eitaa logo
- ماھ‌ِحرم‌ .
1.5هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
2 فایل
أفتقد زيارتك يا سيدي ؛ خذني إلى الضريح لأعبدك أريدك أن تعلم أنني أريد المحال . - @Information_00 - صلوات بفرست مومن . کپی به هیچ‌عنوان رضایت نداریم !
مشاهده در ایتا
دانلود
🌐"خاطرا‌ت‌طنزجبهہ"🙃 یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید... دستہ بود شب برایش جشن پتو گرفتند...💞 حسابے کتکش زدند🤕 من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش دهم،😌 خودم هم زیر پتو رفتم تا شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕 سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے آن جشن پتو ، نیم‌ساعت⏰ قبل از وقت صبح📿، گفت... همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄 بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچہ‌ها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت: اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔 گفتند : ما خواندیم..!✋🏻 گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳 گفتند : سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من برایِ شب📿 اذان گفتم نہ نماز صبح😂😂😂
عاشقانه های شهدا....✍️❣️ یک بار که مجروح شده بودی😔 گفتم: «دیگه نباید بری!» گفتی:«مثل زنان کوفی نباش!»😕 گفتم:«تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی محشور بشم، تو اصلا اذیت نشو و فقط نرو!»😏 گفتی:«باشه نمی رم!»😐 بعد از ناهار گفتم:«منو می بری؟»😌 _کجا؟؟😯 _کهنز😶 _چه خبره؟؟😁 _هیئته.🙃 _هیئت نباید بری!😠 _چرا؟؟🙄 _مگه نگفتی من سوریه نرم. من سوریه نمی رم ، اسم تو هم سمیه نیست، اسم جدیدت آزیتاست.اسم منم دیگه مصطفی نیست، کوروشه . اسم فاطمه رو هم عوض می کنیم .💔 هیئت و مسجدم نمی ریم و فقط توی خونه نماز می خونیم ، تو هم با زنان کوفی محشور می شی!😊 _اصلا نگران نباش . هیئتم نمی ریم!😒 بعد از ظهر نرفتم .شب که شد ، دیدم نمی شود هیئت نرفت .😅 گفتم:«پاشو بریم هیئت !»😓 _قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم!😉 _چرا اینجوری می کنی آقا مصطفی؟😢 _قبول می کنی من سوریه برم و تو اسمت سمیه باشه و اسم من مصطفی و اسم دخترم فاطمه و اسم پسرم محمد علی؟ در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم می ری!😊 _من رو با هیئت تهدید می کنی؟🤔 _بله یا رومی روم ، یا زنگی زنگ.😑 _کمی فکر کردم و گفتم :«قبول!اسم تو مصطفاست.»💜💙💚💛❤️💘 برشی از کتاب اسم تو مصطفاست به روایت همسر شهید صدرزاده...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلنگر ✨ هوای آدم‌های "خوش خنده‌ی" زندگیتان را داشته باشید اینها خنده‌شان با تلنگر‍‍ی می‌شکَند
کمی تأمل... از روی ظاهر قضاوت نکنید...
بسم‌رب‌المهدۍ«عج»••••♥️✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😂🤣 در به در دنبال آبــــ💧 مےگشتيم جايى كه بوديم آشنا نبود، وارد نبوديم تشنگى فشار آورده بود😓 «بچه ها بيايين ببينين😍... اون چيه؟» يك تانكر بود😳 هجوم برديم طرفش🚶‍♂️ اما معلوم نبود چى توشه🤷🏻‍♂️ روى يه اسكله نفتى هر چيزى مى تونست باشه😞 گفتم: « كنار... كنار... بذارين اول من يه كم بچشم☝️ اگه آب بود شما بخورين» با احتياط شيرش رو باز كردم ، آب بود😍 به روى خودم نياوردم🤭 یه دلِ سير آب خوردم بعد دستم رو گذاشتم روى دلم نيم خيز پا شدم اومدم اين طرف🤭 بچه ها با تعجب😳 و نگرانى نگام مى كردن پرسيدند «چى شد؟...»🙁 هيچى نگفتم دور كه شدم، گفتم «آره... آبه... شما هم بخورين...» يك چيزى از كنار گوشم👂 رد شد خورد به ديوار پوتين بود...😂
•|😍❤️|• ز گهواره تا گور چادری هستم بدجووور❤️✌🏻
•|😭|• ♥️ ۱۱۱۳ سالی هست که ما منتظرش نیستیم؛ و او منتظر ماست😞🙁