✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 #پارت_۱۷۱ سوگند سرش را از روی چرخ خیاطی بلند کرد. –مامان آو
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۷۲
مادر بزرگ برش میزد و من کوک میزدم. سوگند هم چرخ می
کردو سعیده هم خرده کاری ها را انجام می داد.
آنقدر سرمان گرم بود و سوگند با حرف هایش مارا می
خنداند که زمان از دستمان در رفته بود. صدای زنگ گوشی
ام وادارم کردکه به ساعت نگاه کنم .
مادر نگران شده بود. عذر خواهی کردم و گفتم تا نیم ساعت
دیگر راه میوفتیم.
مادر سوگند زود سفره شام را پهن کردو شام خوردیم موقع
خداحافظی مادربزرگ سوگنددستهایم راگرفت وازاین که
کمکشان کرده بودم از من وسعیده تشکر کرد.
سعیده همین که پشت فرمان نشست گردنش را تکانی داد و
پرسید:
–کتف تو درد نگرفت؟
با یک دستم کتفش را کمی ماساژ دادم و گفتم :
–نه زیاد. خونه که برسیم، یه کم دراز بکشیم خوب میشه.
اگه موقع خواب یه کم روغن سیاه دونه بزنی حله.
نیم نگاهی بهم انداخت و گفت :
–رنج خوب.
با تعجب گفتم :
–چی؟
–مگه رنج خوب نیست؟ گردنمون درد گرفت، هم به اونا کمک
کردیم هم خودمون چیز یاد گرفتیم. رنج کشیدیم ولی از نوع
خوبش.
لبخندی زدم و گفتم :
–آفرین دختر خاله ی باهوش خودم. چه خوب درس پس میدی.
–می بینی فقط دست به تصادفم خوب نیست، تو زمینه های
دیگه هم استعداد دارم.
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۷۳
باشنیدن اسم تصادف یاد ریحانه افتادم وآهی کشیدم.
–دلم برای ریحانه تنگ شده سعیده.
–کاش باخاله صحبت کنی حداقل هفته ایی یک باربری ببینیش،
بابا باالخره یک سال وخرده ایی هر روز تروخشکش کردی، آدم
وابسته میشه.
ملت یه سگ میارن بعداز دو روز دیگه مسافرتم تنها نمیرن
میگن وابستش شدیم تنهایی خوش نمی گذره، حاال این که آدمه.
درچشم هایش براق شدم.
–این چه مثالیه آخه سعیده؟
–کلی گفتم. میگم یعنی دل آدمها اینقدرکوچیکه که زود دل
می بندند.
دل، تنها عضو بدنم بودکه احساس می کردم این روزها چقدر
مورد ظلم قرارگرفته است وگاهی چه بیتاب خودش رابه قفسی
که برایش حصارشده است می کوبد.
خانه که رسیدیم احساس کردم مادر کمی دلخوراست.
ولی وقتی از خانواده سوگندتعریف کردم، واین که امروز
دلم خواست خیاطی یاد بگیرم.
گفت:
–به این میگن رفاقت باثمر.
از اون روز به بعد هر روز بعد از دانشگاه با سوگندبه
خانه شان می رفتیم و تا اذان مغرب می ماندم.
دقیقا خانه ی آقای معصومی جایش رابه خانه ی سوگند داده
بود.
دوروز بوددانشگاه نرفته بودیم. با سوگند قرار گذاشتیم
که فردا آخرین روز دانشگاهمان باشد و ما هم مثل
دانشجوهای دیگر بعد از کلا س آن استادسخت گیرمان خودمان
رامرخص کنی
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
https://eitaa.com/joinchat/949224110Caeb764d3dc
سلام علیکم
این گروه برای تبادلات هست و البته حمایت
هرکسی دوست داشت عضو بشه
و اینکه دیگه حمایت داخل کانال گذاشته نمیشه
چت بی مورد ممنوع هست
#تلـنـگـرانـه💔💔
بـــــــانو! آن زمان که↪️
🔻جلوی #آیینه مینشینی
برای دل خودت!
🔻 #چهره می آرایی
برای دل خودت!
🔻 #مو پریشان میکنی
برای دل خودت!
🔻 #لباسهای_تنگ و بدن نما
برای دل خودت!
🔻و قدم در خیابان میگذاری
آنهم برای دل خودت!
⭕اگر مجالی یافتی...
نیم نگاهی هم به دل #پسرهمسایه بینداز...
حالی از چشمان آن مرد #رهگذر بپرس!
تاملی هم بکن به حال آن پسرک #نوجوان
💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میشه نگام کنی.... :)💔
امور فرهنگی کانال مجانین الحسین(علیه السلام)
https://eitaa.com/MajaninalHossein