یا مَن يَعْلَمُ ضَمِيرَ الصَّامِتِينَ؛
ای خدایی که از حالِ دلِ منِ ساکت،
خبر داری.
منو ببخش !
_____
﷽
_____
وقتی قدرت قلم ضعیف شود،
انگار که نویسنده را پای چوبهی دار برده باشند، همانطور بیتاب و مضطر است.
و من مدت هاست بر کرسی اعدام ایستاده ام و ذره ذره با غم آب شدن قلمم، دست و پنجه نرم میکنم!
از یک جایی به بعد برایم مهم نبود چه مینویسم، فقط میخواستم بنویسم.
گاهی آن قدر واژه های غیر ادبی و مسخره روی کاغذ پیاده میکردم، که ناگهان در وسط نوشتن، خشم تمامم را احاطه میکرد و کاغذ هایی که با هزاران واژه مزین شده بودند، بین دستانم ریز ریز میگشتند !
میخواستم از خود گله کنم. تمام زمین و آسمان را به هم بدوزم، اما حیف که قدرتِ خشم من″ آنقدر زیاد بود که از ایستادن در مقابلش هراس داشتم.
حالا در نقطهی صفر مرزی ایستاده ام. نمیدانم چه مینویسم و نوشته هایم در چه حال و روزی به سر میبرند.
چقدر در این نقطه ایستاده ام و از این بابت بسیار خسته ام.
به دنبال پناهگاهی برای استراحت میگردم.
از اینهمه تشویش،
به جایی باید پناه برد،
کمی سامان گرفت،
و دوباره آغاز کرد داستانِ قلم زدن هارا ..
[ #زینبِبهار| نمیدانم نوشت؛ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲ ]
هدایت شده از محبین
یه وقتایی ، بلد بودنِ آدما
از دوست داشتنشون قشنگتره...
@ir_mohebin
بابای زندانی آقای امام رضا؛
دستی بکش به روحمون !
از این زندان تن نجاتمون بده :)🖤