[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
سلام خدمت همگی🌿 ادمین رمان هستم(: من رو با #خادم_زهرا بشناسید🌱
#رمان
#پارت_اول
#تمامِ_من
حوصلم سر رفته بود رفتم تو حیاط پیش مامان ،داشت حیاط رو میشست
_مامان خانم کمکمیخوای
_مگه تو کمک کردن هم بلدی؟
_عه مامان!
(مامان با خنده گفت)_چیه مگه دروغ میگم!؟
خواستم جواب مامانو بدم که یکی تند تند زد به در حیاط
_بله بله اومدم
رفتمدرو باز کردم که دیدم درسا دم دره
_دختر تو نمیتونی مثل آدم زنگ درو بزنی
_خوشم نمیاد.مشکلیه؟
_اره همش مشکله،حالا بگو چه مرگته؟
_هیچی بابا،یه همسایه جدید برامون اومده دو تا دختر داره
_خب به من چه؟
_همین دیگه مامانش بهم گفت که دخترام تنهان بیاین با هم آشنا شین
_ولم کن بابا حوصله ندارم من تو رو به زور تحمل میکنم حالا برم با اونا آشنا شم،عمرا
_خیلی بد جنسی اصن باهات قهرم
_باش بابا شوخی کردم صبر کن برم لباسامو عوض کنم الان میام
_زود اومدی هااا
رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم و روسریمو سرم کردم و جلو آینه یه نگاهی به خودم کردم تعریف از خود نباشه ولی خیلی خوشگلم
راستی یادم رفت که خودمو معرفی کنم
اسم من مهساعه و ۱۷ سالمه کلاس دهم انسانی هستم چون نیمه دوم سال به دنیا اومدم یک سال دیرتر مدرسه رفتم
درسا بهترین دوست منه
۷ ساله با هم رفیقیم ولی تو این ۷ سال ۳ سالشو با هم قهر بودیم
من دختر مذهبی هستم و عاشق ائمه اطهارم
کل فضای اتاقم پر شده از پوستر های مسجد جمکران و حرم آقا امام رضا
از اتاق رفتم بیرون و به مامانمگفتم که:
_مامانی من با درسا میرم بیرون
_کجا؟
_بیرون
_کجای بیرون؟
خندیدم و گفتم :تو کوچه پیش اون دو تا دختری که تازه خونشون اومده
_باش برو
رفتم دم در که درسا نشسته بود و گفت
_عجله نمیکردی خانم
_نه بابا عجله چرا
_عه دختر یک ساعته منو کاشتی اینجا بدو بریم اه
_باش بابا بریم
درو خونه رو بستم و رفتیم خونه اون دو تا دختر دقیقا دیوار به دیوار خونه ما بود
رفتم و در زدم مامانشون اوند درو باز کرد
_سلام خاله،ببخشید مثل اینکه شما گقته بودین
درسا پرید وسط حرفم و گفت
دختراتون هستن؟
_اره عزیزم صبر کنین الان صداشون میکنم
دم در وایسادیم و تقریبا ۵ دقیقه ای طول کشید که اون دو تا دختر اومدن بیرون
رمان بر اساس واقیعت هست✅
ﻧﻭﻳﺳﻧﺩﻫ :ﺧﺍﺩﻣ ﺯﻫﺭﺍ
ﻛﭘﻳ ﺣﺭﺍﻣ❌
[@Mahfel_Rahaiea]
014-Haj.j-ghaffarian-www.Ziaossalehin.ir-sahebe-sal.mp3
7.95M
دارم میچینم سفره هفت سین اما..
فکر توام که تو صحرا خیمه زدی آقا..!
🌼🌱
[@Mahfel_Rahaiea]
نماز حضرت زهرا هنگام تحویل سال
سلام علیکم
🌸🌷🌸🌷
️مومنین زرنگ باشید از حضرت زهرا سلام الله علیها عیدی بگیرید..
یکی از علمای قم میفرمودند : اگر لحظه تحویل سال 2رکعت نماز ساده یا نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها ) خوانده شود (بطوریکه در لحظه تحویل در نماز باشیم ) آن سال ؛به عنایت حضرت( علیها السلام) سالی عجیب خواهد بود ازنظر رزقهای معنوی و مادی ..🌹️
نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها) دو رکعت است :رکعت اول یک حمد وصدمرتبه سوره قدر ورکعت دوم یک حمد وصد مرتبه سوره توحید بعداز نماز دعای کوچکی دارد که در مفاتیح الجنان در قسمت اعمال روز جمعه این نماز و دعا آمده است
تقریبا نیم ساعت طول میکشد ده دقیقه مانده به تحویل سال شروع شود که در لحظه تحویل درنماز باشید ؛ نشسته هم میشود خواند
شما هم این نماز را به دوستان و آشنایان خود سفارش کنید وبعنوان عیدی معنوی بدهید
ان شاء الله عیدی همه ما️ فرج امام زمان️ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دعای حضرت زهرا (سلام الله علیها)🕊
🌹لطفا به گروه های دیگر بفرستید🌹️ اجرکم عندالله
[@Mahfel_Rahaiea]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سین مثل سرور که تویی:)"...
