eitaa logo
محله ی امین آباد🇮🇷
101 دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
12هزار ویدیو
293 فایل
همه باهم برای بیداری اسلامی تاظهور... بروز ترین اخبار روشنگری را دراین کانال جستجو کنید... ادمین ا: 👇🏻👇🏻👇🏻 @Negar_1391 ادمین۲:👇🏻👇🏻👇🏻 @Bahman9
مشاهده در ایتا
دانلود
❄️💙❄️💙❄️💙❄️💙 💙❄️💙❄️💙❄️ ❄️💙❄️💙 💙❄️ ❄️ 💫﷽💫 💥 *دختر بسیجی* _چیزیم نبود طبق معمول خواستم حال دختره رو ب گیرم که او حال من رو گرفت. _ولی این دختر بیچار ه که حال نداشت راه بره! لحنش رو بد جنسانه کرد و ادامه داد: آراد راستش رو بگو چه بلایی سر بیچار ه آوردی ؟ _خفه بابا! من حتی بهش دستم نزدم. ببین پرهام من نمی تونم ببینم این دختره تو شرکت راه میره و برا ی خودش جولون می ده خودت یه جور ی بیرونش کن. _باشه داداش به وقتش کار ی میکنم با گریه بزاره و بره تو فقط صبر کن و ببین! من از تو بیشتر دلم می خواد اینجا نباشه! _هر کار که می خوا ی بکنی، بکن فقط زودتر! _باشه حالا کجا هستی ؟ نمی خوای برگر دی؟ _نه! دیگه نمیا م شرکت. _راستی! امشب دور همی خو نه ی منه، میای؟ _حتما میام. _پس می بینمت فعلا خداحافظ بدون اینکه خداحافظی کنم تماس رو قطع کردم و گو شی رو رو ی داشبورد انداختم. دستام رو پشت گردنم قالب کردم و همراه با تکیه دادن به پشت ی صندلی ماشین چشمام رو بستم. تو ی اون اوضاع و احوال، مهمونی تنها چیزی بود که آرومم می کرد. با یه اس ام اس خبر مهمونی رو به سایه دادم و ازش خواستم حتما خودش رو به مهمونی برسونه. *لیوا ن پر از مایع بی رنگ رو از روی میز برداشتم و روی مبل لم دادم. من اولین کس ی بودم که خودم رو به خونه ی پرهام رسونده بودم و تنها دلیلش هم فرار از فکر آرام و چشمای نگرانش بود. پرهام روبه روم نشست و با کنایه گفت:هنوز مهمون ی شروع نشده تو شروع کر دی؟ مثل اینکه این آرام بد جور ناآرامت کرده. اخمام رو تو ی هم کشیدم و گفتم: انقدر چرت و پرت نگو اصلا حوصله ندارم. ِ پرهام دیگه حرف ی نزد وبا لبخنِدِمعنی دار جا خوش کرده گوشه ی لبش از جاش برخواست و به پیشوا ز دختر و پسرایی که تازه وارد خونه شده بودن رفت. ⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸⭐️🌸 🌸⭐️ 💙 ❄️💙 💙❄️💙❄️ ❄️💙❄️💙❄️💙 💙❄️💙❄️💙❄️💙❄️
جایِ تو خالیست :)🙃💔
این عشق . . :)
مایل‌به‌شعرِ‌سعدی؟🌱
رفتُ‌غزلَم‌چشم‌به‌راهش‌نگران‌شد ،، دلشوره‌ما‌بود ؛ دل‌آرام‌جهان‌شد .
دراولِ‌آسایش‌ما‌سقف‌فرو‌ریخت .‌‌. هنگام‌ثمر‌دادن‌مابود؛خزان‌شد ..
زخمی‌به‌گلِ‌‌کهنه‌ما‌کاشت‌خداوند‌ ، اینجا‌که‌رسیدیم‌‌همان‌زخم‌دوا‌شد🌱 ..
باماکه‌نمک‌گیرغزل‌بودچنین‌کرد ؛ باخلق‌ندانیم‌چه‌هاکردوچنان‌شد ..
آنگاه‌همان‌زخم‌همان‌کوره‌کوچك ، شد‌قله‌یِ‌یک‌آه‌ مسیرفوران‌شد ..
ماحسرتُ‌ودلتنگی‌ُوتنهاییِ‌عشقیم ،، یعقوب‌پسردید؛ زلیخاکه‌جوان‌شد ..
رفتُ‌همه‌یِ‌دلخوشیَم‌این‌چمدان‌شد ،، باهرکه‌نوشتیم‌چه‌هاکرد‌به‌ما ..
گفت:مصداقِ‌همان‌وای‌به‌حال‌دگران‌شد🌱 ..