_____
﷽
_____
دردم میآید. درد میکند روحم.
من کی اینقدر بی تفاوت شدم؟ که بنشینم و عکس کودک های شهید شده را ببینم و با یک آه بلند تمام کنم غمم را؟
شاید هم تمام نشده غمم؛ چون خیلی گلو درد دارم. انگار یک دماوند در گلویم گیر کرده. آه بندان است در مسیر نفس کشیدنم. بغض هایم اشک نمیشوند. در بهت به سر میبرم. کجای تاریخ ایستادهایم؟ سوزن گیتی روی کدام نقطهی غمگین عالم گیر کرده؟ انگار درست ظهر عاشوراست. انگار همان لحظه است که اباعبدالله شش ماهه اش را بر سر دست گرفت و با اسبش به میدان تاخت. انگار تاریخ در خشم چشمان حرمله و تلظی کردن کوچک ترین علی ارباب، ایستاده..
من نیز با تاریخ ایستادهام و تمام جهان نیز با تاریخ ایستاده. مو به موی تمام این لحظه هایی که میبینم را، جایی شنیده ام. تمام این لحظات را در وسط محافل اشک و روضه شنیدهام!! شنیدهام که حرامیان به خیمهها تاختند و به هیچ کودکی رحم نکردند. شنیدهام که همهشان یتیم شدند و اسیر.
شنیدهام که آخرین لبخند علی اصغر زمانی بود که تیر در گلویش آرام گرفت.
من کربلا را شنیدهام و غزه را دیدهام.
من غزه را دیدهام و نه تنها من، که یک دنیا درحال دیدن غزه است. کاش میتوانستم کاری کنم. کاش سنگی بودم تا در دست کودکان غزه ورزیده شوم برای تاختن در میان نا برابر جنگ.
کاش لبخند مادری بودم که کودکش را سالم از زیر آوار در آورده اند.
کاش ذوق پدری بودم، که تیر تفنگش به وسط پیشانی دشمن خورده..
اصلا کاش اینهمه انسان بیهوده در زمین نبود. کاش همه خاک غزه بودیم تا لااقل آرام تر اجساد کودکان را به آغوش بگیریم ..
هيچکس چه میداند؟
شاید خدا - یا لیتنی کنت ترابا - را برای کودکان غزه گفته!
کاش خاک بودم و جسم زخمیات را آرام به آغوش میگرفتم ..
عزیزِ فلسطینیام :)*
-
قلبم زخمیست و به ناچار زنده مانده ام.
بیا و برای اینهمه خون به ناحق ریخته کاری کن ای صاحب دم؛
#اللهمعجلالولیکالفرج
-
[ #زینببهار| برای غمِ غزه؛ تلخ ترین روزهای تاریخ؛ بامداد دوشنبه ۱۸ فروردین ماه ۱۴۰۴ ]
-
خوشحالم که دارمت و هستی؛
خوشحالم که موندی و یک سال دیگه حواست بود که بدتر نشم.
ازت ممنونم که همه کاری کردی خوب بمونم،
خوب بودن رو یاد بگیرم و زندگیش کنم.
بابت تنهایی هات
و غم هات
و دلتنگی هات
ازت معذرت میخوام.
تموم سعی خودم رو میکنم که توی سال جدید بیشتر مراقبت باشم؛
منِ عزیزم*
- تولدت مبارك من :)) -
¹⁴⁰⁴.⁰¹.²⁰ *