بودنی که نیست"
تایپ میکنم:
سلام. خوبی؟ خبری ازت نیست. دلم برات تنگ شده خیلی!
و همین که میخوام پیامم رو بفرستم، میبینم نیستی. نه این که نباشیا، هستی؛ ولی برای من نیستی. خیلی وقته رفتی و رهام کردی. یه جوری نیستی، انگار هیچوقت نبودی. من برام تکراریه این اتفاقات. تو اولین نفری نیستی که اینطور رها میکنه؛ تلخه ولی احتمالا آخریش هم نیستی. ولی باز هم دلم برات تنگ شده. با دلگرمی عجیبی کلماتم رو تایپ کردم برات. با انتظار مقدسی خواستم بهت بفهمونم که همه جا بیادتم. حتی الان توی اتوبوس، این ساعت صبح درحالی که دارم میرم دانشگاه. دیشب یادت افتادم. یاد وقتایی که بودی. بودیم. وقتایی که بودی، کمتر گم میشدم. انگار همین که میومدم از خودم فرار کنم، تو دستمو میگرفتی و جلوی رفتن های مکرر ام رو میگرفتی.
میخوام بیام گله کنم ازت؛ ولی تو حتی کوچکترین راه های امیدم رو هم مسدود کردی. بهت فکر میکنم، برات مینویسم، میون خاطراتم مرورت میکنم، بغلت میکنم، پیشت میخندم، باهات گریه میکنم، اشک هاتو پاک میکنم؛ ولی همهی اینا توی خیالم رخ میده.
یجوری نبودت ردش افتاده تو زندگیم انگار هیچوقت بدون تو نبودم".
من مدتها بود فراموش شده بودم، مرده بودم؛ مثل یه قبرستون قدیمی ما بین دو تا کوه! ولی همین که تو اومدی، همه چیز عوض شد. زنده شدم. روح به وجودم برگشت. از غربت و تنهایی بیرون اومدم. با خودم دوست شدم. به آدما دلبسته شدم. ریشهی امید درونم سبز شد. دوست داشته شدن رو لمس کردم. دوست داشتن رو یاد گرفتم. مهربون تر شدم. مراقب تر شدم. پناهگاه تر شدم.
و کی باورش میشه همهی این اتفاقا، از بعد اومدن تو بود که شروع شد؟ هيچکس!
مطمئنم حتی اگر خودتم میدونستی چقدر بودنت قشنگه، هیچوقت نمیرفتی. نمیرفتی که این موقع صبح وقتی یادت میفتم، بغض بیاد بیخ گلوم و چشمام تار بشه از دلتنگی؛ و حتی نتونم یه زنگ بهت بزنم. یه پیام بهت بدم. یه قرار ملاقات باهات بچینم.
میبینی؟
قرار بود از خودم بگم که این موقع روز دلتنگی چمبره زده روی سرم، ولی از تو گفتم. برای تو نوشتم. چون هنوز امید دارم به بودنت. هنوز دلمبرات تنگ میشه و منتظرم زنگم بزنی. پیامم بدی. باهام قرار ملاقات بچینی و برم گردونی به خودم.
هنوز امید دارم این جادهی بیراهه برسه به مسیر روزای خوبی که کنارت گذروندم. به آغوش گرم دوست داشتنمون.
-
"رغم بُعدنا عن بعضنا البعض ولكن
الحنين هو دليل على الوجود."
هرچند دور باشیم از هم اما
دلتنگی، گواهِ بودن است.*
-
[ #زینبِبهار|
برای تو که نمیدانیام؛
ساعت ۷:۳۶ صبح
یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۳ ]
08:08
عدد ها راز دارند.
به ساعت نگاه میکنم.
دلتنگی ات به سراغم میآید.
نفس عمیق تلفیق با آهی میکشم.
این ساعت ها و ثانیه ها،
دور ترینم به آغوشت اما حواسم هست که هوایم را داری ..
سلام آقای دلتنگیهایم ..
نماز لیلة الدفن بخونید. الهی اون دنیا سید شفیعمون باشند :))
طریق خوندن:
در رکعت اول بعد از سوره حمد، یک مرتبه آیةالکرسی و در رکعت دوم بعد از حمد، ده مرتبه سوره قدر خوانده شود و بعد از سلام نماز بگوید:
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمدٍ وَ آلِ مُحمدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلی قَبرِ سید حسن اِبنِ سید عبدالکریم».