#عید_نوروز|#لحظه_طلایی
[@Mahfel_Rahaiea]
حول حالنا علی حال شهدا:)
ان شاءالله امسال بشه سال شهادت طالبان شهادت...
التماس دعای فرج لحظه تحویل سال
ادمین های این کانال رو هم از دعای خیرتون بهرمند کنید🌿
ان شاءالله سالی پر از برکت داشته باشید..🌱
[@Mahfel_Rahaiea]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ساعات باقیمانده سال چه کنیم؟
🎤آقامجتبی #تهرانی
@Mahfel_Rahaiea
Nowruz-KhosrowShakibai.mp3
960.7K
کاش امسال سال ظهورت باشد آقا :) ❤️
نوروزتان مبارک ...
🍃🌺ازامام صادق علیهالسلام روایت شده:
هرکه چهل روز صبح این دعای عهد را بخواند، از یاوران قائم باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت از دنیا برود، خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و خداوند متعال برای هر کلمه از این دعا که می خواند هزار حسنه به او کرامت فرماید و هزار گناه از او محو سازد🕊
*﷽*
اللّٰهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالزَّبُورِ ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَالْأَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلِينَ اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَمُلْكِكَ الْقَدِيمِ ، يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ ، أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاواتُ وَالْأَرَضُونَ ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ ، يَا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ ، وَيَا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ ، وَيَا حَيّاً حِينَ لَاحَيَّ ، يَا مُحْيِيَ الْمَوْتىٰ ، وَمُمِيتَ الْأَحْياءِ ، يَا حَيُّ لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ
اللّٰهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِ وَعَلَىٰ آبائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ فِي مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها ، سَهْلِها وَجَبَلِها ، وَبَرِّها وَبَحْرِها ، وَعَنِّي وَعَنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللّٰهِ ، وَمِدادَ كَلِماتِهِ ، وَمَا أَحْصاهُ عِلْمُهُ ، وَأَحاطَ بِهِ كِتابُهُ
اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً ، اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ ، وَالذَّابِّينَ عَنْهُ ، والْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوَائِجِهِ ، وَالْمُمْتَثِلِينَ لِأَوامِرِهِ ، وَالْمُحامِينَ عَنْهُ ، وَالسَّابِقِينَ إِلىٰ إِرادَتِهِ ، وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَىٰ عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِراً كَفَنِي ، شاهِراً سَيْفِي ، مُجَرِّداً قَناتِي ، مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحاضِرِ وَالْبادِي . اللّٰهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ ، وَاكْحَُلْ ناظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ ، وَاسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ ، وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ وَاعْمُرِ اللّٰهُمَّ بِهِ بِلادَكَ ، وَأَحْيِ بِهِ عِبادَكَ ، فَإِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : ﴿ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا كَسَبَتْ أَيْدِي النّٰاسِ﴾ ، فَأَظْهِرِ اللّٰهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّىٰ بِاسْمِ رَسُولِكَ ، حَتَّىٰ لَايَظْفَرَ بِشَيْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ
وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ ، وَناصِراً لِمَنْ لَايَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ ، وَمُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكامِ كِتابِكَ ، وَمُشَيِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وآلِهِ ، وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ اللّٰهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلَىٰ دَعْوَتِهِ ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ . اللَّهُمَّ اكْشِفْ هٰذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ ، إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَنَرَاهُ قَرِيباً ، بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
آنگاه «سه بار» بر ران خود دست میزنی و در هر مرتبه میگویی:
الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صاحِبَ الزَّمانِ🤲
أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج..
[@Mahfel_Rahaiea]
28.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🌺 فیلم کامل پیام نوروزی رهبر انقلاب اسلامی به مناسبت آغاز سال ۱۴۰۲
[@Mahfel_Rahaiea]
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
#رمان #پارت_اول #تمامِ_من حوصلم سر رفته بود رفتم تو حیاط پیش مامان ،داشت حیاط رو میشست _مامان خا
#رمان
#پارت_دوم
#تمامِ_من
دو تا دختر اومدن بیرون با اینکه خواهر بودن اما اصلا شباهتی به هم نداشتن
درسا:سلااام خواهران گل
بهشون دست دادم و گفتم:سلام خشبختم من مهسا هستم
دو تا خواهر همزمان سلام کردن و خودشون رو معرفی کردن
یکی از اونا که چشاش رنگی بود و قد بلندی داشت و لاغر بود گفت
_سلام من هلن هستم و ۱۶ سالمه
گفتم :خشبختم
_منم هلنا هستم خواهر کوچیکه هلن
هلنا یکم چاق تر از هلن بود و البته چشماش مشکی بود
اون روز با کلی خنده و شادی گذشت
****
_دخترم
_جونم مامانی
_ببینکیه داره زنگ درو میزنه
_باشه الان میام
روسریمو سرم کردم و دویدم تو حیاط کفشامو پام کردم و رفتم در حیاط رو باز کردم که دیدم هلن دم دره...
