شبایی که تا صبح بیدار میمونم،
خیلی دلم میخواد دکمه off افکارمو بزنم ..!!
ولی نه این امکان وجود داره و نه اگه حتی وجود داشت من میتونستم انجام
بدم این کار رو ..
‹اره خلاصه . . . . .!›
دمِاذانه🎶♥️!!
فکر نمیکنم کسی مثل من بیدار باشه تا الان،
ولی اگر بیدار شدین برای نماز و پیاممو دیدین، سر نمازتون دعام کنین:)
‹سبز دوسداشتنی من:)💚›
من اینو هدیه گرفتم، نه از آدمی که دوسش دارم، از کسی که اصلا نمیشناختمش، از یکی از همین خانمهایی که توی مکان های زیارتی میاند و نذری میدند ...
اون خانم تسبیح نذر کرده بود:)
ولی چه نذر قشنگی، اینجوری هروقت من ذکر میگم باهاش ثوابش به اون خانم هم میرسه:)🤍!!
نمیدونم چرا، ولی این تسبیح شد یکی از تسبیحاییم که خیییلی دوسش دارم^^!
من یه جعبه کوچولو دارم که توش پر از تسبیحای رنگی رنگیه و هربار یکیشونو میارم دم دست تا با یکیشون اگه ذکری میخوام بگم رو میگم، اما راستش هربار که این تسبیح و میارم دلم نمیاد عوضش کنم و دوسدارم تا آخر عمرم همین تسبیح دستم باشه ..!!
آخه این تسبیح باهام دوبار تا مشهد اومده و هزار بار گلستان شهدا💚:)!
وقتی دستم میگیرم، حس میکنم یتیکه از حرمو توی دستام دارم و این حس چقدر منو اروم میکنه . . .
و اما ماجرای این انگشترم، سکوت میکنم راجبش:)
همه منو با این میشناسن، و چقدر خوبه و خوشحالم که یه نشونه توی دستم دارم، نشونه ای که از یه نشونهی دیگه توی زندگیم هدیه گرفتمش🌱:)!
پ.ن
قبول باشه بنده های خوشگل خدا💚!!
#مٰاهمَنْ🌙!!
‹مـٰاهِ مَـڹ›
♥️🖇 #قرار نوزدهم، برای همهی مظلومایی که توی دنیا داره بهشون ظلم میشه:) #اللهمصلیعلیمحمدوآلمح
♥️🖇
#قرار بیستم، برای کسی که امروز تولدشه، حضرت معصومه:)
#اللهمصلیعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
‹مـٰاهِ مَـڹ›
دوستت دارم، آنگونه که کشاورز زراعتش را ..!!(:
دوستت دارم، آنگونه که دختر ناز کردن را ..!!(:
‹مـٰاهِ مَـڹ›
#شڪرللّٰه خدایا بابت آدمایی که توی زندگیمونن و بهمون انرژی میدن با وجودشون و حرفاشون، شکرت ...!💛,(
#شڪرللّٰه
خدایا شکرت که دختر رو آفریدی که دنیا بوی مهربونی بگیره ...!🤍,(:
نگام کرد،
بعد زل زد توی چشمام و با وقاحت تموم گفت:
ببین، این مشکل قابل حل شدن نیست، فقط تو سعی کن باهاش کنار بیای ..
‹توی ذهنم گفتم: چی؟کناربیام؟›
همینجور میخواستم بگم: من یه عمره دارم کنار میام، ولی الان دیگه نمیتونم کنار بیام که اومدم سراغ شما، راستش دیگه خسته شدم!
ولی نگفتم.
دوباره اون زل زد توی چشمام و حرفشو تکرار کرد،
داشت دنیا تو سرم خراب میشد ولی هربار با یه خندهی تلخ حالمو خوب میکردم . . .
‹و فهمیدم که واقعا یوقتایی سکوت درمان میکنه:›
اما موقت"!›
#زینبِبهار؛ آغازِ یک نانوشته