eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
530 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
در بقچه ام شکوفه و باران گذاشتم امروز صبح سر به بیابان گذاشتم
بی خود به انتظار جنونم نشسته ای در راه عقل چند نگهبان گذاشتم
گفتی که دوستت ننوشتی نداشتی این حرف کهنه را سر هذیان گذاشتم
عمری که سوخت پای دلت قابلی نداشت هر چند من برای تو از جان گذاشتم
من مادری فقیرم و فرزند خویش را با درد نان کنار خیابان گذاشتم
حرفی که نیست، می‌روم از خانه‌ات، بیا این هم کلید داخل گلدان گذاشتم ..
ساجده جبارپور!
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
قرار بیست و هشتم؛ بیست و هشت #رمضان ثواب کارهای خوب امروزمون باشه برای یه مادر مهربون، حضرت شهربانو
هشتم؛ می‌خوام مثل هلالی جغتایی بهتون بگم: دَمِ آخر، که مرا عُمر به سَر می‌آید گر تو آیی به سَرَم، عُمرِ دگر می‌آید .. امروز برکت به نفس هامون، وجودمون، کارهامون، اعضا و جوارحمون و روحمون بده .. مراقبمون باش عزیزِدلم، مراقبمون باش :))🫀
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
- شبی که ماه به بالای شهرمان برسد من آسمانی‌ام تو؟ تورا نمی‌دانم ..محمدرضا طاهری
- باید برگردم، به کجا را نمی‌دانم؛ اما حس می‌کنم هرچه بیشتر می‌روم بیشتر نیستم. مدت هاست نیستم و هرکس می‌پرسد کجایی؟ می‌گویم همین‌جا". اما سوال این است که همین‌جا" دقیقا کجای جهان می‌شود؟ در کدام خانه و در کدام نقطه از زمین؟ اصلا همین‌جا" جای مشخصی دارد یا همین‌جا"ی هرکس با دیگری فرق می‌کند؟ نمی‌دانم. نیستم. نمی‌دانم کجا زندگی می‌کنم و حتی نمی‌دانم نام این روزهایی که دارد به سرعت باد می‌گذرد را می‌شود زندگی کردن گذاشت یا نه!! در سرم هزار سوال درحال گردش است و در چشمانم آرامش مصنوعی و مسخره ای به چشم می‌خورد. مثلا هرکس مرا ببیند، فکر می‌کند چقدر خوشم و چقدر طبل زمانه با آهنگ این روزهایم یک صداست؛ ولی از درون روزی هزار بار از خود جدا می‌شوم و به هیچ ترین نقطه‌ی هستی متصل. حالا که می‌نویسم به زندگی وصلم و یک دقیقه بعد رهاتر از باد در آسمان در حال وزیدن. مانده ام کجا؟ و رفته ام به کجا؟ نمی‌دانم. باید برگردم؛ به خودم و تمام کسانی که دوستشان دارم. چون دیر می‌گذرد روزهای نبودنم .. - مثل مولانا این بار برای خود می‌خوانم: چه دانم؟ نیستم؟ هستم؟ ولیک این مایه می‌دانم چو هستم نیستم ای جان، ولی چون نیستم هستم - [ | رهایی؛ از نبودن های پیوسته؛ یک‌شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴ ]
- امروز جزو اولین ها بود. اولین ها همیشه یادم میمونه. یادم رفته نوشتن برات توی شلوغی چه شکلی بود. چه شکلی بهت می‌رسوندم اعماق دریای وجودم چه حرفایی هست. ولی دارم می‌نویسم چون اینجا باید بمونه. باید برای تو بمونه و این روز فقط مال توئه. من از نشونه ها خوشم میاد. من به آدم‌های زندگیم نشونه می‌زنم که گمشون نکنم. که یادم نره هستن. که بدونم چقدر نعمت های زندگیم، ارزشمندن. نشونه‌ی ما چیه؟ بودن. رفتن و برگشتن های پیوسته به همدیگه. موندن پای طوفانی ترین روزهای زندگی هم، وقتی سخت ترین لحظه‌ها باعث می‌شد حتی پای خودمون هم نمونیم. نشونه‌ی ما موندنه. بغل شدن های پیوسته‌است. نشونه‌ی‌ ما، ماهه و ستاره ها. نشونه‌مون خودمونیم. آره، ما نشونه‌ی همیم. نشونه‌ی ما زنده موندن تیکه هامونه که بهم سپردیم. خوبه که وسط اینهمه گم‌شدن و رفتن مداوم، هستیم برای هم. دنیا قشنگ نیست، ولی نعمت های خدا قشنگش میکنن. تو هم با اومدن دوباره‌ات دنیارو قشنگ میکنی. تولدت مبارك*. [ | برای آسمون و ماهی که امشب به نیمه‌ رسید؛ سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴ ]