هزاران تک مصراع دارم که قراره یروزی ادامشونو بگم؛
ولی همچنان هر شب هزار تا تک مثرا به اون هزارانتا اضافه میشه ..
آخرشم میترسم نشه هرکدوم از اینارو یه شعر کامل کنم؛
واقعا نیازمندِ اینم از تمومِ آدم هایی که با وجودشون دپرس میشم فاصله بگیرم؛
بینهایت فاصله ..
اونقدر زیاد که نتونن نزدیکم بشن .
هرچی بیشتر شخصیت بعضی آدم هارو میبینم و راجبشون میخونم؛
بیشتر شیفتهی ابعاد وجودیشون میشم و
بیشتر میخوام شبیهشون بشم .
و این خیلی قشنگِ :)″