‹مـٰاهِ مَـڹ›
♥️🖇 #قرار بیست و پنجم، برای حضرت زینب:) #اللهمصلیعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
♥️🖇
#قرار بیست و ششم، برای حضرت عیسی:)))
#اللهمصلیعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
‹مـٰاهِ مَـڹ›
دوستت دارم، آنگونه که قلب شکسته مرهم را ..!!(:
دوستت دارم، آنگونه که قایق شکسته ساحل را ..!!(:
[تنهایی چه موجود عجیبیه]
اینکه هیچکس نیست و تو فقط همهی امیدت به خداس، اینکه وقتی تنهایی همهی امورتو، اعم از اینکه صبح از خواب بلند بشی، بتونی اروم باشی، بتونی حرف بزنی، راه بری و بیرون بریو همشو میسپاری به خدا ..
اینکه کسی نباشه که بهش تکیه کنی و با تنهایی از خواب بیدار بشی، چیز عجیبیه،
‹خیلی عجیب و دوسداشتنی و گاها آزار دهنده:)›
اما باید بگم که:
من سخت به خیری که تو برام بفرستی نیازمندم،
پس شکرت خدا بابت همچی^^🌱
گفتم امروز بعد از امتحان تا خونه پیاده برم، راه زیاده ولی دلم میخواست یکم اطرافمو ببینم^^!
رسیدم به بوستان نزدیک خونمون، و چقدر دلم تنگ شد واسه وقتایی که میدوییدم ما بین سرسره ها و تا آسمون میرفتم از روی تاب:)
چقدر حس خوب داره وقتی میبینم یه بچه مثل خودم بازی میکنه توی این سرسره ها(:!
چقدر حس خوب میگیرم وقتی میبینم یه بچه میشینه روی تاب و با هربار اوج گرفتن تو اسمون جیغ میزنه^^!
چقدر حس خوب از بین تک تک این جیغ و بدو بدوها دریافت میکنم^^!
و چیزی که خیلی قشنگتر از هرچیزی بود، دو تا بچه ای بودن که پشت سر همی بودن و روی تاب داشتن بازی میکردن، شاید دو سه سالشون بود، این پیاده میشد اونو تاب میداد بعد اونیکی پیادهمیشد اونیکیو تاب میداد🤍🥺
:هیچوقت نفهمیدم بچگی چی داشت که دوسداشتم بزرگ بشم؟!»
تجربه شد دیگه،
لااقل الان میدونم که باید قدر لحظههامو خیلی بدونم:)
بیشک یروز دلم واسه این سن و سالم تنگ میشه^^!