#کلام_اهلبیت
امام صادق (ع):
هیچڪس نیسٺ درقیامٺ مگر اینڪه آرزو مےڪند اے ڪاش امام حسین را زیارٺ ڪرده بود وقتےڪه مےبیند با زوار ایشانּ چہ مےڪنند،چقدر نزدخداوندمورد ڪرامٺ واقع مےشوند
📙 وسائل الشیعه
#سخن_بزرگان
اگر بخواهی بفهمی که مؤمنی یا نه ،
ببین که در برابر اراده ی الهی و حوادث
روزگار حالت تسلیم و رضا داری یا نه...!
آیت اللّٰه حق شناس(ره)
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🌺 #پارت دوم 🌺 طبری شیعی از علمای قرن چهارم هم نخستین کسی است علاوه بر فرزندان امام حسین علیاکبر، سج
🌺#پارت سوم 🌺
نام و نسب حضرت علی اصفر:
برخی از منابع بدون ذکر نام از طفل شیرخوار امام حسین با عنوان؛ «صبىّ» یا «صغیر» یاد کرده اند و برخی منابع نیز نام او را عبدالله عنوان کرده اند. نخستین مورخی که از این فرزند با نام علی یاد کرده است ابن اعثم (م ۳۱۴ ق) می باشد، همچنین مقتل خوارزمى (م ۵۶۸ ق) که بسیاری از مطالب خود را از ابن اعثم گرفته است؛ از ایشان با نام «علىٌ الطفل» یعنی بدون ذکر پسوند اصغر یاد کرده است.
طبق بررسی ها اولین کسی که نام یکى از فرزندان امام حسین را علاوه بر على اکبر و امام سجاد علیه السلام و عبدالله، با نام علی اصغر یاد کرده است طبرى آملى می باشد. طبری آملی از علماى قرن چهارم صاحب دلائل الامامه می باشد، بعد ایشان نیز ابن خشاب بغدادى (م ۵۶۷ ق) و ابن شهرآشوب (م ۵۸۸ ق) نام ایشان را علی اصغر گذاشتند.
نام مادر حضرت علی اصغر در بیشتر منابع به عنوان رباب دختر امرئ القیس آمده است.
Al-Sahifa-Al-Sajjadiyya-14-His-Dua-in-Suffering-Offence.mp3
1.24M
دعای چهاردهم صحیفه سجادیه 🌝
🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿1﴾ يَا مَنْ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ أَنْبَاءُ الْمُتَظَلِّمِينَ
﴿2﴾ وَ يَا مَنْ لَا يَحْتَاجُ فِي قَصَصِهِمْ إِلَى شَهَادَاتِ الشَّاهِدِينَ
﴿3﴾ وَ يَا مَنْ قَرُبَتْ نُصْرَتُهُ مِنَ الْمَظْلُومِينَ
﴿4﴾ وَ يَا مَنْ بَعُدَ عَوْنُهُ عَنِ الظَّالِمِينَ
﴿5﴾ قَدْ عَلِمْتَ ، يَا إِلَهِي ، مَا نَالَنِي مِنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ مِمَّا حَظَرْتَ وَ انْتَهَكَهُ مِنِّي مِمَّا حَجَزْتَ عَلَيْهِ ، بَطَراً فِي نِعْمَتِكَ عِنْدَهُ ، وَ اغْتِرَاراً بِنَكِيرِكَ عَلَيْهِ .
﴿6﴾ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ خُذْ ظَالِمِي وَ عَدُوِّي عَنْ ظُلْمِي بِقُوَّتِكَ ، وَ افْلُلْ حَدَّهُ عَنِّي بِقُدْرَتِكَ ، وَ اجْعَلْ لَهُ شُغْلًا فِيما يَلِيهِ ، وَ عَجْزاً عَمَّا يُنَاوِيهِ
﴿7﴾ اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ لَا تُسَوِّغْ لَهُ ظُلْمِي ، وَ أَحْسِنْ عَلَيْهِ عَوْنِي ، وَ اعْصِمْنِي مِنْ مِثْلِ أَفْعَالِهِ ، وَ لَا تَجْعَلْنِي فِي مِثْلِ حَالِهِ
﴿8﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعْدِنِي عَلَيْهِ عَدْوَى حَاضِرَةً ، تَكُونُ مِنْ غَيْظِي بِهِ شِفَاءً ، وَ مِنْ حَنَقِي عَلَيْهِ وَفَاءً .
