#هوالعشق❤️
#قسمت_چهل_و_سوم
صبح با صدای آلارم گوشیم از خواب بلند شدم حالم خیلی بهتر شده بود.
دیشب واقعا داشتم میمردم سردرد... بدن درد... اصلا هیچی نگم بهتره بخدا.
محمد تا دیروقت پیشم بود و برای سلامتیم نماز خوند و بالای سرم دعا خوند و باهام حرف زد وقتیم خواب رفتم فاطمه گفت رفته خونه دوست باباش که این یه هفته اونجان بخوابه.
الان ساعت دو ظهره مامان برام سوپ درست کرده ولی نمیتونم بخورم😭
_بابا به خدا اشتها ندارم😔
مامان با خشم گفت: هیچی نخوردی از دیروز ضعف میکنی دختر باید بخوری😡
فاطی: مامان جان شما غصه نخوردید من مجبورش میکنم بخوره.
فاطمه با ظرف سوپ کنارم نشست.
فاطی: میوفتی میمیری ها راحت میشم از دستت پاشو اینو کوفت کن خواهرمن
_نمیخوام بخوررررم اشتها ندارم😣
فاطمه زیر لب گفت : از دست تو
و پاشد و رفت.
تقریبا نیم ساعت بعد در اتاقم بدون در زدن باز شد و محمد بدون در زدن اوند تو (اوه اوه اعصابش عجیب خطریه ها😨)
محمد با فریاد و عصبانیت اومد طرفم گفت: چرا هیچی نمیخوری؟ هان؟
با ترس و لرز گفتم : س...سلام
محمد:سلام دختره ی بی فکر😡 چرا غذا نمیخوری هان😡 چرا😡
_بخدا اشتها نداشتم
محمد با داد گفت: ببین اشتها نداری واسه خودت نداری😡 باید بخوری... باید مراقب خودت باشی... تو الان فقط مال خودت نیستی... مال منی... میفهمی... زن منی... مال منی... باید مراقب خودت باشی باید😡
با بغضی که توی صدام بود گفتم: محمد ببخشید من بخدا نمیخواستم ناراحتت کنم😢
برای اولین بار بغلم کرد و منو کامل توی آغوشش گرفت... کل بدنم میلرزید... یه حس عجیبی داشتم... اولین بار بود که این حس قشنگو داشتم... سرمو محکم چسبوند به سینه خودش و روی موهامو بوسید...
در گوشم آروم گفت: دوست دارم فائزه... بخدا دیوونتم... ❤️
#قسمت_چهل_و_سوم
#نویسنده_خانم_فائزه_وحی
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
📲 @Majid_ghorbankhani_313
#آقایمن❤️
و با چه قید بگویم که
دوستت دارم... :)
#شبجمعهحرمعشقعجبحالوهواییدارد💛
─━✿❀✿🌻✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آقایمن💔
من براےتو گریهـ مےکنم
تو براےمـــن...
#شبجمعه🖤
#دلتنگحرم🥀
─━✿❀✿🌻✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
2.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسلحه تو زمین نزار بانو...🙂
─━✿❀✿🌻✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تپه نور الشهدا یاد شما عزیزان هم بودم 🙂🙏