eitaa logo
شهید مجید قربانخانی "حرمدافعان‌حرم"
376 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
19 فایل
ولادت⇦۱۳۶۹/۵/۳۰😍 شهادت⇦۱۳۹۴/۱۰/۲۱💔🥀 تشیع پیڪر مطهــرشهــید⇦۱۳۹۸/۲/۶ مزار شهید⇦ تهران_گلزار شهدای یافت آباد ✨اولین کانال فعال شهید درایتا✨ تبادل و ارتباط با مدیر @Mokhtari_315 #کپی_با_ذکر_صلوات_برای_امام_زمان(عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
به راه این اُمید پیچ در پیچ مرا لُطف تو می‌باید ، دگر هیچ.. 🍃 سݪامـــــ صبحــــ سرد پاییزیتوݩ بخیـر🌱
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ❗️📢توجه توجه📢❗️ 💠 خب با توجه به اینکه در خواست رمان *خانم خبر نگار و اقای طلبه* بیشتر بود اول این رمان و شروع میکنیم.🌸 💠دومین نکته اینکه متناسب با پارت هر رمان هر شب دو الی سه پارت در کانال قرار میدیم.🌾 💠سومین اینکه هر نظری،پیشنهادی،سخنی بود درخدمتیم🌻 🆔 @Fatemeh2M2
گاهی به قدر صبر خدا میدهد بلا ! :) 🌱 ─━✿❀✿🌻✿❀✿─━ @Majid_ghorbankhani_313
🌹 مےگوید یڪبار در سوریه به گیر دادم؛ اینجا چرا ڪمربند؟؟؟ اینجا ڪه پلیس گیر نمےدهد...😕 گفت: میدونی چقدر مواظب بودم ڪه با تصادف نمیرم؟ :) 🕊 ─━✿❀✿🌻✿❀✿─━ @Majid_ghorbankhani_313
خواھراݩ و برادراݩ دینے وقٺ نماز اسٺ📿 اݪٺماس دعا 🤲
هدایت شده از مختاری ام
🌟اولین رمان کانال شهید مجید قربانخانی🌟 🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ حکایت عشق و حکایت عشق در اول و اعتراف در آخره... قصه ما اگرچه و و پسرمونم اگرچه و ولی و و این درست مثل همه همسن و سال خودشونه و فرقی با بقیه ندارن و هیچ کدومشون نیستن بلکه اونا وقتی در کنار هم قرار میگیرن برای هم دیگه تلاش میکنن تا به معنای واقعی و برسن ✅ و اما ذکر چند ❗️نکته❗️ 🔴️داستان کاملا تخیلیه و هویت همه ی اشخاص و اماکن چیزی جز 😊 🔴️لطفا از همین اول داستان شروع به قضاوت نکنید🚫 🔴️داستان بعد از چند قسمت به اوج خودش میرسه پس لطفا صبور باشید🙏 🔴️تجربه اول نویسنده هست پس قطعا قلم ضعیفه و امیدوارم خسته نشید 📲 @Majid_ghorbankhani_313
❤️ دوربین رو تحویل امامت داری حرم دادم و با یه قبض زرد رنگ به طرف بچه ها برگشتم.😑 اعصابم خط خطی و داغون بود و منتظر بودنم کسی حرف بزنه تا به مثل سگ پاچه شو بگیرم.😡 فاطی(فاطمه خانوم رفیق شفیق بنده): فائزه چرا عین گوجه فرنگی قرمز شدی؟😳 حرف فاطی شد تلنگری برای به رگبار بستن فاطی و اون خادم حرم که تو گشت بود😤 _هان😡چیه😡 توقع داری عین گوجه فرنگی نشم😡 دختره ی عقده ای به هیچ کس کار نداشت اصل اومد گیر داد به این دوربین بدبخت من😡 فاطی: بابا خواهر من ول کن حالا با گوشی عکس بگیری چی میشه حتما که نباید دوربین باشه 😉 _عه😒 نکنه فکر کردی کیفیت عکس دوربین کنون و گوشیای چینی ما یکیه 😡 فاطی: پیف پیف حالا هی کیفیت کیفیت نکن بابا 😷 دیگه گذشت رفت بیا بریم زیارت 😰 _الهی چادرت نخ کش بشه _الهی غذاب بسوزه _الهی شوهرت