﴿9﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ عَوِّضْنِي مِنْ ظُلْمِهِ لِي عَفْوَكَ ، وَ أَبْدِلْنِي بِسُوءِ صَنِيعِهِ بِي رَحْمَتَكَ ، فَكُلُّ مَكْرُوهٍ جَلَلٌ دُونَ سَخَطِكَ ، وَ كُلُّ مَرْزِئَةٍ سَوَاءٌ مَعَ مَوْجِدَتِكَ .
﴿10﴾ اللَّهُمَّ فَكَمَا كَرَّهْتَ إِلَيَّ أَنْ أُظْلَمَ فَقِنِي مِنْ أَنْ أَظْلِمَ .
﴿11﴾ اللَّهُمَّ لَا أَشْكُو إِلَى أَحَدٍ سِوَاكَ ، وَ لَا أَسْتَعِينُ بِحَاكِمٍ غَيْرِكَ ، حَاشَاكَ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ صِلْ دُعَائِي بِالْإِجَابَةِ ، وَ اقْرِنْ شِكَايَتِي بِالتَّغْيِيرِ .
﴿12﴾ اللَّهُمَّ لَا تَفْتِنِّي بِالْقُنُوطِ مِنْ إِنْصَافِكَ ، وَ لَا تَفْتِنْهُ بِالْأَمْنِ مِنْ إِنْكَارِكَ ، فَيُصِرَّ عَلَى ظُلْمِي ، وَ يُحَاضِرَنِي بِحَقِّي ، وَ عَرِّفْهُ عَمَّا قَلِيلٍ مَا أَوْعَدْتَ الظَّالِمِينَ ، وَ عَرِّفْنِي مَا وَعَدْتَ مِنْ إِجَابَةِ الْمُضْطَرِّينَ
﴿13﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ وَفِّقْنِي لِقَبُولِ مَا قَضَيْتَ لِي وَ عَلَيَّ وَ رَضِّنِي بِمَا أَخَذْتَ لِي وَ مِنِّي ، وَ اهْدِنِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا هُوَ أَسْلَمُ .
﴿14﴾ اللَّهُمَّ وَ إِنْ كَانَتِ الْخِيَرَةُ لِي عِنْدَكَ فِي تَأْخِيرِ الْأَخْذِ لِي وَ تَرْكِ الِانْتِقَامِ مِمَّنْ ظَلَمَنِي إِلَى يَوْمِ الْفَصْلِ وَ مَجْمَعِ الْخَصْمِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَيِّدْنِي مِنْكَ بِنِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ صَبْرٍ دَائِمٍ
﴿15﴾ وَ أَعِذْنِي مِنْ سُوءِ الرَّغْبَةِ وَ هَلَعِ أَهْلِ الْحِرْصِ ، وَ صَوِّرْ فِي قَلْبِي مِثَالَ مَا ادَّخَرْتَ لِي مِنْ ثَوَابِكَ ، وَ أَعْدَدْتَ لِخَصْمِي مِنْ جَزَائِكَ وَ عِقَابِكَ ، وَ اجْعَلْ ذَلِكَ سَبَباً لِقَنَاعَتِي بِمَا قَضَيْتَ ، وَ ثِقَتِي بِمَا تَخَيَّرْتَ
﴿16﴾ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ ، إِنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ، وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐
صوت و متن دعای چهاردهم صحیفه سجادیه 🤍
#مناجات_اهل_بیت
التماس دعای فرج 🤍
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍂از سیم خاردار نفست عبور کن🍂
#پارت_۱۹۸
–میشه اینقدر نگی صاحب کار.اون اسم داره.
نگاهش رنگ تعجب گرفت.
–واسه تو چه فرقی داره. باالخره منظورم رو می رسونم دیگه.
پوفی کردم و گفتم :
–خوشم نمیاد.
نزدیک مبل بودیم که ناگهان رهایم کرد ودست به کمر شد که
حرفی بزند، تعادلم را از دست دادم ولی قبل از این که
بیفتم بازویم را گرفت و گفت:
–آخ ببخشید.
