eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
533 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
*رفیق″ به تو دل خوش میکنم؛ که تویی بهترین رفیقِ من . چیست رفاقت جز همین تماس های ناگهانی و در زدن های بی خبر؟ رفیق که باشی، خاطرات می‌شوند نوشیدنیِ مطلوبت و دلتنگی چاشنیِ تمامِ غذاهایت . آدم رفیق که می‌شود، منی برایش نمی‌ماند . اصلا رفاقت یعنی همین انقطاع‌ها از رذایل و زشتی‌ها . رفیق اگر رفیق باشد متصلت میکند به عاقبت بخیری، به راه نیک، به سوی ابدیت(:′ رفاقت وقتی رفاقت می‌شود که چاشنیِ خوشی‌های دنیا، برای دونفر میشود -وصال- وقتی دو رفیق عطش وصال وجودشان را فرا گرفت عاقبت بخیر میشوند؛ و اینجاست که تازه رفاقتشان آغاز می‌شود (:′ چه خوش است رفاقتی که عطرش بوی خدا بدهد .
رفت″ این روزا خیلی عجیب شدم . مدام درحال صحبت کردن با خودمم، همینطور تورو مجسم میکنم جلوی چشمام . بعد به روزی فکر میکنم که قراره از دستت بدم یا بهتره بگم به روزی فکر میکنم که قراره تورو از من بگیرن؛ یهو بهم میریزم و شروع می‌کنم به گریه کردن′! میدونی چیه؟ آدما وقتی میفهمن که قراره یکیو از دست بدن بیشتر نگرانِ اون طرف میشن و من چقدر نگرانِ اینم که روز رفتنت برسه و من نتونم بغلت کنم؛ نتونم حرفامو بهت بزنم؛ نتونم یه دل سیر باهات بخندم و خوش بگذرونم؛ نتونم بهت بفهمونم چقدر دوست داشتمو و پنهانش کردم(:′ همیشه نگرانِ رفتنِ تو ام؛ اونقدری بهت وابسته‌ام که وقتی یکی راجب رفتن تو باهام حرف میزنه، دلم میخواد کر باشم و صدایی نشنوم . من نمیتونم به رفتنت فکر کنم چون دوست دارم همیشه پیش خودم باشی؛ حالا راستشو بگو′! اگه همه‌ی اینارو چشم تو چشم بهت بگم قول میدی نری:)؟ منکه فکر نمیکنم .
بهشت″ همین‌که اذان و گفتن بی‌بی جا نمازشو پهن کرد و با صدای خوشگل و خراشیدش گفت: ننه؛ قربونت برم پاشو حالا که خدا داره صدات میکنه زود جوابشو بده .. سرمو از کتاب بیرون آوردم و گفتم: باشه بی‌بی جون الساعه اجرا میشه حرفاتون . وضو گرفتم و کنار بی‌بی خانم وایسادم به نماز خوندن؛ بعد از نماز بی‌بی نگاهم کرد و بعد از قربون صدقه رفتن های زیر زبونیش گفت: ننه؛ نماز میخونی برای چی؟ خندیدم و با شوخی گفتم: تا راه بهشتو گم نکنم′!! اخماشو کرد تو هم و گفت: بنده‌ی بی معرفت نباش قربونت برم؛ نماز نخون برای بهشت نماز بخون برای خود خدا(:′ وقتی برای خدا نماز بخونی هم این دنیات بهشت میشه هم اون دنیا میری بهشت . عادت کن برا خود خدا نماز بخونی، بهشت پر شده از کسایی که به فکر راحتی خودشون بودن و کار خوب انجام دادن، تو بهشتتو با خود خدا معامله کن نه وعده‌های خدا(:′
امام زمان″ از شما نوشتن مقدمه نمی‌خواهد چرا که شما مقدمید بر هر مقدمه‌ای ای مقدم روزگار′! وعده‌ی خوشِ پنهانِ‌ما؛ ببخشید که هرسال تنها یک روز برایتان آش میپزیم و دیگ روشن می‌کنیم . ببخشید اگر آنگونه که باید باشیم، برایتان نیستیم . تنهای غریبِ ما؛ ببخشید که شما آمدید ولی ما نشناختیمتان(: ما در میان اینهمه مردن شمارا برای زندگی میخواهیم؛ بیایید زنده کنید مارا قبل از آنکه بمیریم و زندگی نکرده باشیم(:′
تنهایی💔″ دلم میخواد یجایی باشم که فقط مال خودم باشی . یجایی که تنهایی تا خود صبح باهات حرف بزنم و کسی بابت پرحرفیم سرزنشم نکنه؛ دوسدارم اگه قراره تنهاام باشم، باتو تنها باشم؛ چون تو با همه برای من فرق داری:) تو اگه منو تنها هم کنی، باز مراقبمی؛ تو تنهایی ولی هیچ وقت نمیذاری کسی منو تنها کنه چون خودتو به من دادی .. خدای مهربونِ من؛ من از تو بیش از اعمالم می‌خوام و خودت خوب میدونی که من هیچی ندارم که ارزشمند باشه . اگه قراره یروز منو رها کنی، همون چه بهتر که نباشم نمونم نبینم بمیرم اصلا .. من به نمایندگی از همه‌ی بنده هات اومدم بگم ما بنده ها تحمل تنهایی نداریم؛ تنهامون نذار حتی برای صدم ثانیه‌ای(:′
