eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
532 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
موقع رفتن که می شد طاقت دوری نبود جسممان می رفت اما روحمان می ایستاد(:
از حساب ِعمر کم کردیم خود را، بعدِ ما ساعت آن کافه، یک شب در میان می ایستاد″
قانعش کردند باید رفت؛ با صدها دلیل باز با این حال می گفتم بمان، می ایستاد . .
«ساربان آهسته ران کارام جانم می رود» نه چرا آهسته؟ باید ساربان می ایستاد′!
باید از ما باز خوشبختی سفارش می گرفت ‹باید اصلا در همان کافه زمان می ایستاد(:›
•کاظمِ‌بهمنی !
خدایا سلول به سلول مارو فدای خودت کن′!
از خواب بیدار شدم ! نزدیک بین‌الطلوعین بود؛سایه‌‌ات را روی دیوار دیدم که آرام گام برمیداشتی تا کسی را بیدار نکنی، نور درستی نبود تا به خستگیِ چشمانت خیره شوم اما قدم هایت را که دیدم عمقِ خستگیت را حس کردم .. میخواستم از زیر پتو بیرون بیایم و بوسه‌ای بر پیشانی ات بزنم اما راستش دیدنِ منظره‌ی مهربانیت اینقدر قشنگ بود که دلم نیامد(:′ به بیرون رفتی و مشغول پوشیدن کفش هایت شدی . پرده‌های اتاق را کنار زدم و حالا از پشت پنجره خیره به دست های مردانه ات شدم؛ همین که کفش هایت را پوشیدی سرت را بالا آوردی و تا آمدم پنهان شوم چشمانت به مردمکِ چشم هایم گره خورد .. خندیدی و گفتی: ″سلام دخترِ من؛ بیدار شدی بابا؟ صبحت بخیر″ ناگهان لبخندم کش آمد و جواب سلامت را دادم′! بعد با صدای آرام گفتی: خداحافظ و من با تکان دادنِ دست‌هایم بدرقه ات کردم:) همین که در را بستی زیر لب زمزمه کردم: ′فَللّٰهُ خَیرٌ حافِظا وَ هُوَ اَرحَمُ الراحِمین′ و بعد پشت سرت فوت کردم′! چقدر به تو و خستگی‌هایِ پنهانی‌ات مدیونم و این را آن روز صبح بیشتر متوجهش شدم(:′ [ روزی‌از روز‌هایم؛ برایِ چروک‌های روی دستت‌بابا؛ ۳۰ آذر ۱۴۰۱ ]
شبِ‌غمِ‌شما‌نیز‌میگذرد ..
آقای‌امام‌رضا′! تصدقِ گنبدِ طلاییتون بشم؛ دلِ‌ما از دوری‌پودر شد(:′ دعوت نمیکنید‌؟
یه صلوات لطفاً میفرستید؟
اگر رنج کشیدنم راه رسیدن به تو را برایم هموار میکند؛ من از رنج هایم گله‌ای ندارم و با آغوش باز به استقبالشان میروم ..