کچل باشه _دختره عقده ای _چرا دوربینو گررررفتی😭 مندل(مهدیه بانو دوست گرام اینجانب): خدا مرگیت بده🤕 زیارت خودت با این حرفایی که زدی باطل شد که بدرک 😈 زیارت مارم باطل کردی👿 _عه😮 چه ربطی داره به زیارت😳 کی گفته باطله😟 _اصلا صبرکن الان میرم از اون حاج آقا که اونجا وایساده میپرسم🙄 فاطی بدو بریم☺️ دست فاطی رو گرفتم و به زور کشوندم سمت یه روحانی که با یه پسر وایساده بود توی یه قدمی شون ایستادیم از پشت _اوووم😴 سلام حاج اقا😊 حاجی برگشت و ما با دیدن سیمای زیبای حاجی چشامونو درویش کردیم حاجی: سلام علیکم بفرمایید _عه ببخشید حاج اقا من یه سوالی داشتم 🤓 حاجی: بفرمایید میشنوم _حقیقتش میخواستم بدونم اگه فوش بدی و نفرین کنی زیارتت باطل میشه😳 یهو یه نفر عین یه حیوون نجیب شروع کرد به خندیدن😂 عه کی بود😳 فاطی که نی🤔 منم نیستم🤗 حاجیم نی😧 پس کیه😳 عه این یارو قدبلندس که کنار حاجیه😡 پشتش به ما بود و میخندید و شونه هاش از پشت می لرزید😐 _هووی آقا واسه چی میخندی😡 یارو قلد بلنده: برای اینکه زیارت رو اصولا میگن قبول نیست نه باطل شده😃 اینو گفت و برگشت طرف ما🙃 و برگشت برادر قدبلنده همانا و باز موندن دهن اینجانب به ابعاد غار مرحوم علی صدرم یه جا😮 وای خدا😱 چه چشمایی👁 عسلی😍 📲 @Majid_ghorbankhani_313
❤️ چشم قشنگه: اوهوم😊 خانووووم😳 حواستون کجاست😳 اوه اوه از اون موقع دارم همینجوری عین بز پسر مردمو دید میزنم وای آبروم رفت😭 خودمو جم و جور میکنم 😉 _بله آقا😡 من اصلا دوس دارم بگم باطل میکنه شما مفتشی😏 چشم قشنگه: نخیر مفتش نیستم😏 طلبه هستم و باید مشکلات دینی افراد رو حل کنم😌 _عه😳 پس امامه ت کو😂 اصلا عبام نداری که😃 چشم قشنگه: یعنی بنظر شما هرکس لباس نداشته باشه طلبه نیس😕 _نع😊 نیست😊 چشم قشنگه: بابا خانوم شما عجب رویی دارید ها😆 روحانی که تا اون موقع ساکت بود با صدایی که توش خنده موج میزد گفت : عه ! جواد از تو بعیده😒 دخترگلم بی ادبی پسر منو ببخشید 🙂 اوه اوه فامیل در اومدنپ😱 _عه چیزه 😁 یعنی چیزه 😑 اهان یعنی میخواستم بگم نه بابا این چه حرفیه خداببخشه😊 روحانی: ممنون دخترگلم لطف کردی التماس دعا چشم قشنگه 😡 من 😜 روحانی😊 فاطی😕 با فاطمه به طرف بچه ها برگشتیم ولی فکرم پیش چشمای پسره بود🙄 وای خدایا خودت ببخشم من که چشم ناپاک نبودم😢 فاطی:وااااایییی خاک تو سرم😱 _عه خاک تو سر من😄 چرا تو سر تو😂 فاطی: بچه ها رفتن😱 حالا تو این شلوغی چجوری پیداشون کنیم😢 بدبخت شدیم فائزه😁 خدا لعنتت کنه😭 _فاطی😐 مگه عصر حجره😳 بابا زنگ میزنیم پیداشون میکنیم دیگه😕 فاطی: عه😨 راس میگی ها🤓 بزنگ ببین کجان 🙄 _از دست تو😝 گوشیمو از جیب شلوارم بیرون آوردم📱 وااای😵فاطی شارژ برقی نداشتم خاموش شده😦 توهم که گوشیت تو ماشینه😱 فاطی: وای فائزه یه کاری کن😫 برو از یکی گوشی بگیر تورو خدا😭 یک آن یه فکر به ذهنم رسید...