برای شفای یه مریض؛ میشه نفری یه سوره حمد قرائت کنید؟ اجرتون با امامِ هادی(:′
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
(۱) سفرمان بند شده بود به بودنش. همه‌ی در‌های رفتن قفل شده بود و اگر نبودش علناً ما باید می‌نشستیم و می‌دیدیم و می‌خوردیم حسرت و می‌کشیدیم آه نم‌ناک. تنش زخمی بود و رویش ریز و بعضی جاهایش کشیده خراش داشت. لاستیکی کفش‌هایش هم سابیده بود ‌و یک لایه‌ی نازک از آن مانده بود. اما به قول پدرم درونش و ذاتش خوب است؛ یعنی اینکه موتوری‌اش سالم است و سرحال. ظاهرش را باید می‌بردیم سلمونی و بعد دم یک بوتیک لباس نو و مُد تنش می‌کردیم. با تمام این اوصاف، دم معرفت‌ش گرم که با تمام خستگی‌هایش از این همه سال دویدن ما را سوار کرد و رساند به زائرین اربعین. برکت و نور این مسیر نه تنها به قلب و زندگی ما تابید بلکه با بنزین پراید هم ترکیب شد و در رگ‌هایش جاری شد و بعد از آن سفر یک پایش اصفهان بود یک پایش قم و دائم در مسیر زیارت. اما گویا پراید هم مثل ما جنون افتاده است در موتورش. درد عشق دارد و زود به زود دلتنگ می‌شود و لابد الان هم تاب و توان فراقش به ته پیاله رسیده است که باز ما را سوار کرده و انداخته است توی راه کرب‌وبلا ... *نیمه‌های شب. چهارشنبه ۱:۱۵ بامداد. ۵ بهمن ۱۴۰۱. نزدیک به اولین شب جمعه‌ی ماه رجب.
دست‌‌های کوچک فاطمه‌ام″ به چشمانت زل میزنم؛ صدای نفس کشیدن های مکرر و بدون وقفه ات را لمس می‌کنم و لبخندی چونان سیب گفتن های هنگام عکاسی میزنم . گوشم را روی قفسه‌ی سینه‌ات می‌گذارم و با تپش های قلبِ کوچکت آرام می‌شوم . بوی بهشت میدهی و این برایم حکمِ زندگی دارد؛ دست هایت را میگیرم و روی چشمانم میگذارم . حالا دست‌هایت تمام چشمم را میپوشاند . انگشت های کشیده و دوستداشتنی‌ات را نوازش میکنم و تو با همان دست های کوچک انگشت سبابه ام را میگیری و آنچنان میفشاری که انگار ترسِ از دست دادنم را داری′! دوماه است که تو را دارم، دوماه است که بوی بهشت را برایم سوغاتی آورده ای، دوماه است که تمامِ جهانم شده دست های کوچک تو؛ حالا دوماه است که تو تمامِ من شده‌ای . تو مرا یاد فطرتم می‌اندازی، چه بزرگ دوست دارمت فاطمه‌ی کوچک من(:′
ماه‍(: قرصِ خورشیدگونه ات؛ تمامِ مردمکِ چشم‌هایم را پر میکند و من خیره به روی مهتابی‌ات خود را فراموش میکنم . تو در آسمان و من در زمین، و به همین فاصله‌ای که میانمان است تشنه‌ام برای دیدارت . هرچیز کوچکی مرا یاد تو می‌اندازد . هرخاطره‌ای تورا در من زنده میکند . هر لبخندی هلالِ رخ تو را برایم تجسم میکند . زیبایی، چه باشی در شب چهارده، و چه نباشی در شب بیست و هشتم′! کامل باشی، نیمه باشه، هلال باشی؛ تو زیبایی در هر شکل و شمایلی . تو ماهی . برای رسیدن به تو می‌دانم که آخر روزی قد میکشم .
تلاش″ اینک رو به روی آینه نگاهت میکنم . به مردمک عسلیِ چشمانت زل میزنم؛ لبخندی سرشار از رضایت مهمانِ لب هایم میشود و در دل همینطور قربان صدقه‌ات میروم . چه حسِ خوبی دارد وقتی تو را در آینه میبینم و بیاد می‌آورم تمامِ روزهایی را که همراهم بودی و پا به پایم جنگیدی . از سختی ها، از گریه ها، از تنهایی ها، از غم ها و غصه ها و از تمامِ روز ها گذشتیم و امروز در مقابلم ایستاده‌ای و با لبخندت تمامِ دردهایم را تسکین می‌بخشی′! این تو بودی که به من یاد دادی ادامه دادن را؛ خسته نشدن را؛ خسته نبودن را؛ خسته نماندن را؛ جنگیدن را و رسیدن را(:′
بغل″ آنهایی که مهربانند، آغوشِ امنی دارند . درست مثلِ تو که جدای از همه‌ات، آغوشت چون پناهگاه امن است در آشوب جنگ و توپ و تانک . غم‌هایم تمام می‌شوند با تورا به آغوش کشیدن؛ به خیال من، آنهایی که آغوش امنی دارند بهشت های زمینند . مثل تو که بهشتِ آرامش منی؛ همانقدر زیبا همانقدر مهربان همانقدر دست نیافتنی . مادر میگوید: آغوش درمانِ تنهایی های ممتد است؛ و تو چه خوب درمانِ درد تنهایی های منی .