برام نوشتی:
نوشته های همزادمو با دنیا عوض نمیکنم؛
و من ساعت ها به این جمله فکر کردم. مدتیه زیاد فکر میکنم. تو میدونی فکر کردن هام چه شکلیه؟ البته شاید بدونی، ولی من میخوام دوباره بگم، اینبار محض یادآوری".
من وقتی به کسی فکر میکنم یا میاد توی فکرم، انگار که روبه روم نشسته باشه، همینقدر واقعی بودنشو میبینم. ولی نه با چشم سر، با چشن دل. من تموم وقتایی که توی فکرم، دارم با یکی توی سرم حرف میزنم. من وقتی فکری میشم، ساکت تر میشم؛ شاید چون نمیتونم هم زمان هم توی سرم حرف بزنم و هم در دنیای بیرون.
وقتی اون جمله رو برام فرستادی، تا ساعت ها میدیدمت و داشتم باهات راجع بهش حرف میزدم.
فقط تویی که ساعت ها پیشش حرف میزنم، و بعد از خداحافظی، یادم میاد چقدر حرف داشتم و نگفتم. شاید بخاطر همینه که نوشته هامو با دنیا عوض نمیکنی. بخاطر این که همهی اون نوشته هایی که بهت دادم، حرفایی بودن که شاید هیچوقت نمیتونم راحت برات به زبون بیارم.
الان هم تصمیم گرفتم تایپ کنم برات، با این علم که نوشته های قلم و کاغذیم برات شاید خیلی عزیزتر باشن البته!
نمیدونم چی مینویسم، ولی الان تازه میخوام بنویسم.
21 ژانویه دو سال پیش، من با خوندن چند تا پیام از کانال های مختلف یادت افتادم. یادم نیست اون روز چه شکلی باهات توی افکارم گفت و گو کردم، ولی یادمه که در نهایت حرفایی که تایپ کردم، محکم بغلت کردم و دم گوشت تبریک گفتم و اون جزو ساکت ترین و صادقانه ترین تبریک های عمرم بود.
الان هم میخوام توی سرم بغلت کنم، محکم بین حصار دست هام فشارت بدم و بگم:
تو تا ابد برای من واقعی ترین آغوش هارو داری.
و من فقط با بغل کردن تو*
سکانس لبخند چندلر و جویی موقع به آغوش کشیدن هم، میاد تو ذهنم.
دنیا قشنگی های زیادی داره برام ولی یکی از قشنگترین هاش تویی!
واقعی تر از هر زمانی،
و پنهانی تر از هر زمانی جوری که هيچکس نفهمه حرفمو جز خودت،
توی گوشت میگم:
روز تویی که یکی از قشنگ ترین بغل های دنیا مالته،
مبارك عزیزترین من!
[ #زینببهار| 21 ژانویه 2025؛
بخاطر لبخندت موقع خوندن که خوشحالیه منه ]
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
سلام بچهها، یکی از عزیزانم درگیر راه دکتره و بارها با دعاهاتون چه گرههایی که باز شده، به هر نحوی که بلدید براش دعا میکنید؟
قلب زیاد براتون دیگه🤍