eitaa logo
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
5.4هزار ویدیو
131 فایل
[ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ] . دوست دارَد یار این آشُفتِگی کوشِش بیهوده بِه از خُفتِگی... ! . ⚫| جواب ناشناس و شرایط : @harf_rahaiea. ⚈| ادمین : @Rahill_x. ⚪|لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/7372628009 [تلاش،لذت+رشد تا مقصد🫀📿🌱]
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد‌ پناهیان: خدا‌ از‌ما بچه‌مذهبی‌ها انتظار تغییر‌و تحول‌ بیشتر داره! این‌ مسئله‌ بیشتر‌ یقه‌ ماها رو‌ میگیره! هرکی که مذهبی شد‌آماده باشه آماده‌ باشه‌ برای امتحان‌هایی‌ که خدا‌ زیر‌و‌ روش‌ بکنه.. خدا‌ با آزمایشاتش این‌ کار‌ رو میکنه خدابا همه اینکارو‌ میکنه..! باش‌رفیقツ [@Mahfel_Rahaiea]
••• میگـفٺ : من‌بہ‌این‌باور‌رسیده‌ام‌ چشمۍکه‌به‌نگاھ حرام‌عادت‌ڪند خیلۍچیزهارا ازدسٺ مۍدهد -چشم‌گناهکار‌لایق‌شهادت‌نـمـۍشود... |شھیدمحمد‌هادۍذوالفقاری| [@Mahfel_Rahaiea]
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«نتیجه کار برای خدا» | استاد رائفی پور| با امام زمانت رفیق شو اونوقت می‌بینی خدا چندبرابرشو بهت برمی‌گردونه... • دانلود با کیفیت بالا https://www.aparat.com/v/So2ek [@Mahfel_Rahaiea]
شهید عبدالحسین برونسی [@Mahfel_Rahaiea]
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
شهید عبدالحسین برونسی [@Mahfel_Rahaiea]
شهید میگفت: اولين دفعه كه مي خواستم به جبهه بروم براي خداحافظي به خانه آمدم و ديدم كه خانمم حالت غش به او دست داده و خيلي وضع ناجوري داشت. مي گفت: بالاي سرش ايستادم تا بالاخره به هوش آمد. مادر زنمان هم بود. مانده بوديم كه چه طوري با اين وضعيت روحي و جسمي كه دارد جريان رفتن جبهه را به او بگويم. از طرفي مجبور بودم. چون وقت داشت تند تند مي گذشت و بايد خودم سريع به كارهايم مي رساندم. بالاخره جريان را به خانمم گفتم. تا خانمم جريان را شنيد هم خودش و هم مادر خانم من گفت: ما را با وضعيت به كي مي سپاري؟ در اين موقعيت و شرايط اگر ما الان بيفتيم چه كسي ما را به دكتر مي برد. گفتم كه: به خدامي سپارم و حضرت زهرا هم نگهدارتان هست. قبل از اينكه از خانه برود همان حالت مجدد به خانم ايشان دست مي دهد و خلاصه مجبور است كه اين خانم و خانواده را به همين وضعيت با چند بچه رها كند و خودش را به كاروان برساند. مي گفت: بعد از مدتي كه در جبهه بودم با خانواده ام تماس گرفتم و ديدم كه خانواده خيلي خوشحال است. تعجب كردم پرسيدم جريان چيست؟ خانمم جريان را اينگونه تعريف مي كردند، مي گفتند: بعد از اين كه تو رفتي در همان حالي كه من بي هوش بودم، يك كبوتر سفيدي وارد خانه شد و چند دور كنار خانه زد و كنار من نشست.من حركت كردم و به هوش آمدم، ديدم كه اين كبوتر است و نهايتاً پرواز كرد و رفت روي ديوار حياط روبروي همان در اتاق نشست. بعد از مدتي دور حياط چرخي زد و نهايتاً داخل اتاق آمد و دوري زد و پرواز كرد و رفت و گفت: از آن لحظه به بعد تا همين الاني كه چند سال مي گذرد و من در جبهه ها هستم خوشبختانه اين مريضي سراغ خانمم نيامده است.
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
شهید میگفت: اولين دفعه كه مي خواستم به جبهه بروم براي خداحافظي به خانه آمدم و ديدم كه خانمم حالت غش
رفقا برای آشنایی بیشتر با این شهید کتاب خاک های نرم کوشک رو بخونید(مقام معظم رهبری هم در مورد خوندن این کتاب گفتن بسیار تکان دهنده است) فوق العاده اس... خیلی شهید بزرگوارین ...چه توسلاتی به بانوی دو عالم داشتن...حتما بخونید:)🌱