eitaa logo
[ مَحفِلِ رَهایي ]🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
5.4هزار ویدیو
131 فایل
[ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ] . دوست دارَد یار این آشُفتِگی کوشِش بیهوده بِه از خُفتِگی... ! . ⚫| جواب ناشناس و شرایط : @harf_rahaiea. ⚈| ادمین : @Rahill_x. ⚪|لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/7372628009 [تلاش،لذت+رشد تا مقصد🫀📿🌱]
مشاهده در ایتا
دانلود
بهم جابده دلم تنگته خداشاهده
هوای حرم هوای بهشت ببر کربلا به جای بهشت ...💔
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)🍃 عهد ببندیم با مولامون صاحب الزمان(عج)" [@Mahfel_Rahaiea]
سلام صبح بخیر 💛🌱
براۍخریدعقدبراۍآقاجواد‌ساعت‌خریدم بعد‌ازچندروزدیدم‌ساعت‌دستشون‌نیست. پرسیدم‌چرا‌ساعت‌را‌دستت‌نبستی؟ گفت:‌راستش‌رو‌بگم‌ناراحت‌نمیشی!؟ گفت:‌‌توی‌قنوت‌نماز‌نگاهم‌بہ‌ساعت مےافتادوفکرم‌مےاومد‌پیش‌ٺـو... میدونےکه‌بایداول‌خداباشہ‌بعدخانواده🙂:)) :)
هرگز فراموش نکنید! تا خود را نسازیم وتغییر ندهیم؛ جامعه تغییر نمی کند! 💚🌱
و زن زندگی اش را داد تا ما آزادی داشته باشیم🙂💔
توئیت‌یه‌دختربلژیکی‌برای‌آقای‌خامنه‌ای‌ ترجمه: سید علی خامنه ای کیست؟ دوست داشتنی ترین فیلسوف، مرشد عالی، معتمد، رهبر و پدر [@Mahfel_Rahaiea]
دلم برای ورود تو لحظه شماری می‌کند و حنجره ام تو را فریاد می‌زند، تو که تجلی عشقی. قنوتم را طولانی می‌کنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا کنی کوچه‌های غریب بی کسی را آب و جارو می‌کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی. هر روز چراغ دلم را با جامعه الکبیره روشن می‌کنم و سفره افطارم را با آل یاسین و عهد تزیین می‌کنم و برای ظهور تو هر روز پای درد کمیل می‌نشینم.‌ نمی‌دانم آخرین ایستگاه توسل چه هیجانی دارد که مرا با خود تا آن سوی فاصله‌ها می‌برد و صبح آدینه چه صفایی دارد، که صبح آسمانش پراز ندبه است. مولایم…! بی تو دفتر دلمان پر است از مشق‌های انتظار و من با دلم می‌خواهم آن روز که می‌آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم [@Mahfel_Rahaiea]
••♡•• ‌به‌ دل‌ خسته‌‌ بگویید خُداونـدی هست‌‌ مهربان‌تر‌ ا‌ز حد‌ تصـور♥️! [@Mahfel_Rahaiea]
• زنی که با اختیار خودش در ماشین سوخت! •خالده ترکی عمران؛ زنی از اهالی بصره عراق. معلم است. در تاریخ ۳ اپریل ۲۰۱۶ در حالیکه با ماشین شخصی خود روانه محل کارش بود، ماشین نزدیک به وی بر اثر کمین، دچار انفجار و حریق می‌گردد و ماشین وی نیز آتش می‌گیرد. خانم خالده درحالیکه لباسش آتش گرفته بود از ماشینش پیاده می‌شود اما بعد از اینکه متوجه می‌شود که لباس تنش در حال سوختن است و جسمش عریان خواهد گشت، راضی نمی‌شود تا جسمش در مقابل مردم عریان گردد، دوباره به طرف ماشینش برمی‌گردد و در را باز نموده داخل ماشین می‌نشیند. یکی از افراد پلیس درحالیکه گریه می‌کرد باصدای بلند فریاد می‌زند که من مانند برادرت هستم، از ماشین پیاده بشو تو را با لباس خودم می‌پوشانم؛ اما وی از پایین شدن امتناع می‌ورزد و ترجیح می‌دهد بسوزد تا مبادا کسی جسمش را ببیند. عراقی‌ها وی را شهیدِ و ، لقب گذاشتند و در میدان هوایی بصره اطراف ماشینش حفاظی کشیدند از وی تندیس ساختند تا یادش جاویدان بماند.  | [@Mahfel_Rahaiea]