‹مـٰاهِ مَـڹ›
خاک عالم تو سرم ک به خیلیا گفتم رفیق !
هردم ازین باغ، بری میرسد ..
[اول؛ برایِآرتین]
نمیخواستم بنویسم ..
آخه اونقدر غمش بزرگِ که نمیتونم در قالب کلمات عظمتشو مشخص کنم؛
ولی راستش نتونستم سکوت کنم چون دارم تنهایی و توی چشمهای بابا میبینم ..
من از جهل بیزارم؛ از بی درکی بیزارم؛ از سکوت در برابر ظلم بیزارم؛ از حرف زور و بی منطق بیزارم؛ از آدمایی که اهل فکر نیستن بیزارم؛ از کسایی که دینم رو مسخره کنن و توهین بهش کنن بیزارم؛
من از کسایی که تقلید میکنن از بقیه و گوششون به دهن ماهواره و سایتای آنچنانیه بیزارم؛ از تموم کسایی که دودستگی میندازن بین چادری و مانتویی، شیعه و سنی، کرد و لر و ترک و .. بیزارم؛
آره ..
هیچوقت از خط قرمز های زندگیم با اطرافیانم حرفی نزدم و هیچوقت نگفتم چیه خط قرمز هام؛ ولی از کسایی که خود کم بینن و مرغ همسایه براشون همیشه غازه بیزارم ..
منم مثل همه از ظلم و نفاق و بحث و جدل و کینه و آشوب و بی عدالتی بیزارم؛
ولی اینبار پر از خشم و بغض و کینه ام از خیلیا؛
و قول دادم نذارم سنگینی بار بی فکری و احمق بودن خیلیا،
بیفته روی دوش کسایی که مظلومن ..
قول دادم فراموش نکنم عمقِ مظلومیتِ این عکسو ..
بنظرم دیگه وقتشه‹انتخاب› درست داشته باشم؛
راه واضحه و حق و باطل کاملا مشخص !!!
اینبار دیگه نوبت من و امثال توعه که تصمیم بگیریم توی کدوم زمین بازی کنیم؛
حق؟!
یا ...
«باطل»؟!
#زینبِبهار
بدم میاد وقتی در برابر تیکهای که یه نفر بهم میندازه،
سکوتم و نمیدونم چی بگم ..
حالم بهم میخوره از همتون،
حالمممم بهم میخوره وقتی خودتونو انسان نشون میدین ولی در وحشیانه ترین حالت ممکن جوون مملکتو کتک میزنین ..
حالم بهم میخوره ازتون وقتی اینهمه ظلمو میبینین و سکوت میکنین ..
حالم بهم میخوره ازتون وقتی باید حرف بزنین، خودتونو میزنین به اون راه و در زمینهای که هیچ اطلاعاتی ندارین هی اظهار نظر میکنین ..
حالمممم بهم میخوره ازتوننننن>>>>>