه رد شد و آغوش مرا خواست میخواست که حرفی بزند، گوش مرا خواست ..
در دفترِ اغیار، سخن، نصفه رها کرد اوراقِ پراکنده‌ی مخدوش مرا خواست
چشمش که خمار آمد و گیسوش که خوابید چرخاند سر و پلک زد و دوش مرا خواست
هر جا که نشست، عشوه کنان شعر مرا خواند ساقی شد و مست آمد و مدهوش، مرا خواست
با دست و دل و سینه و سر ناز کشیدم با زلف و لب و چشم و بناگوش، مرا خواست!
چشمان مرا دید، لبالب پرِ شعر است بی هیچ سخن، با لب خاموش، مرا خواست
دستش که به خون دلم آلود، به صد ناز موهای عزادارِ سیه پوشِ مرا خواست
•سجاد شهیدی
یک بند وصیت نامه اش را برایم فرستاد. گفت: زینب تو امنی؛ این همراه تو بماند که اگر روزی نبودم به دست عزیزانم برسانی. عصبانی شدم. می‌خواستم بگویم: مسخره اش را در آوردی؛ این کارها یعنی چه؟ اما دیدم بیچاره آدم های زندگی من؛ اگر همین فردا بمیرم، هيچکس نمی‌داند چقدر حرف برایشان باید می‌زدم. پیامش دادم: الهی همیشه در قلب عزیزانت بمانی.. [ | ناگفته؛ شنبه 3 آذر 1403]
یا دوا کن؛ یا بکش یکبارگی.
بیاین یبار برای همیشه با آدمی که نابوده و لب مرز افتادن تو پرتگاه نابودی؛ انگیزشی و کلیشه ای صحبت نکنیم. اون لحظه‌ی وحشتناک همینجور دردناک میگذره برای فرد، نیاین بدتر متنفرش کنید از حرف زدن با آدم ها هم؛ جوری که بره تو غار تنهاییش و دیگه بیرون نیاد. چه خوب میشه اگر؛ عمه درمانگر نباشیم.