🙄 حاج آقا و پسرشون😜 آروم و متین به سمتشون حرکت کردم ☺️ هنوز همونجا بودن😊 _ببخشید حاج اقا🙂 حاجی: عه شمایید دخترم😍 بفرمایید _حقیقتش ما از دوستامون جدا شدیم حالاهم گوشیم شارژ نداره باهاشون تماس بگیرم😔 میشه از گوشی شما استفاده کنم😰 حاجی: عه این چه حرفیه دخترم 😌 جواد جان گوشیتو بده تا تماسشونو بگیر😌🤓 جواد (همون چشم قشنگه خودمون): 😒 بله بفرمایید😏 وقتی گوشیشو به طرفم گرفت دستامو بردم جلو برای گرفتنش که یهو یه لرزش کاملا ضایع افتاد توی دستام😣 به هر بدبختی بود گوشی رو از دستش گرفتم 😒 تا رسید دستم قفل شد دوباره روی صفحه قفل نوشته بود 👈سید محمد جواد👉 😍وای خدا اونم سیده😍 _عه ببخشید قفل شد🙄 آقا سید آروم جوری که من نفهمم (البته ارواح عمش یجوری اتفاقا گفت من بفهمم😎 ) گفت : از بس استخاره کردید موقع گرفتنش دیگه😡 گوشی رو دوباره دستش دادم اونم رمز و زد و بهم پس داد 😒 حالم بی خود و بی جهت گرفته بود☹️ 📲 @Majid_ghorbankhani_313
❤️ شروع کردم به گرفتن شماره مهدیه... یه بار😠 دوبار😟 سه بار😣 مشترک مورد نظر خاموش می باشد😯 ای وای بدبخت شدیم رفت گل رس تو سرمون😱 _ممنون😔 برنمیداره😰احتمالا گم شدیم😢 حاجی : از کدوم شهر اومدید دخترم _کرمان😔 سیدجواد_با کاروانای زیارتی اومدید؟ _اره سید: پس بیاید من میرسونمتون ترمینال فقط زود باشید چون ممکنه برن _ممنون دستتون درد نکنه 😍 فاطی: خدا خیرتون بده ممنون 🙂 سید: خواهش میکنم بفرمایید از حاج اقا تشکر کردیم و پشت سر سید راه افتادیم🤗 ماشالا چه قد و بالایی😍 چقدر مردونه و جذاب از پشت راه میره 😍 حالا تازه فرصت کردم نگاهش کنم 🤓 کلا جذب چشاش بودم قیافشو ندیدم🙄 خدای من این طلبه اس😳 بابا الکی میگه😳 تیپش عین خانواننده هاس☺️ روشو کرد طرف ما خدای من چهرش😳 چقدر ناز و معصومه 😍 ندای درون : وای فائزه خجالت بکش پسر مردومو خوردی😱 _ندا جون شرمنده تم میشه خفه شی 😝 گناهش گردن خودم😊 با مشتی که فاطی به پهلوم زد جیغم رفت هوا😤 _مگه مشکل داری😳 چرا میزنی😳 فاطی که رنگش قرمز شده بود اشاره کرد به سید سید در حالی که کلافه بود گفت : خانوم محترم اگه نگاه کردنتون تموم شد بیاید سوار شید جا می مونید ها وای😱خاک تو سرم 😁 شرفم افتاد کف پام😞 با فاطمه رفتیم کنار ماشینش یه ۲۰۶ آلبالویی بود در عقب رو که باز کردیم روی صندلی عقب کلی خرت و پرت بود و فقط یه نفر جا میشد😶 من و فاطیم عین بز همدیگه رو نگاه میکردیم سید برگشت طرف من و گفت : به دوستتون بگید عقب بشینن شما یکم بیشتر جا میبرید بفرمایید جلو😏 بعدم با یه لبخند ملیح تمرگید سرجاش😕 این بیشعور با من بود😡 به من گفت چاق😡 خو اره دیگه فقط یکم محترمانه ترش😑 فاطی عقب نشست و منم در جلو رو باز کردم و نشستم😠 پسره بی ادب😷 یه بسم الله آروم گفت و ماشینو روشن کرد _واااای😱 صبر کنید آقا جواد سید: چیشد😳😳😳 _دوربینمو از امانت داری نگرفتم 😱 سید: قبض رو بدید من میرم میگیرم😡 قبض رو به بدبختی از جیب شلوارم در آوردم و دادم دستش 😖 از ماشین پیاده شد و با دو از پله های جلوی ورودی حرم بالا رفت🙄 📲 @Majid_ghorbankhani_313