از این دنیایِ کوفتی فقط یه حرم امام رضا میخوام؛
که اونم لیاقتشو ندارم !!
من به چی دلخوش باشم پس خدا؟
به این نتیجه رسیدم که هیچوقت هیچکس نمیتونه جز مامانم منو اینقدر تحمل کنه و باهام راه بیاد؛
همه یجوری سرکوفت میزنن بهم بابت یسری چیزام؛
*قربونت برم مامانی(:
اگه از قبل بیرون باشم و بخوره به دمِ غروب مهم نیست و میشه تحملش کرد؛
ولی اینکه دمِ غروب از خونه بزنم بیرون و تازه برم بشینم سر کلاس خیلی زور میگه خیلی ..
*عمیقاً دلگیر ترین حال و افکار میاد سراغم؛
کاش میتونستم صراحتا به کسی که از دستش ناراحتم، ناراحتیمو بیان کنم که اینجوری نمونه و جمع بشه هی رو دلم و یهو یه شب بترکم از شدت غم و ناراحتی ..
من تازه شبا وقتی چراغا خاموش میشه و همه میخوان بخوابن حضور اجیمو درک میکنم و یکم باهم میگیم میخندیم و پچ پچی مسخره بازی در میاریم؛
در طول روز عمیقا هرکس مشغول به کارای خودشه حتی اگه بیکار باشه||||:
*صد شکر به تو که آفریدی شب را>>>
خوابم نبرد مثل هرشب؛
رفتم یکم گوشیمو چک کنم و عکسا و پیامای اضافیو پاک کنم یهو دیدم چقدر همچی اضافیه ..
هیچ حسی توی پیامام و عکسام پیدا نکردم؛
تازه دارم میفهمم حرفای مامانو !!
همیشه میگه:
″بدترین چیز دنیا اینه نسبت به چیزایی که یروزی بهترین حال و بهت میدادن بی حس و خنثی بشی″
مامان راست میگه؛
چقدر بده که هیچکدوم از خاطرات گذشته دیگه خوشحالم نمیکنه<<<
*آدمارو از دلخوشیای کوچیکشون سرد نکنین″
‹مـٰاهِ مَـڹ›
خاک عالم تو سرم ک به خیلیا گفتم رفیق !
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا