حدود ۷ سالِ پیش نمایشگاههای بین المللی قرآن و عترت بود و ما اونجا غرفه محصول داشتیم ..
بعد این صوت پلی میشد و صداش کل فضای سالن نمایشگاهو پر میکرد،
بخاطر دارم که توی ماه رمضان هم بود زمان برگزاری نمایشگاه و من روزه بودم(:′
خاطرهی خوب و حس فرا قشنگی که تموم وجودمو پر میکنه واقعا غیر قابل وصفترین چیزِ دنیاست برام؛
این صوت خیلی خیلی قشنگِ برای من′!
-خلاصهکه گوش بدین و به روحتون آرامش بدین-
قبلا اینجوری بود که هرجا میرفتم یاد یه خاطره با یه نفر میفتادم و کلی یا ناراحت میشدم و دلم تنگ میشد یام خوشحال میشدم و حالم خوب میشد′!
ولی الان اینجوریه که هرجا میرم حسِ ادمیو دارم که اولین بارِ یجا میره؛
همینقدر گنگ؛
همینقدر آشفته؛
همینقدر بیحس و خنثی ..
*میگذرد ..
″مَرهَم′
نشستهام روبه رویت′!
محو در چشمانتمیشوم و تو با لبخندیزیباتر از حد تصور از قابِزیبایِ آرزو نگاهم میکنی؛
از من بعید نیست بدی که مرده را چه باک از مردگی؟
تو ولی زندگیمیکنی چرا که تو زندهای و این رسم است که زندهها برای مردهها فاتحه بخوانند؛
بخوان جانِ من؛ بخوان فاتحهام را ..
‹بسماللّه الرحمن الرحیم›
الحمدللّٰه ربالعالمین ..
و سوگند به او که مهربان ترینِ مهربانان است و سپاس که او مهربانترینِ مهربانان است(:
تو خیره به چشمانم در عکس با من حرف میزنی و من سراسیمه به دنبال چیزی میگردم که به تو ملحق شوم؛
چه بیهوده تورا جست و جو میکنم وقتی تو حی و حاضر در کنارم ایستادهای، یا شاید هم رو به رویم نشستهای و به حالِ زار و پریشانِ من دعا میکنی′!
من در کنارتو زندهمیشوم؛
مرا به زندگی کردن واقف کن ای زندهترین دلیلِ زندگی(:
و باز برایت میخوانم:
‹آرامِدلی؛ دفعِ غمی؛ مرهمِ دردی›
عزیزِجانم′!
#زینبِبهار
[ اندرهوای غمی که خدا بر دلم نشاند؛ گلستانِ پروانهها؛ ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ]
میم مالکیت روی کسی باید گذاشت که تو و حرفات براش مهم باشه؛
محبتهای یک طرفه و دوست داشتن های یه جانبه بدرد هیچکس نمیخوره و فقط باعث آشفتگیِ مطلقِ یه طرف میشه′!
https://harfeto.timefriend.net/16703386673052
مایل به سخن گفتن؛حرفی، فحشی، انتقاد یا پیشنهادی، درخواستی ..
منتظرم′!
-
https://eitaa.com/MahMan110/7927, خدایی خودت مینویسی؟
_خدایی خودم مینویسم
-میدونم که: وقتی کانالت رو مرور میکنی... حال خوب بهت دست میده! اما بعضی دوستات اگه کانالشون رو مرور کنن فقط غمهاشون زیادتر میشه، علت اینکه بعد یه مدت دیل میزنن همینه! چون سراسر حال بده! اگه درست گفتم بیا دلیلشو بشنو... این زیبایی اتصاله! یعنی هرچی متصل شدی و خدایی نوشتی، مشکلاتت، غصه هات، دردودل هات، همه تبدیل به خاطره قشنگ شده چون متصل شده! اما آنها چون به هیچ جا وصل نیستند، فقط نازیبایی هست که به قلمشون میاد... که حتی خودشون هم بعدا تحملشو ندارند... پس هرحال دیدی قشنگیت رو از دست دادی،،،،،،،،،،،،،،، اتصالت رو چک کن... (همون همیشگی)
_قشنگترین تعبیری که شنیدم:)
ممنونم از حس قشنگی که توی تک تک کلماتت بود′!
-تضاد عجیبی هست اینکه داری از شدت بغض و غم قالب تهی میکنی، ولی دست به قلم میشوی و حماسه و هنر خلق میکنی، اگر در حال فروپاشی هستی، پس این قدرت کلمات از کجاست؟ این شور قلم از چیست؟ بله درست است... انسان همه مانع و حجابش از خودش است و زمانیکه این خود فرو میریزد، (چیزی شبیه انقطاع!...) حق تجلی میکند و حماسه خلق میشود! هم درد شکستن میکشی و هم مثل پرنده بلند پرواز اوج میگیری! واقعا متنت عالی بود، انگار من رو هم با خودت کمی به پرواز درآوردی.. (هستی افتخار ما... زینبِ بهارِ ما...😅)
_مال خیلی وقت پیشه گمونم؛چقدر قشنگِ ولی، یه عالم حسِ خوب دریافت کردم′!
ممنونم(:
-میگویند نامت زینب است! اما چه کسی به خود اجازه داده تو را زینب نام نهد؟ و این ظلم را در حق تو کرده است؟ زینت پدر؟ همین؟ نه! من که این اجحاف را نمیپذیرم... تو زینت پدر نیستی! نه اینکه نباشی، بلکه فقط «منحصر به پدر» نیستی، عزیز! تو زینت مادر! زینت خواهر! برادر! دوست! همسایه! فامیل! همکلاسی! هم هیئتی! همشهری! هم وطن!... و زینت تمام زنان مومنات! زینت اسلام! زینت شیعه! و زینت ما دنبال کنندگان هستی... آره زینب جان... تو را نباید به به پدر محدود میکردند... اما چه میشود کرد که واژه گنجایش حقایق معانی را ندارد و از باب ناچاری و تبرک تو را منحصر به پدر کرده اند. زینَتُنا، زِینَنا، «زِینا»ی ما باشی و بمانی همیشه. شب بخیر
_شاید تنها زینتِ پدر خود حضرت زینب بودن؛که اینقدر تجلی بخش پدرشون بودن با تموم خصلت هاشون ..
ولی ممنونم که اینقدر قشنگ نوشتی؛اینقدر قشنگ حسِ خوب منتقل کردی؛اینقدر قشنگ تعبیر کردی:)
ممنونم′!
*لبخندم کش اومد