ناراحتم ازینکه اینقدر زود همه ناراحتم میکنن و من باز ناراحت میشم از ناراحتی اونا که ناراحتم کردن||:
خدایا من به تو نگم به کی بگم؟!
میشه یکاری کنی خودت این هفته بخیر بگذره؟(:
*واقعاً نمیدونم چه کنم الان>>>
از معاشرت با آدمایی که موقع شنیدن حرفام بهم ارامش انتقال میدن؛
اوج حال خوب میاد سراغم ..
حس امنیت بهم دست میده:)))
زندگیم داره به سمت و سوی تغیرای اساسی میره؛
ولی نمیدونم چرا هنوز که هنوزه دلم میخواد یسری موقعیت های کوچیک توی زندگیم تکرار بشه و هنوز امادگی ندارم برای تغیرات بزرگ ..
اجبار یا اختیار؟
نمیدونم فقط خیلی گنگ و سردرگمم ..
دعا کنید((((:
امروز .
هیچی فقط از حجم فکر و استرس برای یه موضوع که قراره اتفاق بیفته از خواب بیدار شدم و از شدت هول بودن نمیدونم چیکار کنم|||||:″
خدایمن؛
جوری بهم قدرت بندگی بده؛
که دستوراتتو بدون چون و چرا و کم و کاست انجام بدم>>>>
*قربونت برم لجبازی در برابر اطاعت از خودتو، ازمون بگیر(((((:
میفرمایند که:
«وقتی بیرونآدمیخراب شود؛
درونش نیز ویرانمیشود»
-حضرتامیر !
ازینکه انتظار همراهی دارم از اطرافیانم؛
از خودم ناراحتم ..
ازینکه روی یسری از عزیزام زیاد حساب کردم و الان دارم از بی مهری و بی توجهیاشون داغون میشم؛
از خودم ناراحتم ..
ازینکه به هر کسی اعتماد میکنم توی زندگیم و به دید مثبت به همهی بنده های خدا نگاه میکنم؛
ناراحتم از خودم ..
در کل بخوام بگم:
الان از خودم خیلی ناراحتم ..
تنها فکر کردن به بردن توی بازی فردا میتونه یکم استرس الانمو کنترل کنه؛
یا امیرالمومنین خودت رحم کن به جوونی من و بذار دلخوشیم تبدیل به واقعیت بشه و الا میترکم یهو از شدت استرس (((: