eitaa logo
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
129 فایل
[ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ] . دوست دارَد یار این آشُفتِگی کوشِش بیهوده بِه از خُفتِگی... ! . ⚫| جواب ناشناس و شرایط : @harf_rahaiea. ⚈| ادمین : @Rahill_x. ⚪|لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/7372628009 [تلاش،لذت+رشد تا مقصد🫀📿🌱]
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستیابی ناسا به صدای ستاره تپنده وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ [@Mahfel_Rahaiea]
••• امام على عليه السلام: إنْ لَم تَكُن حَليما فَتَحَلَّمْ؛ فإنَّهُ قَلَّ مَن تَشبَّهَ بقَومٍ إلاّ أوْشَكَ أنْ يكونَ مِنهُم اگر بردبار نيستى، وانمود كن كه بردبارى؛ زيرا كمتر كسى است كه خود را شبيه گروهى كند و بزودى يكى از آنان نشود |نهج البلاغه حکمت 207| [@Mahfel_Rahaiea]
4_5960536994705575011(1).mp3
4.65M
تیغَم‌نِشینَد‌به‌سَرَت‌با‌حِجابَم ؛ ساکِت‌شو بشنو .. من‌فَصل‌الخِطابَم‌ ؛ باید‌بِتَرسی‌نَوه‌ۍ بوتُرابَم ! [@Mahfel_Rahaiea]
خدایا! هدایتم کن!
زیرا میدانم که گمراهی
چه بلای خطرناکی است..
|شهید چمران| [@Mahfel_Rahaiea]
44.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• آخه طالبان با چه رویی برای ایران شاخ و شونه می‌کشه 😂 [@Mahfel_Rahaiea]
معرفی کتاب رمان پیش رو داستانی در قالب واقعیت دختری حدود13ساله را نشان می دهد که در دوران کشف رضا خان هست که با ماجرا های جالبی روبرو می شود ...! هر قسمت یک ماجرای تازه و همچنین شجاعت یک دختر در آن دوران سخت و....
  لحاف قرمز رنگ بزرگ را از روی خودم کنار زدم ،بلند شدم به سمت پنجره رفتم، پنجره ی چوبی، آبی رنگ که نمای زیبایی به اتاق هدیه کرده بود را باز کردم ؛پرتوی طلایی رنگ خورشید در اتاق پیچید . روی چارچوب پنجره نسشتم ، به حیاط نگاه کردم ؛ تماشای حوض آبی رنگ که درست در وسط حیاط قرار داشت و شمعدانی های کنار حوض حس خوبی در  وجود ایجاد کرد ، دلتنگ روز های بهار شدم که  عطر شکوفه های سیب در حیاط می پیچد و فضا را معطر می کند در دلم سودایی نهفته بود که صدای ماد مرا  را به حال برگرداند. از پله های پائین رفتم ، خودرو را. به مطبخ رساندم  از اتاق کناری وارد شدم فضای مطبخ را دود بخار غذا گرفته بود . سلام مادر سلام زهرا سادات زود باش صبحانه را آماده کن که پدرت با شیر تازه می آید! سینی بزرگی برداشتم پنیر تازه همراه با نانی که مادر پخته بود ، به اتاق بردم و منتظر دم کشیدن چای شدم سفره را درست در وسط گل قالی پهن کردم ، قالی که مادرم با زحمت زیاد بافته بود. به مطبخ برگشتم تا چند استکان کمر باریک برای چای ببرم که چشمم به دیگ های روی اجاق افتاد این همه غذا درست می کنی برای ظهر اضافه می ماند نذری. داریم ؟ ظهر عمو و زن عمو همراه با بچه ها برای ناهار به خانه می آیند ، عمو به پدر گفته خبری در شهر است !؟ زیر لب تکرار کردم چه خبری!؟ صدای پدر رشته افکارم را پاره کرد  سلام بر اهل خانه  سلام آقا دست شما درد نکنه سفره که پهن هست ؟ زهرا سادات شیر روی اجاق بگذار . دورهم مشغول  صبحانه خوردن بودیم که خواستم از پدر در مورد اتفاق ها در شهر بپرسم که یاد صحبت او افتادم ؛ « نباید موقع غذا با هم صحبت کنیم نعمت خدا حرمت دارد»  بعد از صبحانه طاقت نیاوردم جلو رفتم  پدر چه اتفاقی افتاده ؟ دستانش را به آرامی روی دهانم گذاشت  منتظر باش دختر عزیزم
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
مثال های مهدوی استاد قرائتی «اظهر من الشمس» این قسمت: کسانیکه در انقلاب به امام خمینی(ره) کمک نک
همه‌‌سرباز‌های‌‌اسلام‌‌هستیم‌‌ و‌‌من‌‌امیدوارم‌‌در‌‌آن‌‌کتابی‌‌كِ‌‌بناست‌‌اسم‌‌سرباز‌هارا‌ بنویسند؛‌اسم‌‌ما‌را‌هم‌بنویسند!:) -امام‌خمـینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط یه طرف رو می‌تونید انتخاب کنید: یا حق یا باطل، یا خدا یا شیطان. اصلا وسط نداریم! •لطفاً ببینید و هر قدر می‌تونید منتشر کنید. [@Mahfel_Rahaiea]
بسم اللّه الرحمن الرحیم 🌹
*﷽* اللّٰهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالزَّبُورِ ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَالْأَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلِينَ اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَمُلْكِكَ الْقَدِيمِ ، يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ ، أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاواتُ وَالْأَرَضُونَ ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ ، يَا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ ، وَيَا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ ، وَيَا حَيّاً حِينَ لَاحَيَّ ، يَا مُحْيِيَ الْمَوْتىٰ ، وَمُمِيتَ الْأَحْياءِ ، يَا حَيُّ لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ اللّٰهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِ وَعَلَىٰ آبائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ فِي مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها ، سَهْلِها وَجَبَلِها ، وَبَرِّها وَبَحْرِها ، وَعَنِّي وَعَنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللّٰهِ ، وَمِدادَ كَلِماتِهِ ، وَمَا أَحْصاهُ عِلْمُهُ ، وَأَحاطَ بِهِ كِتابُهُ اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً ، اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ ، وَالذَّابِّينَ عَنْهُ ، والْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوَائِجِهِ ، وَالْمُمْتَثِلِينَ لِأَوامِرِهِ ، وَالْمُحامِينَ عَنْهُ ، وَالسَّابِقِينَ إِلىٰ إِرادَتِهِ ، وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَىٰ عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِراً كَفَنِي ، شاهِراً سَيْفِي ، مُجَرِّداً قَناتِي ، مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحاضِرِ وَالْبادِي . اللّٰهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ ، وَاكْحَُلْ ناظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ ، وَاسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ ، وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ وَاعْمُرِ اللّٰهُمَّ بِهِ بِلادَكَ ، وَأَحْيِ بِهِ عِبادَكَ ، فَإِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : ﴿ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا كَسَبَتْ أَيْدِي النّٰاسِ﴾ ، فَأَظْهِرِ اللّٰهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّىٰ بِاسْمِ رَسُولِكَ ، حَتَّىٰ لَايَظْفَرَ بِشَيْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ ، وَناصِراً لِمَنْ لَايَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ ، وَمُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكامِ كِتابِكَ ، وَمُشَيِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وآلِهِ ، وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ اللّٰهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلَىٰ دَعْوَتِهِ ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ . اللَّهُمَّ اكْشِفْ هٰذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ ، إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَنَرَاهُ قَرِيباً ، بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ آنگاه «سه بار» بر ران خود دست می‌زنی و در هر مرتبه می‌گویی: الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صاحِبَ الزَّمانِ🤲 أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج.. (عج) [@Mahfel_Rahaiea]
امام علی (ع) می‌فرمایند: از بیتابى كردن بپرهيز كه اميد را قطع مى‌كند، كار را به ضعف می‌كشاند و اندوه به بار مى‌آورد! بدان نجات در دو چیز است: يا مشكل چاره دارد كه باید چاره‌انديشى كرد يا چاره‌ ندارد كه بايد شكيبايى کرد✨ | (عج) [@Mahfel_Rahaiea]
+مسلمون واقعی بشیم مسلمون نیم بند.. حتی به درد دشمنم نمیخوره!
راوی:همسرشهید •گوشه ای از خصوصیات اخلاقی شهید مدافع حرم احمداسماعیلی... «دعا می‌كردم خدا عمر مرا به ایشان بدهد.» علت این دعایش را مثمرثمر بودن حضور همسرش می‌داند. خیلی ذهن فعالی داشت. روزی را به یاد ندارم كه فقط به یك كار مشغول بوده باشد. اگر مأموریت نبود و خانه بود، به كارهای بسیج و مسجد رسیدگی و كارهای خانه را انجام میداد می‌كرد و خلاصه همزمان چندین مسئولیت را برعهده داشت. من از خدا می‌خواستم عمر طولانی به او بدهد چراكه وجودش برای همه نفع داشت. از فعالان بسیج پایگاه حضرت زهراسلام الله علیهادر محله امامزاده قاسم علیه السلام. حاج احمد دغدغه دار بود، همیشه در حال جمع کردن خاطرات از خانواده شهدا بود، و همیشه به دیدار خانواده ی شهدا میرفت، او دست خالی به خانه شهدا نمی‌رفت. برایشان از این گلدان‌ها می‌برد. در فصل بهار گل بسیار زیبایی می‌دهد. و از این گلدان‌ها هدیه می‌برد. ؛ تا لحظه آخر داشت زیارت عاشورا میخوند. تاریخ شهادت: ۳ اسفند ۹۴ محل‌شهادت: حلب سوریه نحوه‌شهادت: از ناحیه پهلو مجروح شد و درست در شب شهادت حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها ) به شهادت رسید.💔 مزارشهید: گلزار امامزاده قاسم(علیه‌السلام ) شهید‌ [@Mahfel_Rahaiea]
اُمیــد غَریــبــان تَنهــا کُجــایــی...!؟ (عج) [@Mahfel_Rahaiea]
••• امام على عليه السلام: البِشرُ يُطفي نارَ المُعانَدَةِ خوش رويى، آتش دشمنی را خاموش مى كند |غررالحکم حدیث561| [@Mahfel_Rahaiea]
گریه‌ها و توهین‌ها به "وینیسیوس جونیور" رو بخاطر رنگ پوستش دیدین؟ قلبم عمیقاً درد گرفت.. عذرخواهی میکنم بابت پخش این تصاویر ولی وجه دیگه غربم ببینیم! حالا این ماجرا رو بخونید🙂👇🏻 یکی از شیعیانِ ساکن آمریکا نقل می‌کنه: دهه اول محرم مراسم روضه گرفته بودیم؛ شب اول یه سیاه‌پوستی از سر کنجکاوی اومده بود تو جلسه، یکی از بچه‌ها هم براش ترجمه می‌کرد چی میگیم. فرداشب دیدیم با چندتا سیاه‌پوست دیگه اومده. پس‌فردا تعدادشون بیشتر شد و همینجوری زیادتر شدن تا مجبور شدیم یه جای دیگه روهم برای مراسم در نظر بگیریم. شب آخر ۱۵۰تا سیاه‌پوست گفتن ما میخوایم مسلمون بشیم و شیعه بشیم! پرسیدم: چی‌ شده مگه؟ همشون نگاه کردن به اونی که شب اول اومده بود. ازش پرسیدم چی‌ شده؟ گفت: شب اول که اومدم، یه تیکه از روضه‌ غلام سیاهِ اباعبدالله رو خوندین.. همونی که اباعبدالله مثل پسرِ خودش، سرشو گذاشت رو پاهاش و بلند بلند براش گریه کرد. همون شب رفتم به این سیاه‌پوستا گفتم بیاید یه دین و یه آقایی رو پیدا کردم که توش سیاه و سفید فرقی نداره.✨ ✍🏻مهدی‌حاجی‌پور▪️شهاب‌پارسا [@Mahfel_Rahaiea]
