امیرالمومنین دلیل سکوت خود را در نهج البلاغه بیان کرده و فرمودند:
«در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها به پا خیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمانی که پدید آمده صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده و جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وا میدارد، سرانجام دیدم صبر کردن به عقل و خرد نزدیکتر است؛ لذا صبر پیشه کردم ولی به کسی میماندم که خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم خود میدیدم، میراثم را به غارت میبرند».🥀
در جای دیگر در جواب شخصی از بستگان حضرت علی(ع) که در همان روزهای سقیفه فضائل حضرت را میستود و از مردم به جهت رها کردن او انتقاد میکرد فرمود:
«سالم ماندن دین [از اختلافات و دو دستگیها] برای ما بهتر از هر چیز دیگر است».
این عبارات نشان میدهد که آنچه حضرت علی را وادار به سکوت کرده بود، چیزی با ارزشتر از اتفاقات ناگوار رخ داده، یعنی همان حفظ نهال نوپای جامعهی اسلامی بود که حضرت حاضر بود خود، همسر و فرزندانش را در این مسیر فدا کند...
روشنترین بیانی که در آن امیرالمومنین علت سکوت خویش را بیان نمود، به این عبارت در نهج البلاغه آمده است:
سوگند به خدا نه در فكرم مى گذشت، و نه در خاطرم مى آمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا"ص" از اهل بيت او بگرداند، يا مرا پس از وى از عهده دار شدن حكومت باز دارند، تنها چيزى كه نگرانم كرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص بود كه با او بيعت كردند. من دست باز كشيدم، تا آنجا كه ديدم گروهى از اسلام باز گشته، مى خواهند دين محمّد"ص" را نابود سازند، پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را يارى نكنم، رخنه اى در آن بينم يا شاهد نابودى آن باشم، كه مصيبت آن بر من سخت تر از رها كردن حكومت بر شماست، كه كالاى چند روزه دنياست و به زودى ايّام آن مى گذرد چنانكه سراب ناپديد شود، يا چونان پاره هاى ابر كه زود پراكنده مى گردد. پس در ميان آن آشوب و غوغا بپا خاستم تا آن كه باطل از ميان رفت، و دين استقرار يافته، آرام شد...
خلاصه ی مبحث رو بخوایم بگیم اینه که امیرالمومنین علی"ع" به خاطر من و تو
که اسلام بهمون برسه و الان مسلمون باشیم
از حقش گذشت، حاضر شد با تمام قدرت و غیرت صبر کنه و تمام هستیش رو تو شعله ها ببینه و سکوت کنه🥀:)
حواست باشه تو به تک تک صبر هایی که حضرت علی"ع" در اوج قدرت کرد بدهکاری...
مبحث امشب به پایان رسید🍃
اگر منبع هر مطلبی رو خواستید در ناشناس بگید تا ارسال بشه...
بریم چند خط شعر بخونیم...
#حضرتِمادرِرنجکشیده🖤
قلب غریبِ همسفرت درد می کند...
این روزها که بال و پرت درد می کند🥀
ریحانه پیش پای علی کم بلند شو!
پهلویِ مانده بینِ درت درد می کند💔
اصلا تکان نخور که به یک جابجاییات...
جسمِ نحیف و مختصرت درد می کند🥀
این دستمال بسته به پیشانی تو چیست؟!
معلوم می شود که سرت درد می کند💔
دیدم خودم به چشمِ خودم بارهای بار...
جارو که میکشی کمرت درد میکند💔🥀
بس است دردِ بازو پهلو و سینهات!
گریه نکن که چشم ترت درد میکند...🥀
سیلی زدند بر تو ولی بس که غیرتی است
انگار صورتِ پسرت درد میکند!💔:)
حاملة البَلوی بغیر شَکوی!
"بانویِبلاکشِبیشِکوهوشکایت"بمیرمبرات💔:)