_سلام،چطوری؟
_سلام ممنون خوبم تو چطوری
_مرسی خوبم شکر،مهسا
_جان؟
_توکدوم مدرسه ای؟
_زینبیه چطور؟
_دو هفته دیگه مدرسه ها شروع میشن منم میخوان بیام همونجا ثبت نام کنم
_اومم باشه خوشحال میشم
_منم همینطور خب من برم به مامانم بگم که منو زینبیه ثبت نام کنه
_باشه فعلا
_فعلا
رفتم تو خونه و روی تختم نشستم و یه نگاهی به پوستر حرم آقا امام رضا کردم
تا حالا مشهد نرفته بودم ولی آرزشو داشتم
من همیشه نمازمو میخونم و عاشق چادرم اما خب خانوادم بهم اجازه نمیدن که چادر سر کنم
یه نگاهی به پوستر مسجد جمکران کردم و گفتم :بابا مهدی یادت نرفته که باید به من چادر بدی؟🌱
اصن میدونی چیه من چادرمو از شما میخوام
تو همین حال و هوا بودم که صدای اذان گوشیم اومد
رفتم وضو گرفتم و سجادمو روی زمین پهن کردم
زیر لب گفتم الهم عجل لولیک الفرج
****
یک هفته بعد
_وااااای مهسا دل تو دلم نیست واسه شروع مدرسه
_اووف منم،درسا
_جان دلم
_میای بریم با هم خرید کنیم؟همه لوازم تحریر هامونو ست بگیریم
_اره اره حتما میام
_باش پس بعد ظهر بریم
تو همین حس و حال بودیم که هلن از پشت سرمون گفت سلام دخترا
درسا:به به سلام هلن خانم شما کجا اینجا کجا
هلن:راستش بچه ها بهم گفتن اینجا پاتقتونه منم اومدم
درسا به نگاهی به من کرد و گفت:آجی یه چیزی بگم؟
_جانم بگو
_قول بده ناراحت نشی گریه هم نکنی
_جون به لبمکردی چی میخوای بگی؟
هلن:چه خبره؟ اتفاقی افتاده؟
درسا:بچه ها ما قراره خونمون از اینجا بره
من:منظورت چیه که؟ کجا میخوای برین؟ اصلا شوخی با مزه ای نیست درساااااا
_جات تو راست میگم برای کار بابام میریم تهران
_هیچ میفهمی چی میگی من بی تو اینجا چکار کنم؟
هلن:من هستم🙂
من:اما هیچکی برای من درسا نمیشه
درسا:آجی ناراحت نباش دیگه لطفا
_باشه
نتونستم بیشتر از این اونجا باشم بغض داشت خفم میکرد بدون خداحافظی از جام بلند شدم و دویدم و خودمو رسوندم به خونه و ولی گریه کردم
باورم نمیشد من بدون درسا نمیتونم
زیاد اونجوری هم صمیمی نبودیم ولی اگه نبود من هیچکسی رو نداشتم
رمان بر اساس واقیعت هست✅
نویسنده:خادم زهرا
کپی حرام❌
[ @Mahfel_Rahaiea ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واگرمرابهآتشدوزخبری،
اهلآتشراآگاهخواهمكردكهمنتورا
دوستمیدارم:)))"
#جرعهایمناجات🍃
[@Mahfel_Rahaiea]
عید در عید
پیشاپیش فرارسیدن ماه رمضان رو تبریک میگم:)🌱
امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) :
• خداوند روزه را برای آزمایش اخلاص بندگان واجب کرد.
