eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
532 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
10.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بغض؛مظلومیت؛غربت؛تنهایی؛مادر؛حسرت؛حسرت؛حسرت؛اشک؛آه‍ (:′
و از شب بگو که مبتلایانش بسیارند؛ بسیار ..
خدایا میزان جود و بخشش تو، آرزویم را گسترش داده و عفو و گذشت بر اعمال بد من برتری دارد(:🌿′
-مناجات‌شعبانیه
از لحاظ روحی نیاز دارم الان دوکوهه باشم و نظاره گر به سرسبزی فضای اردوگاه:)′؛
- همچو بوی گل که در آغوش گل از گل جداست هم برون در عالمی ،هم در کنار علمی✨ _ زیبا(:′
- امشب به فکرم افتاد که اگه تو خدای ناکرده مُردی... در مراسم خاکسپاری تو چقدر خواهم گریست؟... زیاد بود... _ مرگ گریه داره از جنس غم و اندوه؛ شهادت ولی گریه‌اش از جنس سرور و آرامشه؛ خدانکنه بمیرم؛ الهی شهید بشم(:′
میگم که نمازتون تلخ نشه ! منم دعا کنید؛ لطفاً🌿..
-🌿؛ کسی کشته مرده‌ی تماس یا پیام کسی نیست ولی محبت کردن رو از هم دریغ نکنید ..
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
-
•تو آن پناهی که هیچ‌کجا؛ همانندش را نیافتم• قسمت چهارم: کوله‌بارِ حرف هایم «روایت شده به تاریخِ ۱ اسفند ماه» سه روزی است مهمانتان هستم و هنوز در حیرتِ دیدار به‌سر می‌برم. در این سه چون طفل تازه به دنیا آمده‌ای بودم که جز آغوش مادر هیچ نمی‌خواهد . شما این سه روز همه‌ی کس و کارم بودید و من منتظر فرصتی بودم تا کمی با شما خلوت کنم و کوله‌بار حرف هایم را در برابر شما زمین بگذارم . نیمه های شب به شوق دیدنتان از خواب بیدار می‌شوم و با ذوقی غیر قابل وصف لباس میپوشم تا به زیارتتان بیایم؛ به حرم میرسم و خود را در صف نمازگزاران جا می‌دهم؛ یکی از قشنگ ترین نماز صبح‌های عمرم را می‌خوانم و کمی در صف نماز مشغول تماشای زائرانتان می‌شوم . اینجا همه از دنیا جدا شده و هرکس به گونه‌ای به شما متصل است′ اینجا هیچکس حواسش به خودش نیست و هرچه که هست فقط شمایید(: چقدر زائران شما قشنگ‌اند بابا رضا؛ چقدر شوق دیدار شما در چهره‌ی همه نمایان‌ است . ″و شمایید تمامِ کس و کارِ بی‌کسان″‌! به صحن می‌آیم و در حجره‌‌ای روبه گنبد می‌نشینم . دفتر و قلم را از کیف در می‌آورم و به رسم عادت روی کاغذ تمام حرف هایم را برایتان می‌نویسم .. بعد از اتمام هر سطر کمی زل می‌زنم به گنبد و اشک های روی گونه‌ام را پاک می‌کنم . نمیدانم چه میخواهند از جانم این اشک‌ها؟ اما حس میکنم اینکه شما را دیده اند بهانه گیری می‌کنند و می‌خواهند کمی شما شنوای رنج هایشان باشید . در همین فکر ها هستم که صوتِ دعای عهد تمامِ صحن را پر کرده و قلبم را تسخیر می‌کند′! زیر لب زمزمه می‌کنم: یا حيً قَبلَ کُلِ حَي وَ یا حيً بَعدَ کُلِ حَي؛ ای که زنده‌ای قبل از هر زنده‌ای و زنده‌ای بعد از هر زنده‌ای(:′ آری تو همانی که همیشه زنده‌ای و زندگی می‌بخشی به همچون منِ مرده‌ای که بودنم با نبودن تفاوتی ندارد . نمی‌دانم چه بگویم حالا که در مقابلتان نشسته‌ام . اصلاً نمی‌دانم در این زمان‌ها چه می‌گویند؟ حالا فقط می‌خواهم نگاهتان کنم و شما تمام حرف هایم را از چشمان خسته‌ام ناگفته بخوانید:)) خسته ام به اندازه‌ی تمامِ روز هایی که دور از شما گذشت و دلتنگ حرمتان بودم″ دعا تمام می‌شود، در این چند دقیقه نمی‌دانم چه شد اما انگار روحم از جسم جدا شده و در اطراف گنبد همراه کبوتر های خوشبختِ حرمتان، درحال پرواز کردن است . حالا سبک تر از هرلحظه ای هستم چون کاهی سبک‌بار و چون کوهی سنگین سراسر از بدی .. به جوادتان و جود و کرمتان بر من ببخشید خطاهایم را؛ آقای امام رضا .. از جا بر می‌خیزم و به سمتِ محل اسکان حرکت می‌کنم، نمیدانم چه شد!! اما انگار این من، منِ خودم نیست؛ منی است که شما به من تحویلش دادید(:♥️′ [ | کوتاه روایتی از معجزه‌ای که برایم رخ داد؛ صرفاً جهت مرور خاطرات؛ ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ ]
ممنون میشم این دو دقیقه رو گوش کنید . خدمت شما🌿؛ https://eitaa.com/joinchat/3223060824C93a2d0eb1b
وقتی یه نفر باهاتون شوخی میکنه؛ لطفاً بی جنبه بودنتون رو با داد و کوچیک کردن شخصیت طرفتون نشون ندین .. میتونید در یک جمله خیلی آروم بگین که جنبه ندارید و تمام .