eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
533 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
|¶••🌿!» ولی من دلم تنگ شده واسه اینکه رفیقمو محکم بغلش کنم و بگم مرسی که هستی . . .! |●مـٰــاهِ🌙مَ
|°•🛴••|^-^ ولی من دلم تنگ شده واسه‌ وقتایی که با اسکوتر میرفتم دم کوچه و با بچه‌ها کلی بازی میکردم ‌. . .! |●مـٰــاهِ🌙مَــڹ●|
مامان!(: |••بیشک یکی‌از‌بزرگترین‌انگیزه‌‌های‌زندگی‌من‌خودتی‌و‌بس••| _برای‌او!(:
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
(°🦋°کمی‌سخن‌از‌کنج‌دل°🦋°) یادمه یبار بدجور حالم بد بود ...! مامانم نمیدونست ولی؛چرا؟! چون من خودم آ
[••🎵کمی‌سخن‌از‌کنج‌دل🎵••] دیدی بعضی وقتا که نیاز بوده یه نفر باشه توی زندگیت و تو روی بودنش حساب باز کردی، دقیقا همون روزا ولت کرده و رفته پی زندگی خودش؟! من هربار که این اتفاقا برام افتاده،بیشتر دلم گرفته!» میدونی چرا؟! به خودم میگفتم: آخه چقدر دیگه باید ضربه بخوره دلت که بفهمی آدما هیچوقت مثل حرفاشون نیستن!؟(: درست همون جایی که روی بودنشون حساب باز کردی جا میزنن و میرن و دقیقا اونجایی که نیازی بهشون نداری میان و دم میزنن از اینکه میخوان کمکت کنن ...!🙂😄 حس میکنم زندگی کردن توی این دنیا همینه!» یهو بودن یه کسی اونقدر حواستو پرت میکنه که یادت بره باید یسری وقتا به فکر خودتم باشی؛ همینکه اون آدم ضربشو زد و حسابی تنهات کرد اونوقت ولت میکنه به حال خودت و حرفشم میشه اینکه فکر کردم شاید بودن من اذیتت کنه ...! همینقدر بیرحم . . .! همینقدر پوچ . . .! همینقدر دلگیر و مسخره ...!":) _اندر‌احوالات
`•|🦋•°| میگفت: همه‌ی‌اونایی‌که‌الان‌تنهان، یروز‌‌ترس‌از‌دست‌دادن‌یکیو‌داشتن که‌امروز‌تنها‌شدن ...!":) «راست‌میگفت . . .!» |●مـٰــاهِ🌙مَــڹ●|
من ترس تنهایی ام داشتم و او تنهایی اش را بر هرچیز خوب این دنیا ترجیح میداد . . .!":) _زینب‌بهار
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
[••🎵کمی‌سخن‌از‌کنج‌دل🎵••] دیدی بعضی وقتا که نیاز بوده یه نفر باشه توی زندگیت و تو روی بودنش حساب با
{^🌙کمی‌سخن‌از‌کنج‌دل🌾^} تا یجایی هی دلتنگ میشی، هی با مرور خاطراتتون میشکنی، گریه میکنی، بغض میکنی و دم نمیزنی؛ و گاهی طرف مقابل فکر میکنه همیشه همه چیز یجوره، همیشه تو دلتنگشی و اون دلیل گریه ها و گرفتگیاته!» اما راستش از یجایی به بعد میرسی به اینکه دیگه به هیچکس اعتماد نداشته باشی، روی حرف هیچکس حساب باز نکنی، حرفای هیچکسو باور نکنی و در نهایت خودت باشی و خودت و خودت . . .!":) ولی توی همین روزا و شبا یچیزی که بیشتر همه به خودت میگی اینه که: چرا باور کردم؟! چرا حساب باز کردم؟! چرا فکر کردم این با همه فرق داره؟! و هزار تا چرا که جوابشو نه میدونی و نه پیداش میکنی ...! همه‌ی اینارو گفتم که برسم به یچیز اونم اینکه شاید این هزارمین تجربه‌ی تلخ زندگیته و شاید این هزارمین روز تنهاییت، ولی باز هربار اون دلت رام دوتا حرف خوشگل میشه و باز بعد یمدتی کاری میکنه که از همه حتی خودت متنفر بشی ...!🙂💔 و بنظر من این قشنگترین خریتِ تلخ قلبِ هر آدمیه که حالا یسریا توی رفاقت متوجهش میشن یسریا توی زندگی روزمره و یسریا هم در مواجه با شریک پوچ زندگیشون ...!":) _اندر‌احوالات🚶🏻‍♀