نهجالبلاغه ، حکمت۲۵۲|
[Mahfel_Rahaiea]
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
#رمان #پارت_دوم #تمامِ_من دو تا دختر اومدن بیرون با اینکه خواهر بودن اما اصلا شباهتی به هم نداشت
#رمان
#پارت_سوم
#تمامِ_من
دو هفته بعد
تو پذیرایی بودم و داشتم تلویزیون نگاه میکردم که صدای زنگ گوشیم از اتاق اومد
رفتم که گوشیو جواب بدم دیدم شماره هلن افتاده
_سلام چطوری
_ممنون هلن تو چطوری
_خوبم شکر آماده ای دیگه ؟
_آره آمادم ۱۰ دیقه دیگه سرویس میاد
_اوم باشه فدااات شم بیا بیرون پس
_باش اومدم فعلا
_فعلا
من و هلن یکم رفیق شده بودیم و هردو کلاس دهم بودیم البته اون تو یک کلاس دیگه بود من یک کلاس دیگه
از خونه رفتم بیرون و با هلن سلام احوال پرسی کردم سرویسمون امروز یکم زودتر اومد
سوار شدیم و رفتیم مدرسه
تو سرویس همش داشتم به هلن نگاه میکردم
چشمای سبزش
قد بلندش
دماغ قشنگش
یه خال سیاه هم گوشه چشمش داشت
هلن واقعا قشنگه
زنگ تفریح دائما با هم بودیم
_مهسا
_جانم
_میدونی چیه؟
_چیه؟
_یادته اون روز اولی که ما خونمون اومد داشتیم وسایل رو میبردیم خونه؟
_اومم اره
_یادته که اون روز تو با درسا نشسته بودین دم در
_خب؟
_از همون روز آرزو کردم که تو رفیق صمیمی من شی
به شوخی و با خنده گفتم:نکنه همین آرزو تو درسا رو از من گرفت که تو رفیقم شی
_نه بابا دیوونه فقط خواستم بگم که دوست دارم آجی
_منم دوست دارم
_مامانی من برم خونه هلن اینا
_باشه برو
پیرهن سفید مو پوشیدم و روسری و شلوار مشکی تو آینه به خودم به نگاه کردم و رفتم بیرون
****
در زدم
هلنا اومد درو باز کرد
_به سلام هلنا خانوم چطوری خوبی
_مرسی منم خوبم آجیم حالش بده
_چشه؟
_چه میدونمداره گریه میکنه حتما دلتنگمامانمه
_مامانت؟ مگه مامانت خونه نیست؟
_نمیدونستی تو؟
_چیو
_مامان فاطمه مامان من و هلن نیس مادر بزرگمونه
_یعنی چی که مادر بزرگتونه؟
_بیا حالا هلنبرات میگه
از حرفای هلنا گیج شده بودم یعنی چی که مادربزرگشونه
من فقط یک ماه بود که با هلن و هلنا آشنا شده بودم و زیاد با خانوادشون آشنا نبودم
الان حال هلن مهم تر بود
رفتم تو سلام کردم و رفتم تو اتاق هلن
در زدم
_بعله؟؟مگه نگفتم نهار نمیخورم
_هلن،منم مهسا
_آها تویی بیا تو
رفتم تو اتاق و بغلش کردم اشکاشو پاک کردم و بهش گفتم :چی شده آجی چرا گریه میکنی
یه قاب عکس دستش بود بهم نشون داد و گفت:دلم برای مامانم تنگ شده
_مامانت؟هلنا گفت که خاله فاطمه مادر بزرگته...
_اوهوم
_مامانت کجاست؟
_اون از این دنیا رفته
_ روحش شاد.خاله فاطمه مامانِ مامانته یا بابات؟
_مامانم
_مامانت چرا فوت کرد؟
_خودکشی کرد تقریبا ۴ سال پیش از اون موقع ما پیش مامان فاطمه و بابا محمد زندگی میکنیم
_پس بابات؟
نزاشت حرفمو بزنم و پرید وسط حرفم و داد زد و گفت اونم مرررده یعنی حداقل برای من مرده.....
_یعـ...نی نمرده؟
_مامانم بخاطر بابام خودکشی کرد
_چرا؟
_مامان و بابام خیلی همدیگه رو دوست داشتن اما بابام دچار اعتیاد شد و دیگه انقدر وضیعت خراب شده بود که حتی برای تامین پول مورد نیاز خودش وسایل خونه رو میفروخت مامانمم درخواست طلاق داد و روز دادگاه چون بابام رو خیلی دوست داشت دادگاه نرفت من و هلنا رو فرستاد خونه خالمون و اون تنها تو خونه خودشو دار زد
_متاسفم. من نمیدونستم بیخیال شو آجی میدونم واقعا سخته گریه نکن به خاطر مادر بزرگت میدونی که تو و هلنا تنها یادگاری مامانت برای اون هستین
_مهسا
_جانم؟
_از این زندگی متنفرم
رمان بر اساس واقیعت هست✅
نویسنده:خادم زهرا
کپی حرام ❌
[ @Mahfel_Rahaiea ]
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
#رمان #پارت_سوم #تمامِ_من دو هفته بعد تو پذیرایی بودم و داشتم تلویزیون نگاه میکردم که صدای زنگ
اینم یه پارت بلند تقدیم به اعضای گل کانال 🌱
کانالمون رو به دوستاتون معرفی کنین🌿
ما خانه به دوشیم غم سیلاب نداریم
ما جز پسر فاطمه اربابی نداریم:)
#پروفایل
[ @Mahfel_Rahaiea ]