اخمی کردم و گفتم:
–چی می خواستی بگی؟
–هیچی.چشم همون اسمش رو میگم.
ــ اسرا، تو ازش بدت میاد؟
ــ نه، فقط فکر می کنم یک سال تو رو از ما گرفت. می ترسم
یه وقت بیشتر از اینا تو رو از ما بگیره.
لبخندی زدم و گفتم:
–خیلی اشتباه فکر می کنی، االن وقتش نیست بعدا برات توضیح
میدم. که اون به ما لطف کرد. بعدشم همه چی به خواست خودم
بوده نه اون.
با یاهللا گفتن های آقای معصومی اسرا کمکم کرد تا چادرم
راروی سرم مرتب کنم.
وقتی وارد شد از دسته گل بزرگی که اکثر گلهایش نرگس بودند
لبخند بر لبم امد و سعی کردم بلند شوم و سالم کنم.
دسته گل را با احترام به مادرم که جلو در ایستاده بود داد
و از همان جا با دست
اشاره کرد که بلند نشوم. پشت سرش خواهرش، زهرا خانم را
دیدم که با لبخند وارد شدو با مادر روبوسی کرد. از این
که اوهم امده بودهم خوشحال شدم هم تعجب کردم. چون این
ساعت ازروز شوهرش خانه بود.
ریحانه دست پدرش را گرفته بودو هاج و واج به اطرافش نگاه
می کرد.
آقای معصومی با نگرانی نزدیکم شدو حالم را پرسیدو با
تعارف مادر روی مبل تک نفره کنارمن نشست. با زهرا خانم
هم روبوسی کردم و تشکر کردم که امده است. زهرا خانم عصا
و یک کیسه کادویی دسته دار شیکی که زیر چادرش بود را کنار
مبل روی زمین گذاشت
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍂از سیم خار دار نفست عبور کن🍂
#پارت_۱۹۹
ریحانه تا نزدیکم شد دست هایش را دور پاهایم حلقه کرد و
ذوق کرد. من هم کشیدمش باالو نشوندمش روی پایم. پدرش دست
دراز کرد وگفت:
–شما پاتون اذیت میشه، بچه رو بدید به من.
بوسه ایی روی موهای لختش زدم و گفتم: نه، دلم براش تنگ
شده بود. اذیت نمیشم.اسرا رفت خرس عروسکی، که چند وقت پیش
سعیده کادو تولدش خریده بود راآورد تا ریحانه را سر گرم
کند و کمکم موفق شد.
مامان گلها را داخل گلدان گذاشت وهمانطورکه روی میزجابه
جایش می کردگفت :
–زحمت کشیدید، دستتون درد نکنه.
آقای معصومی هم با همان حجب و حیای همیشگی گفت:
–خواهش میکنم، قابل راحیل خانم رو نداره .
بعد نگاهم کردوسرش را کمی به طرفم مایل کردو آرام گفت :
–راستی یکی از شعرهایی که تو کتاب عالمت زده بودید رو
براتون خطاطی کردم و قابش کردم.
بعد به اون کیسه کادوییه کنار مبل اشاره ای کردو ادامه
داد:
–بعدا که تنها شدید بازش کنیدو ببینید.
با تعجب گفتم :
–من عالمت زدم؟ کدوم کتاب رو میگید؟
ــ کتاب دیوان شمس. البته شعرهایی که عالمت زده
بودیدزیادبودندکه من یکیش رو انتخاب کردم.
لبم را به دندان گرفتم و گفتم :
–وای ببخشید، من یه عادت بدی دارم که موقع مطالعه مداد
دستم می گیرم و مطالبی که جلب توجهم رو می کنه عالمت می
زنم.
با لبخند گفت:
–اتفاقا عادت خوبیه، کار من رو که راحت کردید. در ضمن
این جوری یه یادگاری هم ازتون دارم.
از حرفش خجالت کشیدم ولی سعی کردم به روی خودم نیاورم و
گفتم:
–نه، باید ترک کنم. چند وقت پیش هم سر جزوه یکی از بچه
ها این بال رو آورده بودم.
با صدای مادر که به آقای معصومی میوه تعارف کرد ساکت
شدیم. سیبی پوست کندم و تکه ای ازآن را بریدم و ریحانه
🌼🌼🌼🌼