حدی است هر بیداد را؛ این حد هجران تا کجا؟
👤خاقانی
#اللهمعجلالولیکالفرج
داشتم فکر میکردم به اینکه چطور میشود از روزمرگی ها نوشت؟
اصلا این انسان های فاخری که روزمره هایشان کتاب شده و امثال من و شما آنها را میخوانیم، مگر چه زندگیِ متنوعی دارند که ارزش کتاب شدن داشته؟
در همین فکر و خیال ها بودم و با مغزم سرِ این موضوع کلنجار میرفتم که از کانالِ راهراه کولر صدایی توجهم را به خودش جلب کرد .
گوش هایم را تیز کردم و چشم هایم را بستم تا بیشتر تمرکزم بر صدایی که میآید جمع شود .
بگذار ببینم، درست میشنوم؟
صدا، صدای باران بود که نم نم میبارید .
شمارا نمیدانم اما من وقتی باران می بارد حسِ نوشتنم گل میکند و کوچکترین اتفاقات هم در ذهنم جالب و ادبی میشوند .
به سمتِ طاقچهی پر کتابِ اتاق رفتم و سررسیدِ جلد پارهی مطلوبم را برداشتم، روی گلِ قالی نشستم و سعی کردم تمامِ حواسم را جمع به صدای ریزی که از کانالِ کولر میآمد بکنم بلکه بتوانم چیزی بنویسم .
جملهی اول را نوشتم؛
‹به نامِ او که باران در برابرِ عظمتش زمین میخورد›
همین که آمدم حرفهایم را ادامه بدهم،
یکلحظه حس کردم تمامِ مغزم تهی شده از کلمات و چون بچهای الکن هیچ واژهای را برای ادا کردن در بساط ندارم .
ترسیدم″
این اولین بار نبود که سرم پر میشد از هیچ′
خودکار را میانِ سر رسید گذاشتم و درِ سررسید را بستم .
به سمتِ پنجرهی اتاق رفتم و پردههارا کنار زدم؛
آمدم با انگشت هایم عرقِ جبینِ شیشه را پاک کنم اما دلم نیامد چیزی ننویسم′!
استادی میگفت:
هروقت چیزی را فراموش کردید ذکرِ یا حَي را بر زبان جاری کنید .
با انگشتِ اشاره ام میانِ طرحِ خستگیِ شیشه نوشتم:‹یاحَي› و بعد لبخندی کنارش گذاشتم(:′
کمی بعد باز سرم از کلمات پر شد
اینبار بجایِ دفتر سراغِ تلفنِ همراه آمدم و شروع کردم به تندُ تند تایپ کردنِ کلمات′!
نوشتم و نوشتم؛
و حالا به پایانِ این نوشته رسیدم′!
شبِ عجیبیست .
نمیدانم چرا امشب اینقدر هوایسرم مملو از هیچ′ است .
خدا بخیر کند؛
[ #زینبِبهار| حال و هوای بارانیِامشب؛ ۲۰ دی ۱۴۰۱ ]
ولی دیدنِتمومِ فیلم و عکسایی که برای تولدم ادیت زده شده و برام سالهای متوالی فرستاده شده؛
یکی از قشنگترین سوژههای گالریمه(((:′
اصلا میشه بوسیدشون گذاشتشون روی قلب؛
هنگامى كه عشقى بزرگ تر دل را بگيرد،
عشق هاى كوچك تر نردبان آن خواهند بود ..
👤 استادصفاییحائری .
قبلا برای تشخیص مرد های خوب، خوبا ریش داشتند اما الان از ده نفر نه تاشون ریش دارند . الان دیگه باید بگردیم ببینیم کدوم مرد ریشه داره؛ حالا چه با ریش و چه بیریش′!
بقول عموموسی توی اخراجی ها:
‹به ریش نیست؛ به ریشهاست(:′›
و اینروزا باید ریشهرودید نه ریش رو .
آرهخلاصه . .
یه پادکست از آریانفر پلی کردم؛
وَ این یه جملهاش که مدام میخوره به دیوارهی قلبم:
«تو تنها جایی که حالتو خوب میکنه بغلِ منِ′ :)»
چشماش خیلی درد میکرد .
یهو دستشو گذاشت روی قلبش و گفت:
«السلام علیک یا اباعبدالله»
پرسیدم:
چشمات درد میکنه سلام میدی؟
خندید گفت:
آخه من اینجوری دردام تسکین پیدا میکنه(:′.
-عزیزمحسین .