من‌میدانستم‌که‌او‌نیست‌و‌نمی‌آید، اما‌باز‌برای‌آمدنش‌کوچه‌را‌جارو‌میکردم . . .!(: _زینب‌بهار
ما بلد نیستیم زندگی کنیم ...! داریم عمرمون و تو مجازی میسوزونیم آقای قاضی ...!":) |●مـٰــاهِ🌙مَــڹ●|
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
{^🌙کمی‌سخن‌از‌کنج‌دل🌾^} تا یجایی هی دلتنگ میشی، هی با مرور خاطراتتون میشکنی، گریه میکنی، بغض میکنی
⟨•🖇کمی‌سخن‌از‌کنج‌دل🖇•⟩ نمیدونم!» هنوز نمیدونم چرا ولی هربار که از یه نفر ضربه میخورم، نسبت به این دنیا سردتر میشم و بی تفاوت تر . . .! بعد هربار ناراحتی و سختی، میفهمم که: دیگه دلم نمیخواد سر هر چیزی بحث کنم؛ دلم نمیخواد همش خودمو به همه ثابت کنم؛ دیگه دلم نمیخواد یه حرفمو دوبار تکرار کنم؛ دیگه دلم نمیخواد کسی دلسوزی کنه برام؛ دیگه دلم نمیخواد به دلتنگیام اهمیت بدم؛ دیگه دلم نمیخواد کسی بیاد سمت من؛ دیگه دلم نمیخواد توی جمع باشم؛ حتی گاهی میرسه به جایی که دیگه دلم نمیخواد کسی و دوست داشته باشم وحتی کسی من و دوست داشته باشه . . .! چقدر دلگیر و مسخرس مگه نه؟! تازه میفهمم ما آدما این قدرتو داریم یه شبه با یه حرف، یه رفتار، یه سردی، یه بی‌تفاوتی، یه نفر و از خودش و دنیای اطرافش سرد کنیم و بعدم انگار نه انگار . . . همینقدر تلخ، همینقدر سرد، همینقدر بی حس و بیتفاوت ...!":) چقدر بده یه نفر برسه به همچین روزایی مگه نه؟! روزایی که شب و روزش با هم هیچ فرقی نکنه و تنها چیزی که تغیر میکنه تاریخ روزا وتاریخ انقضای سن آدماس که هرروز دیر تر و پیرتر میشن ...! همین🚶🏻‍♀ _اندر‌احوالات
سرد، مثل‌اولین‌چله‌ی‌زمستان ...! قلبم را میگویم، و باز وجودت آرام میکند مرا گرمترین آغوش دنیا . . .!":) -زینب‌بهار
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
⟨•🖇کمی‌سخن‌از‌کنج‌دل🖇•⟩ نمیدونم!» هنوز نمیدونم چرا ولی هربار که از یه نفر ضربه میخورم، نسبت به این
|
✨ کمی‌سخن‌از‌کنج‌دل✨
| راستش، خیلی برام سخته وقتی میبینم یسری از آدمای زندگیم که شاید همین یک ماه پیش یا نه اصلا همین یک هفته پیش باهاشون مثل چی راحت بودم و هر حرفیو بدون دغدغه بهشون میزدم، الان توی گذشت یه مدت کم اینقدر تغیر کردن ...! گاهی دلم میخواد برم بهشون بگم: چقدر بده که نمیتونم باهات مثل همیشه باشم، چقدر بده که کنار تویی که نصف حرفام پیشته الان باید نقش بازی کنم و از خودم فراری باشم ...!":) اینروزا بیشتر از هرچیزی، از خدا میخوام من و اونقدر سرگرم خودش و خودم بکنه که فراموش کنم چه آدمایی رو از دست دادم یا نه حتی ازشون یه دنیا فاصله گرفتم ...! گاهی وقتا گذشت زمان میتونه تورو زود تر از کشتن با یه گلوله از پا دربیاره••• همین که فکر میکنی به یسری خاطرات، یسری یادگاریا، یسری حرفا و یسری شبا، هزار بار از درون میمیری و دم نمیزنی ...! چقدر دلم تنگ میشه گاهی واسه همون آدمای قبلی زندگیم که الان حتی گاهی اونقدر غریبه میشن که نمیتونم بشناسمشون ...!":) تازه دارم میفهمم که زندگی به طرز بی رحمانه‌ای درحال بازی گرفتن ماهاست و ما هنوز خیلی وقتا متوجه این واقعیت تلخ نمیشیم ...! همین🚶🏻‍♀ _اندر‌احوالات