‹♥️.💜›
یکسال سیصد و شصت و پنج روزه؛ ولی نه برای اونایی که یه آدم توی زندگیشونه که باهاش کلی خاطره دارن..
یکی از اون آدما منم، شاید یکیش هم تویی.
ما جزو همون آدمایی هستیم که یه روزایی برامون خودش به اندازه یک سال حال خوب داره و یروزاییم اینقدر غم داشت و طولانی بود که به اندازه ده سال بزرگ ترمون کرد.
سن عدده و ما خیلی بیشتر از عدد سنمون باهم تجربه کردیم خیلی چیزارو؛
مثلا همون روزایی که آوارهی کوچه و خیابون میشدیم و مقصدی پیدا نمیکردیم که بریم اونجا ..
یا همهی وقتایی که شب تا صبح از رنجِ غم بیدار بودیم و چنگ میزدیم به هر اتفاقی تا حالمون خوب بشه ..
میبینی؟
همیشه بین دو نفر باید یکی باشه که من هاشون رو ما کنه .
اون کسی که من و ما کرد تو بودی دختر؛
و امروز از همون روز هاییِ که یه بیست و چهار ساعتش معادل ۳۶۵ روزِ و یکسال به عمرِت اضافه میکنه:)′
حالا خیلی وقته که دیگه اسم ‹مَن› که میاد وسط، فقط به خودم فکر نمیکنم و اونی که اول میاد مهمونِ فکرم میشه تویی ..
یک سال بزرگتر؛
یک سال عمیق تر؛
یک سال با تجربه تر؛
یک سال نزدیکتر به رنج؛
و یک سال عزیز تر شدی برای ‹مَن›.
کل سال مالِ ماست؛
ولی امروز فقط مالِ توئه.
‹تولدت مبارك دخترِ دیوانهی من:)›
#مٰاهمَنْ