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
#قسمت_اول  لحاف قرمز رنگ بزرگ را از روی خودم کنار زدم ،بلند شدم به سمت پنجره رفتم، پنجره ی چوبی، آبی
نور خورشید بر فراز آسمان درخشید ،صدای اذان از گلدسته های مسجد به گوش می رسید ،هوای شهر سرد و خشک بود ، به حیاط رفتم تا  از شیر آب کنار حوض وضو بگیریم ؛آب را که به صورتم زدم لرزه ای بر اندام من  افتاد ، وضو را تمام کردم و به سمت اتاق رفتم، تا نماز را اول وقت بخوانم چند دقیقه بعد از پایان نماز  صدای در آمد به سمت در رفتم مادر در حالی که چادرش را مرتب می کرد ، به سمت در آمد هر دو به استقبال خانواده عمویم رفتیم . همگی در در پذیرایی گرد  هم آمدیم ، مادر از جای خود بلند شد ، تا به سمت مطبخ برود که با صدا ی عمو ایستاد  زن داداش زحمت نکش خبری مهمی باید برای شما بگویم بیاید بنشینید .  نگاه مان به دهان عمو دوخته شده بود منتظر شنیدن کلامی از او بودیم . رضا خان دستور کشف حجاب را علنی کرده از فردا مصادف با ۱۷ دی دیگر خانمی نمی تواند با حجاب بیرون برود ، مردم باید لباس های متحد الشکل بپوشند ( مردان با کلا های پهلوی و زنان با بلوز دامن ، بلوز شلوار همراه با کلاه ).. تار های  ذهنم در هم پیچیده شد ، احساس گیجی در سرم داشتم با صدای گرفته رو به عمو  دیگر نمی توان به مدرسه رفت ! عمو آهی از سر تاسف کشید بله اما هر چیزی چاره ای دارد . یک ساعت بعد هم دور سفره گرد آمدیم سفره ی قلمکاری که دور آن آن مملو از زیتون تازه و سبزی که مادر در باغچه کاشته بود ، مادر  غذای سنتی مشهد را پخته  بود (شله مشهدی ) نگرانی در چهره ی همه نمایان بود ، دستور کشف حجاب مسئله ای نبود که بتوان به راحتی با آن آن کنار آمد غیر ممکن بود. بعد از جمع کردن سفره تصمیم بر این شد چند روزی از خانه بیرون نرویم اما مبارزه را به صورت پنهان انجام بدیم . (رضاخان با هر چیزی که رنگ دین می داد مخالف بود برگزاری روضه های خانگی ، اعیاد مذهبی ..) خورشید طلایی رنگ  در حال غروب بود، مادر همه را دعوت را به خوردن عصرانه کرد ، پدر فرش  بزرگی پهن کرد    و همه روی آن نشتیم  طولی نکشید مادر با کاسه های ملامین که درون آن پر بود از نخودچی و کشمش به سمت ما  آمد کاسه ها را مقابل عمو  و بچه قرار داد در حالی که با لبخند تصنعی سعی می کرد روحیه اش را حفظ کند،  مشغول خوردن شد . نویسنده:تمنا🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوربین مخفی متفاوت در نمایشگاه کتاب! یکم کار فرهنگی حال خوب کن ببینیم [@Mahfel_Rahaiea]
وقتی نگاه چپ به وطن شد دختران ما هم مَردانه ایستادند ... روزهای نخستین جنگ در و دختران مسلح به اسلحه M1